حالا دیگه سربازمعلم جنوبی رو همه میشناسن. عبدالمحمد شعرانی، نویسنده وبلاگ دیر تش باد با همین وبلاگش تونست برای مدرسهای که توی یه روستای دورافتاده هست، کلی امکانات جور کنه.
این نوشته آخرش واقعاً دردناکه. این بنده خدا یک هدف داره و اون خدمت به مردمشه. برای هدفش هم هر کاری میکنه اما مطمئنم خودفروشی نمیکنه. اگه خودفروخته بود، راههای بهتری برای این کار پیدا میکرد.
مشکل بعضی از معترضان به احمدینژاد و حامیانش اینه که حساب اعتقاد به تقلب در نتایج انتخابات رو با کسایی که به احمدینژاد اعتقاد دارن، جدا نمیکنن. به هر حال اگه چند هزار یا چند میلیون نفر به احمدینژاد رأی دادن، نباید بهشون معترض شد چرا که به کسی که معتقدن، رأی دادن. اعتراض باید به آراء تقلبی باشه. آرایی که آدم حقیقی پشتش نایستاده. این میشه که رفتار این معلم، براشون عجیب و شایسته دشنامه. به نظر من عبدالمحمد شعرانی به یک چیزی معتقده که باید بهش احترام گذاشته بشه. اون دلایل خودش رو داره برای تشکر از کسی که بهش معتقده. حالا چرا یه عده باید بهش فحش بدن، من نمیفهمم. بذارین این آقا کارش رو بکنه.
ای کاش رسانهها همه چیز رو سیاسی نکنن. این بنده خدا اگه میخواست میتونست کلی از موقعیتش سوءاستفاده بکنه. بذارین برای استانش خدمت کنه. حالا از هر کی و از هر راهی.
دکتر مجتهدی مدیر دبیرستان البرز و مؤسس دانشگاه صنعتی شریف که اتفاقاً الان کتاب سرگذشتش از مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دیگه اجازه چاپ نداره، میگفت من برام فرقی نمیکرد که شاه بهم کمک کنه یا یزید یا امام حسین. من از هر کسی حاضر بودم پول بگیرم تا مدرسه بسازم. اینها از اون دسته معلمهایی هستن که عاشقن. بذارین به عشقشون برسن و اینقدر مزاحمشون نشین.