اپیزودی از فیلم قهوه و سیگار

بهانه انتشار این ویدئو نوشته‌ای بوده درباره سایت آی‌کافی که می‌تونید اون رو از اینجا بخونید.

اما این یک اپیزود تقریباً ۱۱ دقیقه‌ای فیلمیه از جیم جارموش و با بازیگری تام ویتس و ایگی پاپ به نام «قهوه و سیگار». قهوه و سیگار یک فیلم مستقل به کارگردانی جیم جارموش در سال ۲۰۰۳ است. این فیلم از یازده داستان کوتاه تشکیل شده که نکتهٔ مشترک تمامی آنها قهوه و سیگار است.

 

کانت فیلسوف نبود یه چیزی دیگه بود

فعلاً مجبورم که روزمره بنویسم. با این وضع اینترنت چندان نمی‌شه به نوشتن چیزهای دیگه دل خوش کرد. امروز شنبه هست و امروز و فردا رو تعطیلم. فعلاً برنامه‌م اینه که برم بیرون برای عکاسی. هوا آفتابیه و با اوضاع آب و هوای اینجا این یعنی اگه نری بیرون معلوم نیست کی دوباره هوا دلش آفتاب بخواد.
ماشالله سر کلاس با چنان لهجه‌های انگلیسی روبه‌رو می‌شم که به عمرم نشنیدم. به طرفهالعینی مخ آدم می‌گوزه. شش ساعت در روز رو احساس می‌کنی که داری به یک نوار یا یک رادیوی انگلیسی گوش می‌کنی که گوینده بلد نیست ته جمله‌هاش نقطه بذاره. سرعت حرف زدن در حد بنز و سرعت سی‌پی‌یوی مغز درب و داغون من در بهترین حالت در حد زانتیاست. بعد از یک هفته دارم کد زبان اینها رو می‌شکنم. تازه متوجه شدم که کانت تنها یک فیلسوف نبوده بلکه همون Can’t خودمونه. یا اونی که من فکر می‌کردم after هست، چیزی نیست به جز often که ما بهش می‌گفتیم آفن اینا می‌گن آفتن.
خلاصه اگه کم‌کم جلد دوم راز داوینچی رو نوشتم تعجب نکنین.
اینجا سیگار گرونه و البته من سیگار چندانی نمی‌کشم اما یه جاهایی رو بهم معرفی کردن که گویا صاحبش ایرونیه و سیگار قاچاق با برچسب دخانیات ایران هم داره. وقتی به طرف می‌گی سیگار داری؟ می‌گه حلالش رو می‌خوای؟ حلال هم شده اسم رمز سیگار ایرونی!

شمارش معکوس

۴- بالا بری، پایین بیای باز من می‌گم که پزشکی خوندن تو این مملکت از همه رشته‌های دیگه سخت‌تره. فکرشو بکنین بعد از ۱۲ سال درس خوندن تو مدرسه و بعدشم کلی خرخونی، قبول می‌شی تو همچین رشته‌ای، بعدشم هفت سال آزگار مخ خودتو کار می‌گیری تا پزشک بشی. تازه اول راهی، می‌بینی که یه دکتر عمومی شدی که هنوز دستت به هیچ کجا بند نیست. باید بری سربازی. سی سالت شده و هنوز درآمد خاصی نداری. پریشب رفته بودم خونه عمه‌م اینا. دیدم این پسرعمه گرامی که بیشتر با هم رفیقیم تا فامیل، باز نشسته داره درس می‌خونه که مثلاً تخصص قبول بشه. هیچ امیدی هم نداره برای قبولی. اینجاست که فکر کردم که چه شانسی آوردم که تو رشته کامپیوتر ادامه تحصیل دادم. آخه من هم دیپلمم علوم تجربی بود. مثل خیلی از رفقام که حالا پزشک هستن، من نرفتم تو رشته‌های تجربی توی دانشگاه ادامه تحصیل بدم. حالا باز اوضاع اونایی که رفتن دندانپزشکی خوندن بهتره. با اینکه زحمتشون خیلی کمتر بوده. حداقلش زودتر به پول رسیدن. عجب معضلی شده این به پول رسیدن بعد از تحصیلات.
۳- مدتهاست که یه وبگردی حسابی نکرده بودم. و این است حاصل نیم ساعتی گشت و گذار منتها از نوع فرانسویش:
یکی از پاریس دوازدهم:
آن که بر برف قدم نهد
رد پایی به جای میگذارد
که آدمی را به تعقیب خویش
ترغیب میکند ..
اینجا فرانسه همه چیز خاکستری
همه چیز را بردارید، من ترجیح می‌دهم بروم …
من می‌توانم روحم را هم با شیطان معامله کنم
گمانم اهل معامله است
راستش اینجا همه چیز قابل معامله است …
۲- کارکرد واژگان لطیف در رسانه‌هاهم برای خودش حکایتیه که البته در صدا و سیمای ما به شدت رعایت میشه. البته با قواعد خاصی. مثلاً به یک نمونه از این تلطیف میشه اشاره کرد: دیروز در عملیاتی انتحاری در نوار غزه که به یک رستوران صورت گرفت، ۲۴ تن از صهیونیست‌ها به هلاکت رسیدند. اقدام تلافی جویانه رژیم صهیونیستی با حمله به مناطق مسکونی فلسطینیان صورت گرفت که در این تهاجم یک فلسطینی شهید و ۳ تن دیگر مجروح شده و دو واحد مسکونی فلسطینیان نیز تخریب گردید.
راستی این اسرائیلی‌ها چه علاقه‌ وافری به شهید کردن فلسطینی‌ها و تخریب خونه‌های مسکونی اونها دارنا.
۱- جمله معترضه: دخانیات عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زیان آور است. قطران ۷ میلی‌گرم، نیکوتین ۶/۰ میلی‌گرم.

شمارش معکوس

۵- مسلماً شترمرغ برای این تخم نمی‌ذاره که دوست داره، قطعاً به خاطر اینه که نمی‌تونه بچه بزاد. نورهود حکیم
۴- این جمله حکیمانه فقط برای اثبات اینه که می‌گن بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. یعنی این که من از سفر برگشتم.
۳- خام بُدم، پخته شدم، سوختم. یعنی این که سفرای اینجوری خرجش زیاده و یه جایی از آدم بیخودی از گرما ملتهب میشه و می‌سوزه اونم به خاطر این که جنبه‌ش یوخده کمه.
۲- یکی از تجارب کسب شده در این سفر این می‌باشد که یادگاری نوشتن بر روی ابنیه قدیمی از جمله مفاخر ما ایرانیان است. جملات حکیمانه، از مشخصات فرزانگی نویسنده آن بوده و باعث می‌شود که صاحبان ابنیه (که در جهان دیگر به خوشگذرانی مشغولند)، دچار غلغلکی ناخوشایند شوند و کمی به مظالم رفته بر رعیت‌های خود بیاندیشند و بدانند که ملت و بازماندگانش انتقام خون از دست رفتگان خود را خواهند گرفت. «آقای امیر کبیر… به اتفاق خواهر و مادرم خدمت رسیدیم. تشریف نداشتید» یکی نیست به این مراجعه‌کننده بگه که بابا جان امیرکبیر که تو حموم فین زندگی نمی‌کرد که اینو رو در حموم نوشتی. باید میرفتی در خونش اینو می‌نوشتی. اصولاً امیرکبیر خدابیامرز به روایت تاریخ از حموم همچین دل خوشی نداشت.
۱- گفتم خواهر و مادر یاد یه مسأله دیگه افتادم. دیدین تا یه سیگار خوب میاد تو بازار و چند وقت میگذره، یه عالمه مشابه وطنیش سرازیر می‌شه؟ (اگه ندیدین پس این شماره رو نخونین) رو جعبه کنت و دانهیل (البته از نوع لایت) رسماً به زبون فارسی هشدار می‌نویسن. اگه قبل از انقلاب بود، می‌گفتم حتماً این سیگار به سفارش اداره دخانیات ایران توسط خارجی‌ها تولید شده. اما حالا چی باید بگم؟ یادش به خیر. از بین سیگارا، این سیگار بهمن حکایت غریبی داشت. بهمن سوئیسی بماند، یه جورش بود که بهش میگفتن بهمن خار مادر (همون خواهر مادر) کیفیتش از همه هم اسماش بیشتر بود. حکایت اسمش هم این بود که رو برچسب هشدارش نوشته بودن: «خواهر و برادر گرامی، مصرف سیگار برای سلامتی شما مضر است» یا یه چیزی تو همین مایه‌ها. اما رو انواع دیگه‌ش نوشته بودن: «مصرف‌کننده گرامی، مصرف سیگاربرای سلامتی شما مضر است» حالا سیگارای دیگه رو توضیح نمیدم. فقط بدونین که وینیستون خط ریز و خط درشت و کنت پرخط و بی وای و از این جور برنامه‌ها تنها انگیزه من برای سیگار کشیدنه (ارواح شیکمم)!
۰- یه چیز نامربوط. هیچ دقت کردین که چقدر خورشید خانوم شبیه بانوی آفتابه؟ (بابا جان چرا بد میخونین؟ آفتابه یعنی آفتاب می‌باشد). به هر حال من خوندن فارسی رو به انگلیسی ترجیح میدم.