شاید الان زمان مناسبی برای پرداختن به فیلم جدایی نادر از سیمین نباشد. اما با این حال خواندن این یادداشت کوتاه حتی در این زمان خالی از لطف نیست.
نویسنده میهمان: تارا پارسا
جدایی نادر از سیمین با صحنه دادگاه شروع میشود و همانطور که از اسمش هم پیداست اختلاف، یکی از محورهای اصلی آن است. از اختلاف نادر و سیمین، حجت و راضیه، حجت و نادر و همه دیگر که بگذریم، یک اختلاف ناپیدا در فیلم وجود دارد. تفاوتی که بین راضیه به عنوان نماینده زنهای سنتی میبینیم و سیمین که بار زن روشنفکر را به دوش میکشد.
سیمین برای خودش تصمیم میگیرد و از حقی نسبتاً مساوی با همسرش برخوردار است. راضیه اما حتی وقتی برای کمک به خانوادهاش برای کار میرود بازخواست میشود. او مدام در حال «ترسیدن» است. ترس از بیپولی، از این که بودنش با یک مرد، حتی پیرمرد از نظر اسلام برایش گناه محسوب شود، از این که شوهرش بفهمد سر کار میرود، ترس از دست دادن بچهاش، ترس از بیآبرویی و خوردن انگ دزدی، ترس از این که قاضی شوهرش را به بازداشتگاه بفرستد و دست آخر هم بزرگترین ترسش، این که مال حرام وارد خانهاش شود. انگار راضیه هیچ کاری جز ترسیدن ندارد و کیست که نداند ترس از ضعف سرچشمه میگیرد و آنکه میترسد، لااقل در موردی که ترسیده ضعیف.
در مقابل سیمین اما جنگنده است. به جای ترسیدن از چیزی که قرار است سرش بیاید سعی میکند شرایط را تغییر دهد. برای زندگی در خارج از کشور اقدام میکند، سعی میکند همسرش را همراه کند و بعدتر که ناامید می شود برای به دست آوردن دل دخترش به این در و آن در میزند. با همه اینها سیمین همیشه منتظر چیزی یا کسی است. ویزایش، شوهرش یا دخترش. سیمین همیشه یک «اما» دارد. میخواهد برود اما شوهرش نمیآید. میخواهد برود اما دلش نمیآید دخترش را تنها بگذارد. میخواهد بماند اما از دست شوهرش عصبانی است و….