دست‌نوشته‌های بوداپست

این برای بار دوم بود که به مجارستان و شهر بوداپست می‌آمدم. دفعه پیش به خاطر کنفرانس گوگل به ابنجا اومده بودم. این بار علت دیگه‌ای داشت که اگه فرصت بشه توی پست‌های دیگه توضیح می‌دم. قبل از هر چیز بذارید کمی درباره این شهر و چیزهایی که توش دیدم صحبت کنم.
فرودگاه بوداپست در مقایسه با فرودگاه پایتخت‌های دیگه اروپا، فرودگاه کوچیکی محسوب می‌شه. بهترین راه برای رفتن به هتل اینه که به محض این که رسیدید، به پیشخوان اتوبوس‌های شاتل برید و اسم هتلتون رو بگید. این طوری چند نفر که هم‌مسیر هستند، سوار ماشین ون می‌شن و ارزون‌تر به مقصد می‌رسن.
هتلی که این چند روز توش اقامت داشتم، یک هتل چهارستاره بود. در مقایسه با هتل‌های چهارستاره ترکیه و لبنان باید گفت که یا باید به چنین هتلی شش تا ستاره بدن یا دو تا ستاره هتل‌های استانبول و بیروت رو ازشون بگیرن. هتل کنتیننتال زارا قبلاْ حمام بوده و تازگی بازسازیش کردند. در واقع مخروبه‌ای بود که بعد از بازسازی تبدیل شد به یک محل اقامتی دلپذیر با کارکنان مؤدب در مرکز شهر بوداپست. بوداپست یا به قولی بوداپشت از دو بخش بودا و پشت تشکیل شده که رود دانوب این دو بخش رو از هم جدا می‌کنه. بخش پشت شلوغ‌تر و شهری‌تره و بخش بودا از قرار معلوم ویلایی‌تر.

ادامه

فیلم کوتاه: اسپاگتی غربی

راستش رو بخواید من این بخش آپارات وبلاگ خودم رو خیلی دوست دارم. واقعاً جاش خالی بود. هر چند می‌دونم که به خاطر سرعت افتضاح ایران، تماشای این ویدئوها کمی مشکله. اما مطمئن باشید ارزشش رو داره.

فیلم کوتاه Western Spagetti یا «اسپاگتی غربی» ساخته PES. بذارید قبل از هر چیز یه توضیح کوتاه بدم. سازنده با انتخاب اسم «وسترن اسپاگتی» خواسته یک جوری با واژه‌ها بازی کنه. برعکس این ترکیب یعنی اسپاگتی وسترن نوعی زیرشاخه از ژانر فیلم‌های وسترنه. این نوع فیلم‌ها معمولاً توسط اروپاییان و در اروپا ساخته می‌شن. وسترن اسپاگتی نامش رو از کارگردانان ایتالیایی گرفته که در دهه ۶۰ میلادی بسیاری از این آثار را کارگردانی می‌کردند (ویکی پدیا).

اما بریم سراغ این فیلم کوتاه که به شیوه پیکسلیشن ساخته شده. همون روشیه که علیرضا میراسداله در انیمیشن‌هاش استفاده می‌کنه. این فیلمش رو که قبلاً گذاشتم ببینبد.

PES نام مستعار آدام پسپون Adam Pespone هست. آدام اهل نیوجرسی آمریکاست و قبلاً هیچ تجربه‌ای در فیلم‌سازی نداشته. البته از یک آژانس تبلیغاتی مدرک گرفته و شروع کرده با ساخت فیلم‌های کوتاهی مثل اسپاگتی غربی. مطمئنم این فیلم رو یک‌نفس خواهید دید و لذت خواهید برد.

آدام این روزها انیمیشن دیگه‌ای بیرون داده به نام «قصه‌های کوتاه: عمق» که از اینجا قابل مشاهده ست. این هم کانال یوتیوبش اگه دوست دارید فیلم‌هاش رو دنبال کنید و این هم شناسه توییترش. علاوه بر این می‌تونید این برنامه محافظ نمایشگر رو می‌تونید از سایتش دریافت کنید که شبیه انیمیشن‌های خودشه.

از بروکسل تا آمستردام

این مطلب رو در طول سفرم نوشتم. اما به خاطر دسترسی نداشتن به اینترنت الان که برگشتم منتشرش می‌کنم:
الان چند روزی هست که توی بروکسل هستم. هرچند هنوز اینترنت ندارم که بتونم براتون آنلاین درباره‌اش بنویسم. اما خب این دلیل نمی‌شه که من ننویسمشون و بعداً منتشرشون نکنم.
اولین چیزی که توی بروکسل به چشمم اومد اینه که این شهر بسیار کوچک و ساده‌ست. البته به نسبت لندن. به نظر من به هیچ وجه در نه تنها حد و اندازه مقر اتحادیه اروپا ناتو نیست بلکه به عنوان پایتخت یک کشور اروپایی بسیار روستایی به نظر می‌رسه. اما نکته جالب برای من این بود که مردمان بسیار شیک‌پوشی داره. مخصوصاً سیاه‌پوستان مقیم بروکسل بسیار خوش‌لباس‌تر از سیاه‌پوست‌هایی هستن که من تو لندن دید‌ه‌ام. به نظر می‌رسه که اینجا مردم به لباس و مدل موهاشون بهتر از انگلیسی‌ها اهمیت می‌دن. امروز یه مقدار هم چشم چرخوندم بلکه ابراهیم نبوی رو ببینم تو خیابون. اما از قرار ابراهیم خان نبوی توی خیابون چندان قدم نمی‌زنه با از اون خیابونایی که من رد می‌شم، رد نمی‌شه (اسمایلی اعتراف).
از اینها بگذریم. آقا ما یه چرخی زدیم توی یکی از محله‌های اینجا که بهش می‌گن Rue d’Aerschot یا که نزدیک Gare de Bruxelles-Nord ایستگاه شمالی که از یک نظراتی محله خاصی شمرده می‌شه. خونه‌های این محله طورین که پنجره‌هاش به شکل ویترین‌هایی هستن که توش خانوم‌ها با لباس زیر می‌شینن و مردها رو با اشاره به سمت خودشون دعوت می‌کنن. تا حالا نشده بود که ببینم یک زن این‌قدر به کالا نزدیک شده باشه. آدم نمی‌دونه باید متأسف باشه یا نه. به هر حال اینها کارشون کاملاً قانونی و بر اساس قوانین دولته و دولت هم نظارت کامل روشون داره. یه جورایی خیلی برام عجیب بود.

ادامه

سالوادوره دالی مقابل چشم لندن

صدای بوق رو تا حالا توی خیابون نشنیدم. اولش نمی‌دونستم چه چیزی عجیب به نظر میاد. تا این‌که بهناز گفت هیچ دقت کردی این‌جا صدای بوق ماشین اصلاً شنیده نمی‌شه؟ دیدم راست می‌گه. از طرف دیگه واقعاً به نظر می‌رسه که حق تقدم با عابر پیاده هست. یعنی تا حالا ندیدم ماشینی برای گذشتن عابر پیاده از خیابون صبر نکنه اگه محل عبور چراغ نداشته باشه. اما بر عکس عابرها همیشه برای سبز شدن چراغ صبر نمی‌کنن. یعنی خیلی‌هاشون چراغ قرمز رو رد می‌کنن.

Grafiti
بگذریم از همه این حرف‌ها. دیروز زیر یکی از پل‌هایی که روی رودخانه تمز هست یک عالمه گرافیتی دیدم. یک عالمه‌ها! کلی عکس گرفتم که حتماً می‌ذارمشون این‌جا. روبه‌روی لاندن آی یا همون بزرگ‌ترین چرخ و فلک جهان یک موزه بود که دیدم ۵۰۰ تا از کارهای اصلی سالوادوره دلی و یه عالم از کارهای پابلو پیکاسو رو نمایش می‌دن. خوشبختانه با کارت خبرنگاری تونستم رایگان ببینمشون. گرچه به دیدن همه‌ش هنوز نائل نشدم. اما حتماً دوباره یک سر می‌زنم. کارهای حجم دالی رو تا حالا ندیده بودم. به نظرم خیلی جذاب‌تر از نقاشی‌هاش هست.