نمیدونم وقتی هوا ابریه من دلم میگیره یا وقتی دلم میگیره، هوا رو ابری میبینم. مهم اینه که آدم بعضی وقتها فکر میکنه که علت دلگرفتگیش رو نمیدونه اما وقتی با خودش رو راست باشه و اون تهتههای مخش رو واکاوی کنه، میتونه علت واقعیش رو پیدا کنه. مسأله اینه که آدم بعضی وقتها میخواد از علت واقعی خیلی چیزها فرار کنه. توانایی آدم برای فرار رو نباید زیاد دست بالا گرفت.
این روزها نوشتن درباره زندگی مثل این میمونه که بخوای با یه دو نقطه پرانتز همه چیز رو شرح بدی. اگه پرانتزها رو با هم اشتباه بگیری، حست از این رو به اون رو میشه. بعضی وقتها میخوای به سادگی از یه دو نقطه ستاره خوشحال بشی، اما بگیر نگیر داره. ستارهها گاهی ضربدر میشن.
دستنوشتههای نیما اکبرپور