آی‌فاکتور، اپلیکیشنی برای رستوران

خب اپلیکیشن آی فاکتور فارسی به درد رستوران‌داران می‌خوره. شاید این اولین اپلیکیشن تجاری باشه که دارم اینجا معرفی می‌کنه. این برنامه رایگان آی‌پد برای رستوران‌دارها نوشته شده. به هر حال باید منتظر ورود فناوری به رستوران‌های امروزی هم باشیم دیگه.
با این نرم‌افزار شما می‌تونید سفارش مشتری خودتون را با آی‌پد گرفته و با فرستادن چاپ بی‌سیم (وایرلس) سفارش مشتری به حسابدار رستوران، اون رو مدیریت کنید. درسته که آی‌پد وسیله لوکسی به نظر میاد و خریدش برای یک رستوران بیش از حد شیکه اما خب حداقل مزیتی که استفاده از این اپ داره، جلوگیری از ثبت اشتباه سفارشه.

اما بذارید امکانات این برنامه رو مرور کنیم:
– ثبت منوی رستوران در انواع پیش‌غذا، غذای اصلی، دسر و نوشیدنی
– نمایش منوی ثبت‌شده به تفکیک نوع غذا
– امکان ایجاد هرگونه تغییر در منو یا حذف
– امکان ثبت سفارش مشتری با انتخاب از منو
– امکان چاپ بی‌سیم سفارش گرفته‌شده جهت ارسال به حسابدار رستوران
– نمایش سیاهه سفارش‌ها
– امکان مشاهده جزئیات هر سفارش ثبت‌شده
– امکان تغییر در جزئیات سفارش ثبت‌شده
– امکان محاسبه مجموع مبلغ کل تعداد دلخواهی سفارش ثبت‌شده
– امکان چاپ مجدد هر سفارش پس از ثبت فاکتور
– طراحی زیبا و ساده جهت راحتی کاربران

اگر قصد استفاده ا‌ز این نرم‌افزار رو دارید، توجه داشته باشید که چاپگر شما باید ویژگی Air Print رو داشته باشه.
نسخه انگلیسی این برنامه هم موجوده. به نظر میاد که نرم‌افزار خوبی باشه اما شاید بهتر باشه کمی روی رابط گرافیکیش کار بشه.

جیتکس ۲۰۱۱، پیچ در هیچ

برای اولین بار بود که به نمایشگاه جیتکس می‌اومدم. نمایشگاهی در دوبی که ادعای بزرگ‌ترین نمایشگاه فناوری در خاورمیانه رو داره. شاید این ادعا درست هم باشه اما اگه بخوام اون چیزی رو که در این نمایشگاه دیدم براتون بازگو کنم، باید بگم این بزرگ‌ترین در مقایسه با نمایشگاه‌هایی مثل سی‌ای‌اس، چیزی در حد صفره. این نمایشگاه به نظر من هیچ چیز تازه‌ای نداشت. قبول دارم که لنگه کفش در بیابان غنیمته و همین هم برای خیلی از علاقمندان که به نمایشگاه‌های بزرگ دنیا دسترسی ندارند، یه فرصت استثنائیه اما من هر چقدر چشم چرخوندم، کمتر یافتم.

نمایشگاه‌های دنیا محل مناسبی هستند برای این که شرکت‌ها محصولات تازه‌شون رو به دنیا معرفی کنند. بازدیدکنندگان، رسانه‌ها و همکارانی که در طول مدت یک نمایشگاه، مساحتش رو بالا و پایین می‌کنند، فرصت خوبی رو در اختیارشون می‌ذاره تا بتونن با کمترین هزینه، بیشترین اطلاع‌رسانی رو داشته باشند.

تعداد محصولات تازه که هم‌زمان با نمایشگاه جیتکس ۲۰۱۱ عرضه شدند، از انگشتان یک دست هم کمتر بودند. یکی از این موارد، گوشی Nokia N9 بود که سیستم عامل تازه شرکت نوکیا یعنی میگو MeeGo رو زایمان کرد!

در کل به این نتیجه رسیدم که جیتکس جایی برای معرفی تکنولوژی‌های جدید نیست. بیشتر نمایشگاهی هست برای این که تجار با هم آشنا بشن و کسب و کار منطقه‌ای رونق بیشتری بگیره. بنابراین اگه به چنین نمایشگاهی میاید، باید بهتون بگم که کمتر با فناوری‌هایی برخورد می‌کنید که در سه ماه اخیر متولد شده باشند.

ادامه

دست‌نوشته‌های بوداپست

این برای بار دوم بود که به مجارستان و شهر بوداپست می‌آمدم. دفعه پیش به خاطر کنفرانس گوگل به ابنجا اومده بودم. این بار علت دیگه‌ای داشت که اگه فرصت بشه توی پست‌های دیگه توضیح می‌دم. قبل از هر چیز بذارید کمی درباره این شهر و چیزهایی که توش دیدم صحبت کنم.
فرودگاه بوداپست در مقایسه با فرودگاه پایتخت‌های دیگه اروپا، فرودگاه کوچیکی محسوب می‌شه. بهترین راه برای رفتن به هتل اینه که به محض این که رسیدید، به پیشخوان اتوبوس‌های شاتل برید و اسم هتلتون رو بگید. این طوری چند نفر که هم‌مسیر هستند، سوار ماشین ون می‌شن و ارزون‌تر به مقصد می‌رسن.
هتلی که این چند روز توش اقامت داشتم، یک هتل چهارستاره بود. در مقایسه با هتل‌های چهارستاره ترکیه و لبنان باید گفت که یا باید به چنین هتلی شش تا ستاره بدن یا دو تا ستاره هتل‌های استانبول و بیروت رو ازشون بگیرن. هتل کنتیننتال زارا قبلاْ حمام بوده و تازگی بازسازیش کردند. در واقع مخروبه‌ای بود که بعد از بازسازی تبدیل شد به یک محل اقامتی دلپذیر با کارکنان مؤدب در مرکز شهر بوداپست. بوداپست یا به قولی بوداپشت از دو بخش بودا و پشت تشکیل شده که رود دانوب این دو بخش رو از هم جدا می‌کنه. بخش پشت شلوغ‌تر و شهری‌تره و بخش بودا از قرار معلوم ویلایی‌تر.

ادامه

این‌ور اون‌ور، تجربه گردش‌های روزانه

بعضی‌ها ذاتاً رستوران‌باز و کافه‌نشین هستند. این طور آدم‌ها معمولاً کشفیات خودشون رو به هم اطلاع می‌دن و پاتوق‌ها رو به اشتراک می‌ذارن. سایت «این‌ور، اون‌ور» قراره داستان این‌ور اون‌ور رفتن‌ها باشه. خودشون در تعریف خودشون می‌گن:

این‌ور.اون‌ور از اسمش معلومه قراره راجع به همه ی این‌ور.اون‌ورهایی باشه که می‌ریم و خوشمون میاد و می‌خوایم شما رو هم توش شریک کنیم، بهتون معرفی کنیم تا شما هم اگه دلتون خواست و یه روز ندونستید کجا برید بهشون سر بزنید، شاید خوشتون بیاد، حالا یا از این‌ور یا از اون‌ور.

راستش ما زیاد این‌ور.اون‌ور می‌ریم و از این‌ور.اون‌ور رفتن خوشمون میاد. پارک، کافه، رستوران، تئاتر، سینما، حتی مغازه‌های باحال. شاید شما هم اگه مثل ما بودید همین کارو می‌کردید. البته این رو بگم که قرار نیست همه این‌ور و اون‌ورها برای تهران باشه ولی خوب فعلا همه ما (این‌ور.اون‌وری‌ها) ساکن تهرانیم. پس بهمون حق بدید که بیشتر مطالب اینجا راجع به شهر تهران باشه. ولی اگه شما هم دلتون می‌خواد جایی رو معرفی کنید یا مثل ما زیاد این‌ور.اون‌ور می‌رید، می‌تونید با ما همراهی کنید، ما هم خیلی خوشحال می‌شیم.

خوبی این سایت اینه که برای نشون دادن محل مورد نظر از ابزاری مثل نقشه گوگل استفاده می‌کنه، عکس‌های اونجا رو می‌ذاره و پیشنهاد می‌ده چی بخورید. پیشنهاد من اینه که یه لوگو و یه قالب مناسب‌تر برای این کار طراحی کنن و امکانات بیشتری بذازن. مثلاً اگر وب‌سایت داره کد QR مربوط رو بذارن تا بشه با استفاده از اون به سرعت رفت به سراع سایتش. اگه بتونن نسخه موبایلی براش درست کنند یا حتی اپلیکیشن بسازن تا هر کسی با موبایلش بتونه بنابر موقعیت جغرافیایی که در شهر داره، پاتوق‌ها رو پیدا کنه، خیلی خوب می‌شه. این طوری می‌شه براش مدل تجاری هم پیاده کرد و از تبلیغات هم پول درآورد.

بیروت، بار دیگر شهری که دوست داشتم

حدوداً چهار سال و نیم پیش بود که برای تعطیلات سال نو به لبنان سفر کردم. طبیعتاً چون اون موقع از ایران و با تور مسافرتی اومده بودم، بیشتر به سراغ جاهای دیدنی و باستانی بیروت و بعلبک رفتم. ماجرای اون سفر رو در سه قسمت نوشتم که اگه دوست داشتید می‌تونید از اینجا بخونید: (بخش ۱، بخش ۲، بخش ۳).

این بار برای ملاقات با چند تا از بلاگرهای خاورمیانه‌ای اومده بودم. ده دوازده نفر از جوان‌هایی که از یمن، تونس، عراق، لبنان، اردن، مصر، الجزایر و لیبی دور هم جمع شده بودند. دو سه روزی رو با این بچه‌ها گذروندم و دو روز اضافه رو هم تصمیم گرفتم که بدون سختگیری به خودم یه کم بیشتر چرخ بزنم.

این برداشتی که من از این کشور دارم، مسلمه که نمی‌تونه یک برداشت کامل باشه. نه تمام کشور رو گشتم و نه این که توی همون بیروت با همه جور آدمی سر و کله زدم. اما در همین حد متوجه شدم که لبنان یکی از معدود جاهایی توی دنیا هست که ادیان و مذاهب مختلف در کنار سکولارها و خداناباورها به راحتی زندگی می‌کنند. هم مشروب‌فروشی و بار می‌تونی ببینی، هم مسجد و مرکز اسلامی و هم کلیسا و کنیسه. خیلی از این جاها کنار هم بنا شدند و اساساً هیچکی به هیچکی کار چندانی نداره. در سطح بیروت به راحتی می‌تونی جاهایی رو پیدا کنی که زمینه عکست مناره مسجد در کنار برج ناقوس کلیسا باشه. یا وقتی که داری کنسرتی رو در فضای باز گوش می‌دی و ملت رو تماشا می‌کنی که قر می‌دن، همون لحظه صدای اذان رو بشنوی که عده دیگری رو به نماز دعوت می‌کنه.‌

ادامه

گوگل‌جا، سرویسی برای مشتری‌مداری

یکی از خدمات گوگل که به تازگی راه افتاده، «گوگل جا» یا Google Place هست. خلاصه کاری که ایم سرویس انجام می‌ده اینه که از شما درخواست می‌کنه تا درباره جاهایی که رفتید، اظهار نظر کنید. بهشون امتیاز بدید و یک چند خطی درباره‌شون بنویسید.

در چند سال اخیر هر وقت که می‌خواستم هتلی رو برای مسافرتم رزرو کنم، سری به سایت تریپ ادوایزر می‌زدم. هنوز هم این کار رو انجام می‌دم تا ببینم کسانی که از یک هتل، هاستل یا محل اقامی استفاده کردند، چه نظری درباره‌ش داشتند. اون وقت متوجه می‌شم که مثلاً فلان هتل چهارستاره در استانبول، کارکنان بی‌ادبی داره یا هفته پیش، کولر اتاق شماره ۳۰۵ خراب بوده و هتل نه تعمیرش کرده و نه اتاق مسافر رو عوض کرده. این طوری می‌شه تصمیم بگیرم که پولی که دارم خرج می‌کنم حروم نمی‌شه. این فرهنگیه که ما از اون به عنوان «تکریم ارباب رجوع» یا «مشتری‌مداری» در ایران نام می‌بریم اما کمتر بهش عمل می‌کنیم. بگذریم…

گوگل سال‌هاست داره داده جمع می‌کنه. همیشه هم سعی کرده که این داده‌ها رو تبدیل به اطلاعات ارزشمند کنه. تقریباً تمام این اطلاعات رو ما کاربران تولید می‌کنیم. گوگل سعی می‌کنه تا این اطلاعات رو به شکل قابل مصرف در بیاره و ارزششون رو مضاعف کنه و دوباره بهمون عرضه کنه. جریان «گوگل جا» هم همینه. رستوران، سینما، موزه، دانشگاه، گل‌فروشی، بقالی و خلاصه همه جا رو می‌شه توی این سرویس بررسی کرد. از طرفی دوستاتون رو هم می‌تونید در این سرویس اضافه کنید تا به هم کمک بیشتری کرده باشید. حدس من اینه که این سرویس یه جورهایی به سرویس جست‌وجوی اجتماعی گوگل که چندی پیش راه افتاد متصل بشه.

ادامه

در دو روز گذشته چه گذشت؟

پریروز رو تقریباً بی‌کار بودم. در واقع کلیک دو تا مصاحبه مهم داشت با پل اوتیلینی، رئیس اینتل و استیو بالمر، رئیس مایکروسافت و این وسط من قرار نبود کاری انجام بدم. مأموریت من خرید ده تا فیلم مینی دی‌وی‌دی بود. مشکل بزرگ این بود که معلوم نبود چطور می‌شه توی این شهر درندشت، یه مغازه لوازم الکترونیک پیدا کرد. رفتم روی گوگل و جست‌وجو کردم و یه چیزهایی بهم نشون داد. خلاصه شال و کلاه کردم و راه افتادم. متأسفانه چون به مقیاس نقشه دقت نکرده بودم، مسافتی که کوتاه به نظر می‌رسید، به دو ساعت پیاده‌روی در هوای داغ منجر شد و بالاخره من خودم رو وسط شهر پیدا کردم. نیم ساعت هم توی پاساژهای مختلف چرخیدم و پرسان پرسان یه مغازه عکاسی پیدا کردم و عاقبت مأموریت با موفقیت انجام شد. مشکل برگشتنم این بود که واقعاً توان پیاده‌روی دوباره نداشتم. بعد از نیم ساعت گیج زدن، متوجه شدم تاکسی‌های این شهر توی خیابون برای آدم نگه نمی‌دارن و باید بهشون زنگ زد. تصمیم گرفتم با مونوریل برگردم و پیدا کردن ایستگاه مونوریل هم نیم ساعت وقتم رو گرفت. در واقع باید از وسط لابی یه هتل که اندازه یه استادیوم بود رد می‌شدم تا به ایستگاه برسم. اما خوبیش این بود که ده دقیقه بعد از سوار شدن، به مقصد رسیدم. یه کم که استراحت کردم، بچه‌ها هم برگشته بودن و تصمیم گرفتیم برای شام به رستوران ژاپنی موساشی بریم. از اینها که آشپزش جلوی آدم ژانگولر در میاره. و انصافاً چقدر از دستش خندیدیم.
اما روز قبل از صبح رفتیم به نمایشگاه. باید همه چیزهایی رو که جلوی دوربین می‌گفتم، فیلمبرداری می‌کردیم. این کار تا ساعت ۵ عصر طول کشید و در نهایت هم برای معرفی چند تا تکنولوژی در حوزه انتقال بی‌سیم ویدئو استریم، یکی دو ساعت فیلمبرداری کردیم.
شام رو یه عالمه سوشی خوردم و بعدش از طرف CES یه کنسرت دعوت بودیم. خواننده جان لجند بود که شش تا جایزه گرمی هم برده. آخر کنسرت هم سر و کله استیوی وندر پیدا شد. همون خواننده نابینای معروفی که در مراسم تحلیف اوباما خوند. استیو از خوره‌های نمایشگاه CES هست و هر سال میاد. اگه یادتون باشه پارسال توی کلیک درباره تکنولوژی‌هایی که به درد نابیناها می‌خوره باهاش مصاحبه کردیم. بعد از این کنسرت هم از طرف نمایشگاه یه پارتی دعوت بودیم که توش حسابی بزن و برقص بود و این چیزها. حالا هم باید دوباره برم تا ببینم چه چیز جالب دیگه‌ای می‌شه پیدا کرد و فیلمش رو گرفت. فعلاً…

سوشی و دیگر هیچ

من نمی‌دونم چرا هر وقت درباره Sushi (سوشی) توییت می‌کنم، یه عده از دوستام عوق و هوق و انواع و اقسام سر و صداهای ناجور درمیارن. بابا به خدا این غذای ژاپنی چیز شریفیه.
به نظرم همون طور که نباید کله‌پاچه رو هر جایی خورد و برای اولین بار باید ترجیحاً با کسی خورد که کلپچ‌خور حرفه‌ای باشه، درباره سوشی هم باید همین طور عمل کرد.
خارج از ایران معمولاً رستوران‌های ژاپنی به راحتی پیدا می‌شن. این جور جاها می‌شه انواع غذاهای دیگه ژاپنی غیر از سوشی رو هم پیدا کرد که به نظرم بسیار لذیذ هستن. هر چند دفعات اول با چوب مخصوص غذاخوری شرق آسیایی‌ها یعنی چاپستیک مشکل خواهید داشت، اما در مجموع به زحمتش می‌ارزه!
اما من می‌خوام درباره سوشی صحبت کنم. اون چیزی که بیشتر مردم درباره سوشی شنیدن اینه که، چیزی مترادف با ماهی خامه. باید گفت که این فقط یک نوع سوشی هست که توش ماهی خام داره. البته نه به اون معنایی که تصور می‌کنین. در واقعه برش‌های ورقه‌ای شکل از ماهی‌های خاصی که به نظرم خامشون خوشمزه‌تر از انواع دیگه‌شه. در کنار اینها انواع سوشی‌های گیاهی یا انواعی که توش ماهی یا میگوی سرخ‌شده گذاشتن هم موجوده.

Yo! Sushi
جالبه که رستوران‌های فست‌فود هم برای سوشی توی سال‌های اخیر زیاد شده. یکی از اونها یو! سوشی هست. من هر وقت هوس سوشی می‌کنم، به یکی از شعباتش که بهم نزدیک‌تر باشه می‌رم و دلی از عزا در میارم. این فست‌فود سیستم جالبی داره. معمولا مشتری روی یک صندلی پایه‌بلند می‌شینه و پشت یک میزی شبیه به بار. جلوی هر کسی یک سری سوراخ هست که توشون مزه‌های مورد نیاز رو گذاشتن و یه شیر آب که می‌تونین آب معمولی یا گازدار ازش بردارین. جلوی میز یه نوار نقاله هست که غذاها توی ظرف‌های رنگی روی این نوار حرکت می‌کنن و هر کسی هر کدومش رو که بخواد برمی‌داره. قیمت غذاها متفاوته و با توجه به قیمت، رنگ ظرف‌ها فرق می‌کنه. وقتی غذا رو نوش جان کردین، یه پیش‌خدمت میاد و ظرف‌هاتون رو می‌شمره و بهتون فاکتور می‌ده که موقع خروج با صندوق حساب می‌کنین.
یوسوشی توی امارات متحده عربی هم شعبه داره و اگه دوبی رفتین، می‌تونین امتحانش کنین.

ادامه

وایرلس گرفتم و اینا

آقا جان رفتم قرارداد اینترنت وایرلس بستم ماهی ۱۵ پوند. یه مودم وایرلس اندازه یو اس بی بهم دادن مجانی که وصل شم به اینترنت پرسرعت. حالا نکته‌ش اینه که در راستای اون دوربین‌های CCTV آدم احساس می‌کنه یه جی‌پی‌اس بهت وصل کردن. یارو برای این که باهام قرارداد اینترنت ببنده، نزدیک بود تعداد گلابی‌هایی رو که تو عمرم خوردم رو هم ازم بپرسه. به هر حال آدم می‌ترسه از خودش باد در کنه و توی پرونده‌ش به جرم ایجاد توفان کاترینا چیزی بنویسن. خلاصه همه چیز تحت کنترل ملکه هست.
عرض کنم حضورتون که دیشب رفتم یه رستوران ایرانی و یه کباب کوبیده و یه میرزاقاسمی زدم تو رگ. از نظر کیفیت در حد رستوران‌های درجه دوی تهرون بود. اما به هر حال لنگه کفش در بیابان غنیمته. دنبال یه دیزی‌فروشی می‌گردم تا کلکسیونم کامل بشه.
عصر امروز هم قراره با بچه‌ها بریم کنسرت کامکارها. بلیتش به نسبت ایران ارزون‌تره پس می‌رم و بعداً تعریف می‌کنم چی شد.

۵۳ مکان دیدنی برای سفر در سال ۲۰۰۸ به روایت نیویورک‌تایمز

The ancient ruins of Persepolis, Greg Von Doersten for The New York Timesروزنامه نیویورک‌تایمز در آستانه سال ۲۰۰۸ میلادی به خوانندگانش توصیه کرده که یکی از ۵۳ جای معرفی‌شده را برای مسافرت در تعطیلات انتخاب کنند و به همراه هر یک از این مکان‌ها نوشته‌ای کوتاه ضمیمه کرده است. یکی از این جاها هم ایران (شماره ۱۸) است.
نوشته‌ای که برای توصیف ایران به کار رفته با سؤالی درباره «محور شرارت» بودن ایران آغاز می‌شود و سپس به علاقمندان توصیه می‌کند که از تورهای موجود برای بازدید از تهران و شیراز و اصفهان استفاده کنند [+].
یکی از سه عکسی که برای کل این مطلب به کار رفته هم درباره ایران است. در واقع یک رستوران سنتی در تهران به نام «خیام».
به هر حال اگر خارج از ایران به سر می‌برید و تعطیلات برای شما هم در راه است، خواندن این مقاله بهتان توصیه می‌شود. اگر قرار نیست که امسال سری به ایران بزنید (حالا فرقی ندارد به خاطر مسائل مالی باشد یا طرح ارتقاء امنیت اجتماعی)، این مقاله را بخوانید که گفته‌اند وصف العیش، نصف العیش (به جان خودم)!

ایستاده با مُرغ

Singleداستان طولانی‌تر از آن است که من بخواهم ابتدایش را به خاطر بیاورم. این داستان را کم و بیش بسیاری از ما می‌دانیم. در صفحات جراید ما کم نیستند مطالبی که درباره تبعیض نوشته شده‌اند. تبعیض طبقاتی، تبعیض جنسیتی، تبعیض نژادی، تبعیض مذهبی و انواع و اقسام تبعیض‌ها که در سراسر دنیا به چشم می‌خورند و همواره عده‌ای را از برخی مزایا محروم می‌کنند و آزارشان می‌دهند. درباره هر کدامشان هم به تفصیل صحبت شده و نوشته و مقاله و بحث و جدل در گرفته است. اما من می‌خواهم درباره نوع دیگری از تبعیض بنویسم. تبعیض تجرد یا به کلامی دیگر آپارتاید تأهل!
۱
زمان: ۱۳۷۹
مکان: شهربازی
می‌خواهی با دوستانت چند ساعتی را داد و فریاد بزنی. هیجان، ترس و سرگرمی را با هم تجربه کنی. به پیشنهاد دوستان شهربازی برای تفریحی چند ساعته انتخاب می‌شود و پس از کلی درگیری در ترافیک خسته‌کننده شبی تعطیل، می‌رسی به مکان مورد نظر. مقابل در جلویت را می‌گیرند و راهت نمی‌دهند. علت را که می‌پرسی جوابت می‌دهند که «مجردها را راه نمی‌دهیم. فقط خانواده»!

ادامه

مهمانی چلچراغی

پنجشنبه و جمعه قبل با بچه‌های چلچراغ، مهمون دوستان ساروی و بابلی بودیم. سفر خوبی بود و کلی خوش گذشت. هر چند موقع رفتن جاده هراز بسته بود و مجبور شدیم از سمت جاده فیروزکوه بریم و کلی هم به خاطر برف دیر رسیدیم اما به خاطر اینکه دسته‌جمعی رفته بودیم، گذشت زمان رو احساس نکردیم. شب پنجشبه که رسیدیم، رفتیم یه اردوگاه دانش‌آموزی که همچین یه هوا شبیه پادگان و بندهای زندان بود! برای خانوم‌ها و آقایون دو تا از این سوئیت‌ها رو در نظر گرفته بودن که ۱۰-۱۲ تا تخت دو طبقه داشت و با یه بخاری نفتی گرم می‌شد. با بچه‌ها بساط قلیون رو ردیف کردیم و نشستیم به صحبت. بعدش هم همه با هم رفتیم یه عروسی که توی یه تالاری بود که همون بغل بود! همچین یه نموره بی‌دعوت! کلی اون شب خندیدیم به خاطر چل‌بازی‌های بر و بکس.
فرداش هم که کلی برنامه‌ریزی کرده بودن واسمون و کارگاه‌های آموزشی روزنامه‌نگاری ترتیب داده بودن برامون که آموزش بدیم. من هم یه کارگاه داشتم که با عنوان روزنامه‌نگاری الکترونیک تشکیل می‌شد. اون هم در حالی که در مجموع تعداد کسایی که توی کلاس با اینترنت سر و سری داشته باشن از تعداد انگشت‌های دست بالاتر نمی‌رفت! بقیه هم از اینترنت فقط اسمش رو شنیده بودن! حالا من رو در نظر بگیرین که چجوری درباره موتورهای جستجو به جماعت توضیح دادم و راه و روش کسب خبر از طریق اینترنت و وبلاگ رو شرح دادم! وضعیت غذا هم همون وضع غذاهای پادگان بود و بس. در عوض شبش رفتیم یه رستوران سه طبقه به اسم حاج حسن که غذاهاش جداً خوشمزه و حسابی بود. جالبه که این رستوران یه نشریه هم چاپ می‌کنه که به هر حال ابتکار جالبیه. توصیه می‌کنم بهتون که اگه گذارتون به ساری افتاد و گشنه‌تون هم بود به اون جا سر بزنید و دلی از عزا در بیارین. باقیش هم که برگشت بود تا صبح که ساعت ۴ رسیدیم تهران و متاسفانه نتونستم برسم به بدرقه دوست عزیزی که برای مدت طولانی می‌رفت پاریس. این یکی واقعاًحیف شد!