مت کدوم جهنمیه؟

مت ۳۴ سالشه و کاری که دوست داشت تموم عمر انجام بده، بازی ویدئویی بود. البته خیلی زود به این آرزو رسید و خیلی هم ازش لذت می‌برد اما سرانجام متوجه شد که ممکنه چیزهای دیگه‌ای هم وجود داشته باشن که از دستشون داده. فوریه سال ۲۰۰۲ از شغلش در بریزین استرالیا استعفا داد و با استفاده از پس‌اندازش تصمیم گرفت تا سراسر آسیا رو زیر پا بذاره. اون سایتی رو ساخت تا فک و فامیل و آشناهاش ازش بی‌خبر نباشن و اسمش رو هم گذاشت Where the hell is Matt یا «مت کدوم جهنمیه؟»
چند ماهی سفر کرد تا یکی از دوستاش بهش یه پیشنهاد جالب داد. اونها داشتن یه جایی توی هانوی (ویتنام) عکس می‌گرفتن که دوستش گفت: راستی چرا اونجا نمی‌ایستی و نمی‌رقصی؟ من هم ضبطش می‌کنم. مت یه جور رقص بیشتر بلد نبود و اتفاقاً خیلی هم رقصش بد بود. اما به هر حال پیشنهاد دوستش پیشنهاد خوبی بود.
چند سالی گذشت و یکی ویدئوی مت رو دید. این ویدئو رو به نفر بعدی رد کرد. این ویدئو همین طور دست به دست چرخید و مت یک شبه کلی مشهور شد. همه به هم می‌گفتن ویدئوی این پسره رو ببین که چقدر خنده‌داره.
اقبالی که به ویدئوی اول مت شد، باعث شد تا شرکت آدامس استراید بیاد سراغش و بهش پیشنهاد داد که یه سفر دیگه رو شروع کنه. مت ازشون پرسید که بابتش پول هم می‌دید؟ اونها گفتن آره.

ادامه

فیلمی در ستایش «پینا»

من به عنوان یک بیننده، از تماشای رقص مثل برخورد با هر هنر دیگه‌ای لذت می‌برم. البته چندان هم با بزرگان این رشته هنری آشنا نیستم. چند روز پیش به دعوت دوستی، فیلمی دیدم به نام «پینا». پینا فیلمی مستند درباره پینا باوش Pina Bausch رقصنده و طراح رقص مدرن آلمانی است.

پینا مبتکر سبکی از رقص و گروه باله‌ای به نام «تانس تآتر ووپرتال» در سال ۱۹۷۳ بود که همواره همه رقصندگانش، با وفاداری کامل، با آن همکاری کردند. برای این که بیشتر با این شخصیت آشنا بشید، می‌تونید این نوشته در سایت فارسی صدای فرانسه رو بخونید.

اما فیلم پینا فیلمی سه‌بعدیه، ساخته ویم وندرس آلمانی. کارگردان فیلم مشهور پاریس تگزاس که در سال ۱۹۸۴ برنده نخل طلایی کن شد. این فیلم بازسازی رقص‌های طراحی‌شده پینا هست که توسط گروهش اجرا می‌شه. رقص‌هایی عجیب در دکورهایی عجیب‌تر که بیشتر شبیه به تئاتر هستند. بخش‌هایی از فیلم به صورت مستنده و می‌تونید پینا رو هنگام کار ببینید. درباره این فیلم می‌تونید این نوشته رو در سایت دویچه‌وله فارسی بخونید.

تریلر این فیلم در یوتیوب رو از اینجا ببینید. هر چند به هیچ وجه قابل مقایسه با تماشای سه‌بعدیش در سینما نیست.

 

رقص با الگوریتم‌های مرتب‌سازی

در راستای مطلب قبلیم با عنوان «وی‌هارت، رقص باینری انگشتان» ارتباط رقص و ریاضیات امروز یک کانال یوتیوبی دیگه‌ای پیدا کردم که در نوع خودش اعجاب‌انگیزه. به نظر میاد که «ریاقیدان»ها تعدادشون رو به افزایشه.

در این مجموعه رقص‌هایی رو می‌بینید که طراحی‌شده توسط دانشگاه Sapientia رومانی هست. در حال حاضر چهار تا رقص مختلف در کانال یوتیوبی این رفقا هست که نام با مسمای الگوریتمیکس AlgoRythmics رو براش انتخاب کردند. ترکیبی از الگوریتم Algorithm و ریتم (ضرب‌آهنگ) Rhythm.

برای هر حرکت گروهی به ویژه رقص‌های گروهی یک نوع ترتیب حرکات لازمه. از طرف دیگه در علوم ریاضی و کامپیوتر برای مرتب‌سازی رشته‌ها یک سری الگوریتم مرتب‌سازی هست از جمله مرتب‌سازی حبابی، مرتب‌سازی درجی و چند تای دیگه که اگه دوست داشته باشید، می‌تونید از اینجا انواعش رو بخونید. خلاصه‌ش اینه که اگه مثلاً شما یک رشته عدد دارید و می‌خواهید که بر اساس یک الگوریتم در کوتاه ترین زمان مرتبشون کنید، باید روش‌هایی رو به کار ببرید.

حالا به جای هر عدد یک انسان بگذارید و بر اساس انواع الگوریتم‌های مرتب‌سازی برقصونیدشون. نتیجه می‌شه کاری که این گروه کردند. اگه از ایده این گروه خوشتون اومده می‌تونید از فیس‌بوک هم دنبالشون کنید. این هم ویدئوها:

مرتب‌سازی شِل یا Shell Sort همراه با رقص فولکلور مجاری

مرتب‌سازی انتخابی یا Select Sort همراه با رقص فولکلور کولی‌ها

مرتب‌سازی حبابی یا Bubble Sort همراه با رقص بلغاری

مرتب‌سازی درجی یا Insert Sort همراه با رقص فولکلور رومانی

منبع

وی هارت، رقص باینری انگشتان

لنگدان گفت: «نسبت فی در همه جای طبیعت به چشم می‌خوره».

چراغ‌ها را خاموش کرد و ادامه داد: «به وضوح پا رو از دایره تصاادف فراتر می‌گذاره و به همین دیلیل قُدما گمان می‌کردند فی رو باید خالق هستی مقدر کرده باشه. دانشمندان اولیه ۱.۶۱۸ رو نسبت الهی عنوان می‌کردند».

این یک قسمت از کتاب راز داوینچی نوشته دن براون هست. در بیشتر کتاب‌های دن براون ریاضیات و رمز و رمزگشایی و دین به هم آمیخته شدن. این در واقع بهانه‌ای شد برای این که «وی هارت» رو بهتون معرفی کنم.

وی هارت Vi Hart ریاقیدان است! در واقع خودش می‌گه mathemusician. موسیقی رو دوست داره و البته به ریاضی هم علاقمنده. ترکیب این دو تا با نقاشی باعث شده تا «وی» کارهای خلاقانه جالبی انجام بده. اگه ویدئوهاش رو نگاه کنید، می‌بینید که درگیری‌ها و دغدغه‌های شخصی خودش رو نه تنها بلند بلند فکر می‌کنه، بلکه نقاشی‌شون رو می‌کشه، ویدئوشون رو می‌گیره و با بقیه همخوان می‌کنه. یه مقدار کارهاش عجیب و غریب به نظر میاد اما نتیجه جالبی داره.

حالا ربط این بشر با اون مقدمه‌ای که نوشتم چیه؟

«وی» یه بار به عدد پی گیر می‌ده و سعی می‌کنه اون رو تبدیل کنه به آهنگ. صدای بدی هم نداره، اون نت‌هایی رو که از روی عدد پی و با کمک ریاضی می‌نویسه، می‌خونه.

گاهی هم مثل این ویدئوی آخر، برای هر کدوم از انگشت‌های دستش، یک عدد باینتری یا دودویی در نظر می‌گیره. اون وقت شروع می‌کنه به خوندن و با هر عدد انگشتش رو به رقص در میاره. رقص انگشت‌ها بر اساس اعداد باینری چیز جالبیه که فکر می‌کنم اگه مثلاً یکی اون رو ببره توی رقص‌های کل بدن و باله و چیزهایی از این قبیل، نتیجه چیز عجیب و غریبی از آب در بیاد.

ادامه

والس در استقلال

سی و یک سال داشت. برای اولین بار بود که پایش را از کشور بیرون گذاشته بود. سیصد هزار تومان داده بود تا با اتوبوس خودش را برساند به استانبول بلکه ببیند آن ور مرز چه خبر است. تحویل سال را در جاده بودند. شب رسیدند به هتل و اتاق‌ها را تحویل گرفتند و بلافاصله برای خوردن شام از هتل بیرون زدند. نوروز بود اما هوای استانبول چندان بهاری به نظر نمی‌رسید. خیابان استقلال یا به قول ترک‌ها ایستیکلال پر بود از غذاخوری‌های شلوغ. قبل از ورود به رستوران توجهش جلب شد به یک زوج دختر و پسر که چند متر جلوتر راه خودشان را می‌رفتند. مغازه بغلی یک کتاب‌فروشی بود که از بلندگوهایش یک موسیقی والس و تانگو به گوش می‌رسید. دخترک رو به پسر کرد و چیزی گفت. رو به روی هم ایستادند، دستان هم را گرفتند و رقصیدند و رقصیدند و رقصیدند. به دیوار تکیه داد. نور و صدا و سنگفرش و رقص و موسیقی. سیگاری روشن کرد و دنبال آن بخش از زندگیش گشت که دور و بر بیست سالگی گمش کرده بود.

مجلس رقص زنان در لوگوی سایت‌ها و روزنامه‌ها

از آن جایی که ما بعد از خواندن این مقاله در نشریه پرتو سخن، متوجه شدیم که کارشناس‌های خیلی بهتری در حوزه گرافیک و نگاره‌پردازی داریم، برای روکم‌کنی، دو نمونه مچ‌گیری جدید را به نظر شما انورحضوران می‌رسانیم. دانشمندان ما پس از کلی بررسی یک عدد زن دیگر را در حالتی نامناسب و در حال رقص و پایکوبی در لوگوی نشریه پرتو امروز دستگیر کرده‌اند. به این لوگو دقت کنید:

Partov e Sokhan Logo
– ابتدا لوگو را ۹۰ درجه به این طرف بچرخانید.
– سپس صورت خود را آرام آرام به سمت لوگو بیاورید و در حالی که نوک دماغتان دو اینچ با لوگو فاصله دارد، چشمانتان را این جوری کنید.
– حروف «پ» و «ر» به صورتی قرار گرفته‌اند که شکل پای زن در حال رقص به خود گرفته است.
– دو نقطه حروف «ت» در واقع دو عدد سنج کوچک هستند که زن در هنگام رقص آنها را به هم می‌کوبد.
– انتهای حرف «و» هم دستکاری شده تا بیش‌تر شکل دست به خود بگیرد.
همان دانشمندان پس از ماه ها تلاش بی‌وقفه متوجه شدند که یک باند زنان فاسد در لوگوهای سایت‌ها و نشریات در حال امرار معاش هستند و رقص‌کنان و پای‌کوبان به ریش همه می‌خندند. برای مثل لوگوی سایت رجانیوز:

Rajan News Logo
– لوگو را ۱۸۰ درجه اون‌وری بچرخانید. حالا اگر آن‌وری هم چرخاندید فرقی نمی‌کند. دانشمندان ما می‌دانند که ۱۸۰ درجه رو از هر طرفش بچرخانی، مثل گربه روی دست پایین می‌آید. این مهم حاصل سی سال تلاش بی‌وقفه دانش‌آموزان ما در حوزه سماور و تجهیزات اتمی بوده است.
– سپس به بخشی که با مربع قرمز مشخص کرده‌ایم دقت کنید.
– حرف «ر» و سرکش آن علاوه بر این‌که مفهوم سرکشی را القا می‌کند، به گونه‌ای تغییر کرده که شکل دست و پای زن در حال رقص به خود گرفته است.
– حرف «ج» به طرز مشکوکی خم شده تا آن یکی دست و پای زن بیش‌تر شکل دست و پا را به خود بگیرد.
– نزدیک شدن نقطه حرف «ج» به خود حرف شکل سر را تداعی می‌کند در حالی که به‌صورت طبیعی جای نقطه آن‌جا نیست.
– موارد دیگری در بخش های میانی این لوگو دیده می‌شود که انتشار آن صحیح نیست و ما آنها را به عنوان تکلیف شب بر عهده شما دانش‌پژوهان می‌گذاریم.
دانشمندان ما در تلاش هستند تا به زودی سران این فتنه را خاموش کرده و باند فساد و فحشای موجود در این لوگوها را به سرعت نابود کنند.

 

سفرنامه استانبول ۱

Aya Soufiaخب اگه در جریان بوده باشید، یک هفته‌ای رو با دوستان رفته بودیم استانبول. حالا استانبول هم همچین جای خاصی نیست اما خب آدم به هر حال یه چیزهایی می‌بینه که با ایران متفاوته. این جور چیزها رو این جا می‌نویسم که یه جورایی هم سفرنامه باشه هم خاطره‌نویسی.
پرواز اونُرایر ترکیه از فرودگاه امام خمینی بود به سمت استانبول. همون اولش که نشستیم توی هواپیمای ایرباس طبق معمول همه گرمشون شد. به خصوص خانوم‌های ایرانی که در اولین حرکت فرهنگی کشف حجاب کردند و موها رو ول دادن. مدت پرواز سه ساعت بود و میهمانداران گرامی هم زورشون می‌اومد انگلیسی حرف بزنند. انگار همه عالم موظف هستند که ترکی بلد باشن. ما هم چون ناهار نخورده بودیم هی منتظر بودیم که یه ناهار حسابی بزنیم تو رگ. یه چیزی تو مایه‌های کباب ترکی و این جور چیزها اما معلوم شد غذا کلاً تشکیل شده از یک ظرف سالاد به عنوان پیش‌غذا و یک ظرف فرنی به عنوان دسر و غذای اصلی هم یک تکه نون کوچولو بود و خلاصه زهی خیال باطل.
خلاصه رسیدیم به فرودگاه آتاتورک و جل‌الخالق چه فرودگاه گل و گشادی هم بود. از همه ملیت‌ها هم می‌شد توش پیدا کرد. به نظر من هیچ کجا مثل یک فرودگاه بین‌المللی یه شهر توریستی نمی‌تونه واسه آدم جذاب باشه. ژاپنی، آلمانی، سوئدی، اسرائیلی و خلاصه از همه رنگ توی فرودگاه می‌لولیدند و هیچ کدوم هم با هم مشکل نداشتند. به محض این که از گذرنامه‌ها کنترل شد و از مرز فرودگاهی گذشتیم رفتیم فری‌شاپ و یه خورده خرت و پرت خریدیم و رفتیم هتل گُلدن هورن. بر خلاف انتظار هتلمون خوب بود و توی منطقه‌ای بود که به قسمت‌های باستانی مثل مسجد سلطان احمد و مسجد ایاصوفیه نزدیک بود و می‌شد با پای پیاده ده دقیقه‌ای رسید بهشون از طرف دیگه هم پنج دقیقه طول می‌کشید تا برسیم به اسکله. البته استانبول شهری هست که روی هفت تا تپه بنا شده و به خاطر موقعیت تاریخی که داشته تقریباً همه جاش باستانیه.

ادامه

هایکو، رقص ایرلندی و شب هزار و یکم

– ای حلزون!
از کوه فوجی بالا برو
اما آهسته، آهسته!
چند شب پیش که خونه این دوست عزیز بودم، دوباره این شعر رو توی یک کتاب درباره هایکو دیدم. هنوز که هنوزه داره تو مخم بالا و پایین می‌پره. البته اعتراف می‌کنم که همه اینها بهانه‌ای بود برای این که به این دوستم که تازه وبلاگ‌نویس شده لینک بدم!
– چند وقتیه که یه سی دی به دستم رسیده از رقص ایرلندی. این رقص ایرلندی به خاطر ویژگی‌هایی که داره بسیار منحصر به فرده. در نظر بگیرید سازی رو (در این ساز کفش‌های پاشنه فلزی هستند) که با حرکات متعدد پا ریتم خاصی رو به موسیقی سازهای دیگه اضافه کرده. در عین حال نواختن این ساز یا همون کفش احتیاج به آمادگی بدنی وحشتناکی داره. ماهرترین فردی رو که من تا حالا تو این رقص دیدم، Michael Flatley هست. این سی دی هم مربوط به اجرایی بود که تو هاید پارک لندن داشتن با نام Feet Of Flames. از ویژگی‌های اجراهای این گروه، داستانی بودن رقص‌هاشونه و برای اجراهای خودشون دکورهای عظیم و بسیار زیبایی رو در نظر می‌گیرن. اینجا یه توضیح کامل به همراه عکس‌های جالبی از کارهای این گروه هست که بد نیست یه نگاهی بهش بندازین. این هم نتایج جست‌وجوی گوگل درباره این کنسرت که عکس‌های جالبی رو شامل می‌شه.
– دوهفته‌نامه الکترونیکی شاتوت توی شماره جدیدش متن یه گفتگوی خودمونی رو که حدود دو هفته پیش توی کافه‌بلاگ درباره کتاب داشتیم رو منتشر کرده. شبه‌مصاحبه‌ای که من و سامان و وحید با این دوستان داشتیم، گرچه کمی غلط املایی و جابجایی مطالب داره ولی حاوی پاسخ خیلی از سؤالاتیه که بارها درباره کتاب ازمون پرسیده شده. اینجا هم یک یادداشت دیگه درباره کتاب هست.
– خلاصه شنبه تونستم نمایش شب هزار و یکم بیضایی رو با کمک یه دوست خوب ببینم. درباره این نمایشنامه که نمی‌تونم خیلی حرف بزنم فقط می‌گم که اجرایی رو که من دیدم عالی بود. جمعه آخرین اجرای عمومی بود و شنبه هم قرار بر این بود که یک اجرای ویژه برای هنرمندان داشته باشن که این دوستمون کمک کرد که یه جورایی ما هم قاطی پاطی بین اونا بریم تو. سالن خیلی کوچیک بود واسه اون همه جمعیت. این بود که من یه جایی بین زمین و هوا آویزون بودم. پینک فلویدیش عزیز یکی از وبلاگنویس‌هایی بود که من موفق به زیارتش شدم فقط نمی‌دونم شیده چطوری رفت اون ردیف‌های جلو جلو نشست در حالی که من تقریباً از سقف آویزون شده بودم. هر چی باشه من خیلی پرتابل‌تر هستم تا اون D: