میگن با اوضاعی که دنیا به پیش میره و افزایش جمعیت و گرمایش زمین و وضع محیط زیست، انسان بهتره حواسش رو بیشتر جمع کنه و منابع غذایی رو بهتر مدیریت کنه.
توی یکی دو دهه اخیر هم عدهای هستند که به حشرات به عنوان یکی از مغذیترین و سالمترین منبع غذایی به چشم برادری نگاه میکنند و خلاصه انواع و اقسام اطعمه و اشربه رو با انواع خوراکیش درست میکنند و میزنن به بدن.
امروز توی یکی از روزنامههای پرخواننده پایتخت بریتانیا هم با یکی از حشرهخواران باسابقه گفتوگویی کرده بود که در این بین چند تایی هم وبسایت برای خرید انواع این موجودات بیمهره بندپا معرفی شده بود.
نگاهی به این وبسایتها انداختم و در این میان فعلا این آبنباتچوبیها رو بیشتر پسندیدم.
هر چند هنوز جرات امتحان کردنش رو ندارم.
غذا
آیفاکتور، اپلیکیشنی برای رستوران
خب اپلیکیشن آی فاکتور فارسی به درد رستورانداران میخوره. شاید این اولین اپلیکیشن تجاری باشه که دارم اینجا معرفی میکنه. این برنامه رایگان آیپد برای رستوراندارها نوشته شده. به هر حال باید منتظر ورود فناوری به رستورانهای امروزی هم باشیم دیگه.
با این نرمافزار شما میتونید سفارش مشتری خودتون را با آیپد گرفته و با فرستادن چاپ بیسیم (وایرلس) سفارش مشتری به حسابدار رستوران، اون رو مدیریت کنید. درسته که آیپد وسیله لوکسی به نظر میاد و خریدش برای یک رستوران بیش از حد شیکه اما خب حداقل مزیتی که استفاده از این اپ داره، جلوگیری از ثبت اشتباه سفارشه.
اما بذارید امکانات این برنامه رو مرور کنیم:
– ثبت منوی رستوران در انواع پیشغذا، غذای اصلی، دسر و نوشیدنی
– نمایش منوی ثبتشده به تفکیک نوع غذا
– امکان ایجاد هرگونه تغییر در منو یا حذف
– امکان ثبت سفارش مشتری با انتخاب از منو
– امکان چاپ بیسیم سفارش گرفتهشده جهت ارسال به حسابدار رستوران
– نمایش سیاهه سفارشها
– امکان مشاهده جزئیات هر سفارش ثبتشده
– امکان تغییر در جزئیات سفارش ثبتشده
– امکان محاسبه مجموع مبلغ کل تعداد دلخواهی سفارش ثبتشده
– امکان چاپ مجدد هر سفارش پس از ثبت فاکتور
– طراحی زیبا و ساده جهت راحتی کاربران
اگر قصد استفاده از این نرمافزار رو دارید، توجه داشته باشید که چاپگر شما باید ویژگی Air Print رو داشته باشه.
نسخه انگلیسی این برنامه هم موجوده. به نظر میاد که نرمافزار خوبی باشه اما شاید بهتر باشه کمی روی رابط گرافیکیش کار بشه.
«یلدا»، اپلیکیشن آشپزی برای شب یلدا
شب یلدا نزدیکه و میهمانی طولانیترین شب سال به راه. اما برای چنین شبی اپلیکیشنی نوشته شده به نام یلدا که دستور غذاها و نوشیدنیهایی رو شامل میشه که ویژه این شب آماده شدن. طبیعتاً انار جز ثابتی از این خوردنیها و نوشیدنیهاست.
نویسندگان این اپ دربارهش نوشتن که این اولین اپلیکیشن مناسبتی در فروشگاه اپلیکیشن اپل یعنی آیتیونز هست و برای مهمانی یلدا تهیه شده. تمام غذاهایی که توی این اپ هست، آزمایش شده است و عکسهاش هم اختصاصی هستند.
بذارید ببینیم توی این اپ چه طور خوراکیهایی پیدا میشه:
– یک عصرانه سبک اناری به همراه یک نوشیدنی گرم
– پیشنهاد ویژه سر آشپز برای شام
– یک دسر اناری
– دو نوشیدنی، یکی با طعم انار و دیگری هندوانه، اولی رسمی است و دومی رژیم
– بستنی فندقی
این نرمافزار طراحی زیبا، محیط گرافیکی دلپذیر و موسیقی متن داره و میتونید ویدئوی کوتاهی هم از اون توی یوتیوب ببینید. قیمتش هم ۱.۹۹ دلاره و در آیتونز قرار داده شده.
دستنوشتههای بوداپست
این برای بار دوم بود که به مجارستان و شهر بوداپست میآمدم. دفعه پیش به خاطر کنفرانس گوگل به ابنجا اومده بودم. این بار علت دیگهای داشت که اگه فرصت بشه توی پستهای دیگه توضیح میدم. قبل از هر چیز بذارید کمی درباره این شهر و چیزهایی که توش دیدم صحبت کنم.
فرودگاه بوداپست در مقایسه با فرودگاه پایتختهای دیگه اروپا، فرودگاه کوچیکی محسوب میشه. بهترین راه برای رفتن به هتل اینه که به محض این که رسیدید، به پیشخوان اتوبوسهای شاتل برید و اسم هتلتون رو بگید. این طوری چند نفر که هممسیر هستند، سوار ماشین ون میشن و ارزونتر به مقصد میرسن.
هتلی که این چند روز توش اقامت داشتم، یک هتل چهارستاره بود. در مقایسه با هتلهای چهارستاره ترکیه و لبنان باید گفت که یا باید به چنین هتلی شش تا ستاره بدن یا دو تا ستاره هتلهای استانبول و بیروت رو ازشون بگیرن. هتل کنتیننتال زارا قبلاْ حمام بوده و تازگی بازسازیش کردند. در واقع مخروبهای بود که بعد از بازسازی تبدیل شد به یک محل اقامتی دلپذیر با کارکنان مؤدب در مرکز شهر بوداپست. بوداپست یا به قولی بوداپشت از دو بخش بودا و پشت تشکیل شده که رود دانوب این دو بخش رو از هم جدا میکنه. بخش پشت شلوغتر و شهریتره و بخش بودا از قرار معلوم ویلاییتر.
امشب چی بپزم؟
کلاً دو تا سؤال هست که خیلیها باهاش درگیرن. یکیش اینه که «چی بپوشم؟» اون یکیش هم اینه که «چی بپزم؟». حالا اولین سؤال چیزی هست که به خود آدم مربوطه و یک چیز شخصیه. اما سؤال دوم ممکنه به خاطر دعوت از مهمون، جوابش به خیلیها مربوط باشه.
به هر حال برای بعضیها این که شب چی بپزند تصمیم سختیه. اگه شما از این جور اشخاص هستید میتونید از صفحه امشب چی بپزم برای گرفتن ایدههای مختلف استفاده کنید.
وقتی صفحه رو باز میکنید، اسم یک غذا رو میبینید که به عنوان پیشنهاد بهتون ارائه میشه. اما سه تا گزینه زیر این پیشنهاد هست:
– نمیخوام! یه پیشنهاد دیگه بده
– دوست دارم! ولی بلد نیستم
– آخه یخچال خالیه
با کلیک روی لینک اول پیشنهاد تازهای دریافت میکنید. با کلیک روی لینک دوم به سایت دیگهای میرید که دستور آشپزی میده و لینک سوم هم خرید آنلاین خوراکی و مواد غذایی رو از سایت دیگه میشه انجام داد.
کلاً یک ایده ساده هست که بسیار هم کاربردیه. کاملاً این امکان هست تا با پربیننده شدنش، توسعه داده بشه. میشه به راحتی هم اسپانسر بگیره یا رستوران پیشنهاد بده یا این که در صورت امکان با محتوای موجود در خونه، این پیشنهاد رو بده که چی بپزید. میتونه اپلیکیشنش درست بشه و با توجه به موقعیت جغرافیایی و مکان فرد در شهر، پیشنهادهایی رو بده. خلاصه این ایده تا دلتون بخواد قابلیت توسعه داره و من امیدوارم بچههای این سایت، به گسترشش فکر کنن.
سوشی و دیگر هیچ
من نمیدونم چرا هر وقت درباره Sushi (سوشی) توییت میکنم، یه عده از دوستام عوق و هوق و انواع و اقسام سر و صداهای ناجور درمیارن. بابا به خدا این غذای ژاپنی چیز شریفیه.
به نظرم همون طور که نباید کلهپاچه رو هر جایی خورد و برای اولین بار باید ترجیحاً با کسی خورد که کلپچخور حرفهای باشه، درباره سوشی هم باید همین طور عمل کرد.
خارج از ایران معمولاً رستورانهای ژاپنی به راحتی پیدا میشن. این جور جاها میشه انواع غذاهای دیگه ژاپنی غیر از سوشی رو هم پیدا کرد که به نظرم بسیار لذیذ هستن. هر چند دفعات اول با چوب مخصوص غذاخوری شرق آسیاییها یعنی چاپستیک مشکل خواهید داشت، اما در مجموع به زحمتش میارزه!
اما من میخوام درباره سوشی صحبت کنم. اون چیزی که بیشتر مردم درباره سوشی شنیدن اینه که، چیزی مترادف با ماهی خامه. باید گفت که این فقط یک نوع سوشی هست که توش ماهی خام داره. البته نه به اون معنایی که تصور میکنین. در واقعه برشهای ورقهای شکل از ماهیهای خاصی که به نظرم خامشون خوشمزهتر از انواع دیگهشه. در کنار اینها انواع سوشیهای گیاهی یا انواعی که توش ماهی یا میگوی سرخشده گذاشتن هم موجوده.

یوسوشی توی امارات متحده عربی هم شعبه داره و اگه دوبی رفتین، میتونین امتحانش کنین.
هلیم و پوریج هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
قبل از هر چیز بگویم که جدول پخش بیبیسی برای تقویم گوگل دوباره فعال شد و این بار همزمان به فارسی و انگلیسی. در دو سه روز گذشته برای اضافه کردن زبان فارسی، وقفهای برای دسترسی به آن پیدا شده بود و اما گذشته از این…
همانا ما به کشف جدیدی نائل شدیم، نائلشدنی. فیالواقع متوجه شدیم که بریتانیاییها یک غذایی دارند به نام پوریج یا Porridge که همان هلیم (حلیم) خودمان است و باهاش مو نمیزند. فقط تویش از گوشت بوقلمون یا بُز خبری نیست. اما با همان مشخصات سِرو میشود. یعنی بر حسب اتفاق رویش دارچین هم میریزند. هر کسی هم بخواهد به آن کشمش اضافه میکند. اما نکته اینجاست که به مانند هموطنان عزیز اینجا هم همان اختلاف همیشگی خوردن با شکر یا نمک پابرجاست. قیمتش هم چندان زیاد نیست. یعنی یکجورهایی هم ارزان است. فقط مشکل عمدهاش این است که عمراً به خوشمزگی هلیم خودمان نیست. البته من فعلاً یک پیاله بیشتر از آن نخوردم و آن هم از بوفه محل کارم بود اما این بار باید چند تای دیگرش را از جاهای دیگر امتحان کنم تا حسابش حسابی دستمان بیاید.
الغرض گفتیم تا در جریان مکاشفات جدیدمان در فرنگستان قرار بگیرید و بدانید که هنوز اینجا یک نیما وجود دارد که با دیو گرسنه درونش غذاها را کشف کرده، حمله میکند، از هم میدرد و مورد عنایت قرار میدهد. این هم عکسی چند من باب آشنایی. راستی هلیمه و چپی پوریج.
دیویدی قاچاق… اونجام دیدم، اینجام دیدم
چند روز پیشها با عادل رفته بودم خرید و تصمیم گرفتیم یه غذای سریع هم توی کی اف سی بخوریم. حالا قرار نیست درباره فستفودها صحبت کنم. نکته یه چیز دیگهست.
داشتم تصمیم میگرفتم چی سفارش بدم که یه خانوم چینی اومد و یه چیزی بهم گفت. البته این خیلی سخته که بگی شرق آسیاییها دقیقاً کجایی هستن. همشون عین همن فقط من فکر میکنم ژاپنیها و کرهایها یه کمی خوشتیپترن. بگذریم…
این خانوم اومد و یه چیزی گفت و من هر چی فکر کردم منظورش چیه نفهمیدم. اولش فکر کردم مثلاً میخواد ساعت بپرسه یا یه سؤالی داره درباره غذا. بعدش دیدم هی تکرار میکنه سؤالش رو. خلاصه یه کم با تیونرهای شنوایی ور رفتیم و دیدیم میگه دیوید میخوای؟ حالا مشکل این بود که من به جز دیوید بکام اصلاً دیوید دیگهای نمیشناختم. اون هم رفته بود آمریکا. بعدش دیدم داره کیفش رو نشون میده. یه نگاهی به داخل کیفش انداختم که ببینم شاید یه ربطی باشه این وسط. بعدش کاشف به عمل اومد که منظورش دیویدی هست. بعدترش هم کاشف به عمل اومد که اینها هم از اونان که دیویدی کپی قاچاق میفروشن عینهو تهرون خودمون.
خلاصه جونم براتون بگه که اینجا هم از این دیویدیها پیدا میشه که البته بازارش دست چینیهاست. یاد یه گزارش افتادم که چند هفته پیش دیدمش. جریانش این بود که پلیس توی یه هفته اولی که به طور آزمایشی توی سه منطقه شهر گیر میده به این دیویدیهای قاچاق، ۹۰ هزار تا دیویدی پیدا میکنه. درآمد حاصل از فروش این دیویدیها هم صرف معاملات مواد مخدر میشه.
یه مورد مشابه دیکه هم اینجا دیدم، از این بازیهاست که طرف سه تا درپوش نوشابه رو ورمیداره زیر یکیشون یه سنگ میذاره مثلاً. بعدش مردم رو میکشه جلو و درپوشها رو تند و تند جابهجا میکنه و میخواد که حدس بزنین این سنگه زیر کدومه اینهاست. خلاصه مردم رو سرکیسه میکنن. اونجام دیدم، اینجام دیدم.
اندر حکایت سکههای یک پنی و فلافل
اینجا یک سری پنی وجود داره که جنسش مسی هست و مزخرفترین پول جزئی هست که میشه تصور کرد. یک پنی در واقع چیزی معادل یک پاپاسی خودمون هست که به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره.
معمولاً اونور آب رسمه که وقتی میخوان یه چیزی رو بهتون بفروشن که قیمتش ۲۰ فلان (واحد پول ناکجاآباد) هست، روش برچسب میزنن و مینویسن ۱۹٫۹۹ فلان. حالا این عدد توی کشورهای مختلف معانی مختلفی داره. مثلاً توی ترکیه همون ۲۰ لیره و توی بریتانیا همون ۱۹٫۹۹ پوند رو رو ازتون میگیرن و یه پنی از ۲۰ پوند رو بهتون برمیگردونن.
مشکل اینجاست که شما همیشه توی جیبتون یه مشت سکه بهدردنخور مسی دارین که جیرینگ جرینگ (نسخه کلکته: جیلینگ جیلینگ) صدا میده و آدم احساس میکنه عینهو همون صدا رو میشنوه که یه قاطر مزین به انواع سکهها و خرمهرهها از خودش در میکنه.
البته به تعداد انسانها راههای خلاصی از این سکهها وجود داره. اما تابلوترینش اینه که همه رو بریزن توی یه بطری پلاستیکی دو لیتری خالی و روش بنویسن هدیه به فلان انجمن حمایت از نینیها. یه راه دیگهش اینه که هر وقت از مترو رد میشین و خوانندهها و نوازندههای دورهگرد رو میبینین، جیبتون رو خالی کنین توی کیس سازشون. راه ضایعترش اینه که اینجور سکهها رو بندازین به دوستاتون به جای چند پوندی که ازش قرض کردین. اونوقت به جای اون سکه یه پوندی که ازش قرض کرده بودین تا یه چایی بخرین، میتونین تا ۱۰۰ سکه یه پنی قدرت مانور داشته باشین برای برگردوندنشون. البته انسان عاقل با این مقابله به مثل، فرصت قرض کردن دوباره رو از دست نمیده مگه اینکه مخش پاره سنگ ورداشته باشه.
راه پیشنهادی من ریختن این سکهها در کشوی بالایی میز برای تلقین حس پولداریه. یعنی همیشه این حس همراهتون هست که من پول دارم و ذوقانگیز و باقیلیویلی خواهید بود.
من و برادر بزرگ و دوربین و دستهای آلوده
دوستان اصرار دارن من چند کلمهای باهاتون صحبت کنم (با لهجه معاون کلانتر). عرض کنم حضورتون که فعلاً در حال بلغور کردن یک مشت کلمات با بار حقوقی هستیم که مرتبط با امور ادیتوریال و مباحث سلامت کار و این خرت و پرتهاست. چیزهایی که بهتون میگه مثلاً در ارتفاع فلان متری باید حداقل با لبه پشتبوم دو متر فاصله داشته باشین تا اوف نشین.
از اون طرف (منظورم اون یکی طرفه) به شدت در حال گشتوگذار در وبسایتهای مسکن هستم تا بلکه با دو جوان رعنای لندهور دیگه یه خونه سهخوابه بگیرم و مسلماً میدونین که این مبحث مهم احتیاج به شناسایی محلهها داره تا بلکه مکان (غلط کردی فکر بد کنی) مناسبی برای زندگی اجاره بشه. از طرف دیگه (این بار منظورم همین طرفه) جالبیاتی چون تعدد دوربینهای CCTV در مترو، خیابون، در توالت، خونه ما، خونه شما و حتی اتاق تمساحها باعث میشه فکر کنم که حتی نباید دست کنم توی دماغم چون عنقریب از یه جایی پخش میشه و برادر بزرگ نگام میکنه. از قرار معلوم توی لندن ۵۰۰ هزار تا و در کل بریتانیا چهار میلیون و دویست هزار تا از این دوربینها هست که در هر ثانیه قربون قد و بالامون میرن.
نکته بعد این که هنوز غذا خوردنم در وضعیتی شخمی به سر میبره. غذاها عموماً سر و شکل خوشگلی دارن اما مزه ندارن. میوهها کلاً خوشگل و موشرابی و در ظاهر دوسش داری حسابی اما از لحاظ مزه، طعم گچ فراوری شده با پودر لپه نارس رو میدن. با همه اینها اوضاع چندان بد نیست و فکر میکنم وقتی برم خونه خودم، همه چیز بهتر میشه (اسمایلی امید به آینده).