صدایی نفسگیر
از فشار حلقهها
بازدمت را زنجیر میکند
رد زنگاری خشن
بر گردنت تازیانه میزند
و فضایی وهم آلود
و امواجی بیشکل و خاموش
روحت را درمینوردد
لِی لِی بچگانهات
بازیچهای بیش نبود
آنگاه که به اسارت رفتی
بازیچهها تو را بازی خواهند داد
گویا همه صورتک شدهاند
سرد
با ابروانی عمودی
و تو در این تراکم
بیحجم میشوی
و تنها تلنگری کافیست
تا بشکنی
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.