تکهای از دنیای آسمانیم را گم کردهام
رویای شانههای لخت
و تبادل گرما
در بستری آشفته
هر گاه که مرا میربود
فریاد میزدم
آی. کسی آن تکه را ندیده است؟
یک پاککن
یک پاککن بزرگ میخواهم
که رویاهایم را پاک کنم
امروز پر بود
از دستهای فشرده نامتنجانس
سری آرام، بر شانههایی سخت
تکرار متوالی دوستت دارم
هدیه روز والنتاین
زمزمه سیمهای یک گیتار
فاصلههای صفر
دغدغههای بیماری چشمانی که میخندد
ساختن یک قلعه شنی با ماسههایی مشترک
گوشههای پنهان پارک
یا دو صندلی در سینما
هیچ کدام تکههای گم شده این معما نبودند
من رویاهایم را هر صبح گم میکنم
من فقط دلم برای تانگو تنگ شده است
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.