از دلتنگستان:
بیضی، خاطره خسته دایرهای بود که داخل یک مستطیل گیر افتاد. روزی که مستطیل پاک شد، بیضی هیچ وقت گِرد نشد. از آن روز به بعد، کمین مینشست، مربع شکار میکرد و آن قدر اسیرش میکرد تا لوزی شود. بعد آزادش میگذاشت و میگفت: « سخت نگیر. تقارن بیش از حد هم خوب نیست… خیلی معمولی است!»
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.