مینوشم به سلامتی خیابان یک طرفه. مینوشم به سلامتی این آرامگاههای خاموش به بازدید… و مردگان خسته از تنفس. مینوشم به سلامتی رقص برگهای خسته از تابستان… و تناوری درختان خسته از ایستایی. از تجسم پشت پلکهایم واهمه دارم. از دلگیری میان دستها، از چشمه خشکیده میان سینهها، از گلبرگ روی ناخنهایت میترسم. و به دنبال خاکستری از کبریتی میگردم که آن شب افروختی. و ته سیگارهای نیمهخاموش را جمع میکنم. تصویری از صدای موسیقی محزون جمعهها میخواهم که بر دیوار خرابهام بیاویزم. نمیدانم چرا حتی وقتی که راه نمیروم، ریشهای قالی به هم میریزد و هر چه انتظار میکشم غنچههایش باز نمیشود. نمیدانم چرا دیگر بوی چای تازه دم، بیدارم نمیکند و چرا ساعت یک بعد از نیمه شب، دیگر برایم شب نیست.
به سلامتی خیابان یک طرفه.
مطالب عالی است
نوووش …!
نوووووش