میخواستم غریبه باشی
از هر چه
که طراوت گونههایت را به یغما برد
میخواستم که یاوههایت حتی
ترانههای تنهاییم باشد
میخواستم که سردی گونههایت را
با بازی کودکانههایم
نروبم
و برای میلادت
میوهای به ارمغان بیاورم
تا شمیم شادیم را ببویی
میخواستم دستهایت را تنگ در آغوش بگیرم
اما واهمه داشتم
که انگشتانت را داغ
نشانه کند
آدمک برفی من
امشب را مرو
نزدم بمان
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.