وبلاگ‌ها از زاویه آمار

با ازدیاد وبلاگ‌ها و همه‌گیر شدن آن در دنیا، به تدریج بحث اولین و بهترین و تخصصی‌ترین و غیره به میان کشیده شد. با وجود این هنوز مراکزی که آنها مورد بررسی دقیق و علمی قرار دهد، انگشت‌شمار بوده و تعداد معدودی هم که موجود است، دارای بانک اطلاعاتی دقیق و کاملی نیستند. مخصوصاً این که اطلاعات آنها درباره وبلاگ‌های غیرانگلیسی اندک است و بطور مثال روبوت‌های جستجوگر سایت‌های این مراکز، هنوز آن قدر پیشرفته نشده است که بتواند تفاوتی میان زبان فارسی و عربی قائل شوند. از سوی دیگر این ربوت‌ها هنوز قادر نیستند که تمام صفحاتی را که بصورت وبلاگ به روز می‌شوند، تشخیص دهند.
به طور کلی سیستم وبلاگ‌یابی این روبوت‌ها متنوع بوده و از طرق مختلفی لیست وبلاگ‌ها را به بانک اطلاعاتی خود اضافه می‌کنند. این روش‌ها ممکن است از طریق یک لیست شخصی در یک وبلاگ و تعقیب آن به وبلاگ‌های دیگر و یا استفاده از دایرکتوری وبلاگ‌ها و یا لیست‌های به‌روزشدن وبلاگ‌ها باشد. در هر حال حتی اگر به آمار منتشر شده توسط آنها از زاویه یک نمونه‌برداری آماری بنگریم، به نتایج قابل توجهی دست خواهیم یافت.

ادامه

مرگ

دیشب مُردم. همین جوری بی‌هوا. داشتم فکر می‌کردم که برای فردا کدوم لباسم رو بپوشم. که یهو سر و کله‌ش پیدا شد. چشمای غمگینی داشت. بهم گفت حاضر شو که بریم. اصلاً اونطوری نبود که قبلاً شنیده بودم. نه لاغر بود، نه خاکستری. سرخ و سفید بود و هیکل خوبی هم داشت. فقط صداش خیلی غمگین بود. چشماشم که…. آها اینو یادم رفت بگم. قبلنا فکر می‌کردم که مَرده حتما. نگو زنه! بهم گفت حاضر شو که بریم. یه جور التماس، یه جور احساس تنهایی بود تو نگاهش. من هم باهاش رفتم. خیلی دختر خوبیه این عزرائیل. باور کنین!
……………………………………………………

دری وری از در و دیوار

هر چی ماسه‌ها رو می‌کَنم پیداش نمی‌کُنم. یادمه همین جاها چالش کرده بودم. سال بیست و هشت بود یا هشتاد و دو؟ باید همین جاها باشه. اون چاله هم مثل همین یکی سیاه بود. کنارش هم هزار تا مرغ دریایی بود. تو یادت نیست نوار «یکی بود یکی نبود» رو کجا چالش کرده بودم اون دفعه که به دنیا اومدم؟ آخه خیلی دوره… یادم نمیاد. اگه خبری شد به آسمون سوم زنگ بزن.شام اونجا دعوتم.

کلافه

کلاهت را روی سرت می‌گذاری و در را پشت سرت می‌بندی. هنوز چیزی نشده آفتاب مخت را داغ کرده. بعضی روزها از همان شروعش خفقان‌آورند. منتظر ماشین که مانده‌ای انگار قرنی گذشته توی تنور. سایه هم قصد فرار کرده است از زیر پایت. هیچ شده که هوس کنی بروی توی یخچال حمل گوشت؟ خنک است به خدا اما بوی زُخم گوشت‌های شقه شده هوای سینه‌ات را سنگین می‌کند. سوار یکی از ماشین‌هایی می‌شوی که بوی روغن داغ می‌دهد. باد انگاری خبر از جهنم می‌آورد توی گوشَت. پشت وانت را کرده‌اند مغازه لوازم خانگی. یکی هم نشسته پشتش و پاهایش را با بی‌خیالی تاب می‌دهد. انگار فرقی ندارد برایش آب‌خنک با یخ! همشهری… همشهری… همشهری بدم آقا؟… گُل نمی‌خواین؟ آقا گل بدم؟ این چراغ چرا سبز نمیشه؟ خسته کننده‌ست. هر چی میگذره هم بدتر می‌شه. گرم‌تر… سخت‌تر. یه کپه برف سراغ ندارین؟ دلم می‌خواد کله‌مو بکنم تو برف!

عبور از گدار

– می‌شه کمکم کنی که این مشکل رو هم حل کنم؟
– خب آره من قبلاً این مرحله رو گذروندم.
– مرسی. پس بگو که به نظرت چیکار کنم؟
– باید بکشیش!
– نمی‌شه. خیلی سخته.
– خب اگه نکشیش نمی‌شه. بدجوری می‌بازی. عجله کن!
– ای بابا. آخه… نمی‌شه بابا.
– می‌گم زود باش. اه. کُشتت! حالا مجبوری از اول شروع کنی. این قدر هم روی دکمه چپ ماوس کلیک نکن. اگه تیر نداشته باشی، تفنگت شلیک نمی‌کنه!

جامعه‌شناسی وبلاگستان

قبل از هر چیز باید بگویم نوشته‌ای که در پی عنوان بالا می‌آید، به هیچ وجه یک قانون کلی نیست بلکه صرفاً نظریه‌ایست که بر حسب تجربه شخصی تنظیم شده و ارائه می‌گردد.
بحث تفاوت جامعه مجازی و جامعه حقیقی، بحثی است که مدت‌هاست در محافل گوناگون دنبال می‌شود و بدیهی است که بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های آن در این مقوله نمی‌گنجد. به همین سبب بلافاصله به دنبال مبحث اصلی یعنی تجزیه و تحلیل جامعه وبلاگستان و به‌طور دقیق‌تر دنیای وبلاگ‌های فارسی‌زبان می‌پردازیم.
از دید کلی تا کنون می‌توانیم سه نسل از وبلاگ‌نویسان فارسی را در نظر بگیریم و فعالیت‌های هر دسته را بطور مجزا تحلیل و بررسی نماییم.
نسل اول، پیشتازان این پدیده و اولین نویسندگان اینترنتی در قالب وبلاگ بودند. این نسل بیشتر شامل افرادی می‌شدند که از دنیای گپ و گفتگوی آنلاین اینترنتی به سمت تالارهای بحث یا Forum روی آورده و نهایتاً جذب وبلاگ‌ها شدند. چرا که وبلاگ، پتانسیل بیشتری را برای ارتباط دوطرفه و همچنین نوشته‌های هدفمند و در جهت خاص برایشان به ارمغان می‌آورد. این گروه با سعی و تلاش در معرفی این پدیده به سایر کاربران اینترنت نقش عمده‌ای را در توسعه و گسترش آن انجام دادند. به تدریج بخشی از این دسته که تخصص بیشتر و آشنایی زیادتری به علوم انفورماتیک و کامپیوتر داشتند، جدا شده و فعالیت‌های خود را به طور متمرکزتری بر روی ساخت ابزار توسعه و اشاعه وبلاگ‌ها آغاز کردند. این عده به علت دانش فنی زیادتر عرصه را برای گسترش وسیع‌تر انگاشته و بالطبع نقش واسطه را میان وبلاگ‌نویسان نسل خود و نسل بعدی بازی می‌کردند و همچنین با ارائه ابزارهای مفیدی که در این مقوله و با اتکا به تجربیات شخصی خود ساخته بودند، روند توسعه وبلاگ‌ها را شتاب بیشتری بخشیدند.

ادامه

شمارش معکوس

۷- کیوان حسینی، روزنامه‌نگار عزیزی که وبلاگ نامه‌های ایگناسیو رو می‌نوشت، مهاجرت کرد. هم خودش هم وبلاگش. خودش رفت پراگ. اینبار هم نوشته زیبا و دردناکی داره از اون چه که بر اون تو ایران گذشته. حرف، حرف همه ماهاست. کیوان عزیز هر جا که هستی موفق باشی. نشونی جدید وبلاگش هم اینه. یه چیز دیگه. عباس معروفی هم به جمع وبلاگ‌نویس‌ها اضافه شد. عباس معروفی صاحب نشریه گردون و رمان معروف سمفونی مردگان وبلاگش رو با این جمله شروع کرد: سمفونی زندگان:
نه از مردگان خاصیتی حاصل شد نه از زندگان! وبلاگ عباس معروفی رو با عنوان حضور خلوت انس حتماً بخونید.
۶- هیچ دقت کردین که ما از ممالک متمدن دنیا هیچی کم نداریم؟ یکی از نشانه‌های عقب‌ماندگی کشورها، نبود تفریحات عجیب غریبه. حالا به این سایت دقت کنین و بعدش برین خدا رو شکر کنین که فقط یه غم کم بود که اونم به یاری این دوستان حل شد.
۵- جریان این نوشته‌ها به زبون اجنبی که گذاشتم سمت چپ صفحه، تبلیغاته. مال یه سایته که با عضو شدن در اون میتونین تبلیغات متنی خودتون رو با دیگران به اشتراک بذارید. به زبون دیگه شما تبلیغ اونا رو نشون میدین، عوضش اونا هم تبلیغ شما رو. حالا یه کلیک روش بکنین تا ببینین جریان چیه.
۴- از این تورنمنت تخته‌نرد که خبر دارین؟ دیشب قرار بود که بین آبی و زیتون یه مسابقه باشه. آبی که نیومد. فکر کنم زیتون یه بلایی سرش آورد. خلاصه من حاضر شدم تا از کیان مقدس آبی دفاع کنم و نهایتاً زیتون رو با اقتدار شکست دادم. باشد تا درس عبرتی باشد بر آنان که ادعای قهرمانی BBSهای درپیتی قدیمی را دارند.
۳- آقا جان این مقاله ما چه گلی کرد. از گویا و آی تی ایران منتشرش کردن تا هوار تا جای دیگه. فقط دریغ از یه لینک به سرگردون توی آی تی ایران. مطلبم رو بدون لینک گذاشتن تازه لینک‌های توی مطلب رو هم غلط پلوط منتشر کردن. پس بخوانید مطلب و داستان وبلاگ‌ها همچنان ادامه دارد را.
۲- خلاصه این مترجم پارس شروع به کار کرد. به عنوان اولین سایتی که خدمات ترجمه انگلیسی به فارسی رو ارائه می‌ده، کار بسیار مفیدی رو شروع کرده. وجود همچین سایت و همچین خدماتی نه تنها لازم بود، بلکه واجب بود. بگذریم از اینکه یه کم دری وری ترجمه می‌کنه، اما باز دستشون درد نکنه.
۱- این سیستم شمارش اعداد فرانسوی هم خیلی باحاله‌ها. کلاً فکر می‌کنم این فرانسوی‌های اولیه خیلی خنگ تشریف داشتن. آخه این چه معنی می‌ده یکی بجای عدد هفتاد بگه شصت و ده؟ یا مثلاً به جای هشتاد بگه چهار بیست؟ همین طور به جای نود و نه بگه چهار بیست و نوزده؟

و داستان وبلاگ‌ها همچنان ادامه دارد

لازم نیست که داستان را از اول شروع کنم. همه کم و بیش از چند و چون آن باخبرید. پس بی‌مقدمه داستان مسدود بودن وبلاگ‌ها را ادامه می‌دهم و به بررسی آنچه اتفاق افتاده می‌پردازم.
در این هفته با مسدود شدن بلاگ‌اسپات و اضافه‌شدن سایت بلاگر به فهرست سایت‌های سیاه، دامنه اعتراض‌ها چنان شدت گرفت که به صدور بیانیه و انعکاس در رسانه‌های رسمی و روزنامه‌ها انجامید. عکس‌العمل افراد، سازمان‌ها و سایت‌ها در این زمینه بسیار متفاوت و تأمل‌برانگیز بود. بسیاری علیرغم حمایت گفتاری، مقالاتی برخلاف جهت اعتراض نوشتند و گروهی نیز با جدیت تام دنباله‌گیر این اعتراضات بودند. کار به آنجا کشیده شد که به صدور اطلاعیه‌های رسمی از سوی وزارت پست، تلگراف و تلفن مبنی بر عذرخواهی از کاربران، نویسندگان و روزنامه‌نّگاران اینترنتی و تقبل اشتباه فنی از سوی پارس‌آنلاین منتهی شد و حتی هدیه‌ای هم از سوی این شرکت برای عذرخواهی در نظر گرفته شد. و اما بررسی‌ دوباره در این مقوله نکاتی ریز، اما بسیار مهم را نمودار می‌سازد که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنم:

ادامه

یک روز دیگر

چرا نمی‌دوی؟
کمی عجله کن.
فردا هم شاید کسی نباشد در انتظار رسیدنت
اما بد نیست که بدوی!
شاید کسی همزمان برسد با تو
و با هم برای دویدن هر روزه گپی بزنید
و شاید با هم به آخر خط برسید
بد نیست…
باور کن!

لینک‌بازی

پژمان گیس گلاب، یه وبلاگ تازه زده به نام من که آبی نبودم! و داره نوشته‌های قدیمیش رو از روی کاغذ منتقل میکنه توش. این نوشته‌ها رو من خیلی دوست دارم. هنوزم که می‌خونمش فکر می‌کنم تازه‌ست. خوندنش رو به همه‌تون توصیه میکنم. مطمئنم خوشتون میاد. یه وبلاگ دیگه‌ای که پیدا کردم و از نوشته‌هاش خوشم اومد، وبلاگیه به نام جنسیت گمشده. اینم بخونید. رادیو فردا یه مصاحبه مفصل کرده با بچه‌های سیاه و سپید و کلاً تأثیر وبلاگ‌ها رو روی تشکیل مجلات الکترونیک مورد بررسی قرار داده. راستی این نوشته حدر رو خوندین؟ در نوع خودش منحصر به فرد و جالبه.
من خیلی مریض بیدم فعلاً. یه هفته‌ست در حال دست و پنجه نرم کردنم با این مریضی خنده‌دار. سرما خوردن اونم تو فصل تابستان بد چیزیه به خدا.

w.bloggar رابط گرافیکی وبلاگ‌ها

اصلاً این w.bloggar چیه؟ شاید بهتره اول تعریفی از رابط گرافیکی داشته باشم. رابط گرافیکی یا Graphic Interface کلاً به برنامه‌هایی گفته می‌شه که بین کاربر و یک برنامه که سطح پیچیده‌ای داره، با اَشکال و روش‌های گرافیکی، رابطه ساده و محسوس‌تری رو ایجاد میکنه. البته این تعریف، یه تعریف دقیق و علمی از رابط‌های گرافیکی نیست اما خب یه تعریف کلی و تکلیف معلوم کنه. مثلاً خود windows اون زمانی که نسخه ۳ بود، بیشتر از این که یه سیستم عامل باشه، یه رابط گرافیکی بود که باعث می‌شد ما اجزای کامپیوترمون رو بصورت گرافیکی مشاهده کنیم اما تو نسخه‌های بعد، ویندوز تبدیل به یه سیستم عامل مستقل شد. حالا از این مسائل بگذریم و بریم سراغ همین w.bloggar خودمون. هر چی باشه فعلاً طرف حساب ما اینه. این برنامه برزیلی‌الاصل، یه محیط خوب در اختیارتون قرار میده تا بدون این که به محیط ویرایش و درج مطلب وبلاگتون اعم از Blogger، MT و یا هر بنده خدای دیگه برید، بتونین مطالبتون رو پابلیش کنین. یکی از خواص این برنامه اینه که ویرایشگر قدرتمندی برای تایپ نوشته‌هاتون داره. نکته منفی این برنامه هم این بود که یونیکد رو پشتیبانی نمی‌کرد و خب طبعاً به درد وبلاگ‌های فارسی نمیخورد. اما توی نسخه جدید این برنامه یعنی نسخه ۰۲/۳ این نقیصه رفع شده و ما هم می‌تونیم ازش استفاده کنیم.

ادامه

شمارش معکوس

۸- این طومار ضد سانسور همچنان داره امضا جمع می‌کنه. من خوشحالم که دوستان زیادی از صاحبان سایت و وبلاگ و غیره اون رو امضا کردن. حتی برام جالب بود که شخصیت‌های مهمی هم از خارج از کشور اون رو امضا کردن. نمونه اون آقای تام واتسن، نماینده پارلمان انگلیس بود که از این طومار توی وبلاگش حمایت کرد و اون رو امضا کرد. گرچه خیلی‌ها هم کلاس گذاشتن و امضاش نکردن. یعنی از لحن آی تی اللهیش خوششون نیومد. و از اونجا هم که لابد انگلیسی‌ها از این جور لحن‌ها حال می‌کنن، امضاش کردن.
۷- کیمیای عزیز توی مطلب آخرش می‌گه:
«تلفنی در کانادا گذاشته شد از طرف یک سایت تلویزیونی بسیار مشهور که تا ساعت ۸ شب امشب یک همه پرسی از تمام انسان‌های دنیا می‌پرسند که آیا موافقید سفارت ایران در کانادا بسته شود و نتیجه آن هم همین امشب اعلام خواهد شد از تمام دوستان خواهشمندم که به این همه پرسی که به واسطه قتل خانم زهرا کاظمی انجام گرفته جواب دهید.» البته به نظر من بهتر بود که آدرس یا اسمی هم از این سایت تلویزیونی می‌برد و یا منبع خبرش رو اعلام می‌کرد. به هر حال ملت باید بدونن به کجا زنگ می‌زنن.
۶- راستی اگه سرگردون رو نمی‌خونین و مطالبش کمی تخصصیه، از لینکدونی‌ش غافل نشین. کلی لینک‌های جالب‌انگیزناک توش پیدا می‌شه. نمونه‌ش هم مجله ادبی تولده که یه مجله الکترونیکی خارجی، پر از فلش‌های بسیار قشنگه. (یه توصیه ابوالفلاشری: بهتره که یه عده از جوونای بااستعداد ایرونی جمع بشن و همچین چیزی راه بندازن.)
۵- آقا جان امروز چه روز فرهنگی بود واسه من. اولش که طبق معمول رفتم نمایشنامه‌خوانی تئاتر شهر. یه نمایشنامه بود به نام فرزند نوشته یون فوسه و به کارگردانی و اجرای رویا تیموریان. بعدش هم رفتم تالار هنر و نمایش عروسکی اپیزودهای مرگبار رو نگاه کردم به کارگردانی آزاده انصاری. کار خیلی جالب و ویژه‌ای بود که من آخرین اجراش رو رفتم. عروسک‌ها به سبک باتومی و بسیار زیبا طراحی شده بودن. خب نمایشنامه بعدی رو هم که حتماً باید می‌دیدم. نمایشنامه حسن کچل رو هم خواهرم توش عروسک‌گردونی می‌کرد، هم دو تا از دوستام. به هر حال به من گفته که اینجا تبلیغ کنم براشون. نمی‌دونه که هیچ کی به حرف من گوش نمی‌کنه.
۴- یکی به ما بگه تو این اکباتان چه خبره؟ حداقل هفته‌ای یه بار ایست بازرسی می‌ذارن تو ورودی‌هاش. اونم چه ایست بازرسی‌ای. برای رد شدن باید از سه لایه پلیس و بسیجی و تکاور و غیره بگذریم. اینا رو که می‌بینم هوار تا حرصم می‌گیره. همیشه هم یاد اون سرقت لعنتی می‌افتم. همیشه هم از خودم می‌پرسم که اینا کجا بودن اون شب که امنیت منو تأمین کنن؟ بعدش یادم می‌افته که لابد داشتن تو سریال خواب و بیداری با باند ناتاشا مبارزه می‌کردن.
۳- چند هفته‌ای می‌شد که این یخچال خونه ما مریض شده بود. هی یخ میزد، هی آب میشد. معلوم شد که دیگه عمرش به آخر رسیده و هر گونه تعمیر، آفتابه خرج لحیمه. این بود که به فکر یکی نوش افتادیم. گفتیم که بفرستن برامون، آوردنش. اما به یه نکته خیلی مشترک تو تموم بارکشی‌ها پی بردم. اونم اینه که تموم باربرها، جفتی میان. همیشه هم یکیشون دیسک کمر داره و نمی‌تونه چیزی رو جابجا کنه. اما بعدشم معلوم می‌شه که برای معالجه دیسک کمر، کافیه که سه تا اسکناس هزاری رو توی یه لیوان شربت آلبالو بجوشونین تا کمر آقا تبدیل به شاه‌فنر ماک بشه.
۲- من تا امشب فکر می‌کردم که شهریار عاشق هم بوده. تو فکرم هم عشق زمینی بود. اما تو یه برنامه ادبی تلویزیونی فهمیدم که منظور عشق معنوی بوده. واقعاً شرمنده این سوءتفاهمات شدم.
۱- دیگه چی بگم تا تو وراجی پوز بعضی‌ها بخوره؟ …آها. پیشنهاد می‌کنم که یکی بره و دومین sh8un و gh8un رو ثبت کنین. بلکه یکی اشتباهاً رو دومین شما کلیک کنه و بچه معروف شین. راستی، سعی کنین تو ماجراهاتون حتماً برنامه بدن‌سازی رو هم بگنجونین که کلی کلاس آدم بالا می‌ره. یه چیز دیگه. هیچ دقت کردین این روزا یه چیزی که کلاس محسوب می‌شه، آب معدنیه؟ جدی میگم. الانه تو کافی‌شاپ‌ها، مخصوصاً اگه تو محیط هنری هم باشه، کلی آدما رو می‌بینین که آب معدنی سفارش می‌دن و باهاش کلاس‌بالا می‌شن. امتحان کنین. ضرر نداره.

مولدهای گرافیکی

مولدهای گرافیکی یا Graphic Generators به چه چیزایی گفته می‌شه؟ صبر کنین… فقط یه خورده عنوانش قلمبه سلمبه‌ هست وگرنه موضوع جالبیه مخصوصاً برای اونا که تو کار تولید و طراحی صفحات وب هستن. پس ببینین زیر این عنوان عظیم چه چیزی نهفته‌ است:
عده زیادی از متخصصین ما هستن که با دانش طراحی صفحات وب آشنایی چندانی ندارن و به عبارت دیگه اطلاعاتشون ابتدائیه. اینجاست که متخصصین فن توی علوم انفورماتیک وارد عمل می‌شن و ابزارهایی برای تولید ساده صفحات وب ایجاد می‌کنن. اما بحث من در اینجا به هیچوجه توضیح نرم‌افزارهایی مثل Frontpage نیست. هدف من معرفی سایت‌هایی هست که به زبون ساده ازتون می‌پرسه چی می‌خواین و اون رو بصورت آنلاین ایجاد می‌کنه و تحویلتون میده. تو این وبلاگ دو بار درباره‌ش صحبت کردم. یکی با عنوان Button Maker یا دکمه‌ساز و بار دوم هم با عنوان طراحی سایت در سه سوت. این بار قصد دارم بطور کلی‌تری به این مسأله بپردازم. اصولاً این نوع سایت‌ها و ابزار، دسته‌بندی‌های متفاوتی دارن. تو این نوشته قصد دارم که دسته‌ای از اونها رو که به تولید بنر، لوگو و دکمه اختصاص دارن، معرفی کنم.
یکی از این سایت‌ها Cool Archive هست. همون طور که می‌بینین این سایت بخش‌های متنوعی داره. اما بخش Logo Generator این سایت همون جاییه که درباره‌ش صحبت کردیم. یک نگاه سطحی به ما نشون میده که به سادگی می‌تونیم لوگوی دلخواه خودمون رو طراحی کنیم.
سایت ‍Cool Text سایت مفید دیگه‌ای هست که دو قسمت Render A Logo و Render A Button اون تنوع بسیاری داره و با کمی سر و کله زدن، می‌تونین لوگو و یا دکمه مورد نظرتون رو از اونجا کف برین.
سایت ۳D Text Maker هم در نوع خودش بسیار جالبه. توی این سایت می‌تونین در ۵ مرحله، نوشته متحرکی تولید کنید که به صورت بنر تبلیغاتی مورد استفاده قرار بگیره.
مسلمه که در حال حاضر، مولدهایی که توضیح دادم و موارد مشابه دیگه نمی‌تونن جای یه گرافیست خوب رو پر کنن اما با سرعتی که پیشرفت می‌کنن، بخش بزرگی از نیازهای کاربران رو رفع خواهند کرد.

آقای درخشان، کمی منصفانه‌تر قضاوت کنید

برایم جالب بود. یعنی مدت‌هاست که شنیدن این گونه حرف‌ها از شما برایم جالب است و تنها لبخندی به آنها می‌زنم. گاهی فکر می‌کنم، انسانی با این مشخصات در ضمیر واقعیش چه می‌گذرد؟ این نوشته آخرتان کمی بیشتر از یک لبخند برایم به ارمغان آورد. اشتباه نکنید. من برای شخص شما احترام زیادی قائلم. اما یک بار دیگر نوشته‌تان را بخوانید. این اولین باری نیست که دیگران را بی‌جهت متهم می‌کنید. یک بار دیگر با نیش و کنایه گفته بودید که لحن طومارمان شبیه آی تی اللهی‌های ایران است. با خود گفتم که منظور حدر تنها ذکر شباهت‌های نوشتاری بوده و یا شاید این کلمه را به تازگی ساخته و الان موقعیتی پیدا کرده که می‌خواهد به کارش بگیرد. اما در نوشته آخرتان گویا خیلی عصبانی بودید. همه را به یک چوب رانده‌اید دوست عزیز. بگذارید بی‌پرده با شما سخن بگویم. من هم اهل چاپلوسی و قرض دادن نان برای روز مبادا نیستم. اما دوست عزیز اینکه شما را ابوالبلاگر بدانند خیلی بهتر است تا خودتان هم خود را ابوالبلاگر بخوانید. نگذارید واژه ابوالبلاگر تبدیل به واژه‌ای طنزگونه شود. یکبار دیگر متن طومار را بخوانید. دقت کنید که در آن به مسدود شدن سایت‌های شخصی مستقل هم اعتراض شده. نمی‌دانم چرا فکر کرده‌اید که این اعتراض‌ها از جانب گروه‌های خاصی هدایت می‌شود؟ دوست عزیز اشتباه گمان برده‌اید. این طومار را من تنظیم کردم. اگر هم کمی فاصله‌تان را از دیگران کم کنید، خواهید فهمید که به جایی وابسته نیستم. دوستان دیگر هم زحمت ترجمه آن را کشیدند که خوشبختانه آنها هم به جایی وابسته نیستند. بسیاری از کسانی که آنرا امضا کرده‌اند را می‌شناسم. باید بگویم که آنها هم به جایی وابسته نیستند و یا اگر هم باشند، هنگام امضای آن، آزادی وبلاگ‌ها مد نظرشان بوده. خیلی‌هایشان هم اصلاً فیلتر نشده بودند، اما آنرا امضا کردند. تمام این ماجرا حاصل یک تفکر جمعی بود. لحن شما را به هیچ وجه درک نمی‌کنم. لابد ادبیاتتان دیگر ادبیات نوشته‌های اولتان نیست. مسائل ناگفته بسیار است. مسائلی که شاید فاصله‌ها و شاید تمجید اطرافیانتان مانع رسیدنشان به گوشتان شده. می‌خواهید بشنوید؟ بگذارید برخی را برایتان بازگو کنم. از من کینه به دل نگیرید. من را تنها یک راوی بدانید. می‌دانید که می‌گویند حسین فکر می‌کند که مترادف فارسی وبلاگ می‌شود سردبیر خودم؟ می‌دانید که می‌گویند اگر بهترین خدمت را برای وبلاگ‌های ایرانی بکنی و حسین در آن نقش اول را بازی نکند، محال است که از آن حمایت کند؟ می‌دانید که می‌گویند حسین عاشق شهرت است؟ می‌دانید که می‌گویند حسین تنها فعالیت‌های خود و اطرافیانش را بزرگ می‌کند؟ می‌دانید که…
من شاید با خیلی از این می‌دانیدها موافق نباشم. اما تمامشان را بارها به گوش شنیده‌ام. حسین عزیز، خیلی از ماها شروع وبلاگنویسی خود را مدیون راهنمای ساخت وبلاگ شما هستیم. خیلی از ماها وبلاگتان را می خوانیم. خیلی از ماها در فعالیت‌های شما مثل سایت صبحانه شریکیم و در آن می‌نویسیم. اما کمی فروتن باشید دوست عزیز. کمی دید خود را گسترده‌تر کرده و خود را مانند سابق به وبلاگ‌نویسان ایرانی نزدیک کنید. این سرزمین وبلاگستان، سرزمین سلسله مراتب نیست. اینجا هر کسی بهتر بنویسد، محبوب‌تر می‌شود و هر چه مردم‌دارتر باشد، موجه‌تر. این را هم بدانید که شما خیلی خوش‌شانس هستید که سکوت بزرگوارانه دیگران را در مقابل توهین‌هایتان نظاره‌گر می‌شوید. دوست عزیز صریح می‌گویم، دیکتاتور هیچ کجا محبوب نیست حتی در سرزمین وبلاگستان.
یک نکته را مدت‌هاست که می‌خواهم بگویم که تا کنون به هزار دلیل درباره‌اش سکوت کردم. هنوز یادمان نرفته است که برای تولد یک سالگی وبلاگ‌ها، پیشنهاد کاری مثبت را می‌دادید. و باز یادمان می‌آید که برای آوردن مطلبی از نوشته‌هایتان در کتاب وبلاگستان، شهر شیشه‌ای تقاضای حق‌التألیف کردید. کما اینکه نویسندگانی که جوایز ادبی برده‌اند با تواضع مطلب خود را برایمان ارسال کردند و همان طور که می‌دانید خبر چاپ آِن کتاب چند روزی در صدر سایت‌های ممیوفکچر فارسی و متافیلتر و بلاگدکس و سایت‌های مشابه بود و توجهی هم از شما برنیانگیخت تا به آن اشارتی کنید، حال آنکه تاثیر وبلاگ‌های آمریکایی بر سیاست آمریکا، تأثر شما را بر می‌انگیزد. چه پاسخی بر این تناقض‌هایتان دارید؟
می‌دانم که این نوشته را می‌خوانید. برایم مهم نیست که جوابی به آن بدهید یا نه و این بار هم با نادیده انگاشتن از کنارش بگذرید. اما حقیقتاً انتظار دارم که کمی به این نوشته‌ها فکر کنید شاید رویه‌ای جدید را آغاز نمایید.
با احترام

بخش خصوصی سپر بلای وزارت پ ت ت

خبر جالبی بود. خبر امروز روزنامه همشهری را می‌گویم. عنوان جالب توجه «مسدود شدن دو سایت وبلاگ ایرانی خطای بخش خصوصی بود» خبری بود که به نقل از خبرگزاری ایرنا در صفحه آخر روزنامه همشهری امروز دوشنبه ۲۳ تیر چاپ شد. اولین چیزی که با خواندن خبر به نظر می‌رسد، اشتباهیست که در منبع خبری وجود دارد. خبرگزاری مورد نظر که خبر را مخابره کرده، ایسنا بوده نه ایرنا. اشتباه بعدی، که در اصل خبر نیز مشاهده می‌گردد، در عنوان خبر است. در عنوان خبر موجود در ایسنا خبر اینگونه ذکر شده: «مسدود شدن دو سرویس‌دهنده‌ی وبلاگ ایرانی، خطای بخش خصوصی بود». نکته جالب توجه اینجاست که هر دو عنوان خبری، چه در روزنامه همشهری و چه خبرگزاری ایسنا، دارای مشکلات بنیادین می‌باشد. روزنامه همشهری مسدود شدن تمامی وبلاگهای پرشین‌بلاگ و بلاگ‌اسپات را، مسدود شدن تنها دو وبلاگ تصور کرده و ایسنا هم گرچه تفاوت بین سرویس‌دهنده وبلاگها با خود وبلاگ را درک می‌کند، اما تصور می‌کند که بلاگ‌اسپات هم یک سرویس‌دهنده ایرانیست. البته ممکن است که این خطا از سوی خبرگزاری ناشی نشده و اطلاعیه وزارت پست، تلگراف و تلفن دچار این معضل باشد که باید گفت خانه از پایبست ویران است.

ادامه