نقشه گوگل امروز یک امکان جدید رو اضافه کرد و اون هم قابلیت مشاهده وضعیت ترافیک به صورت آنلاین هست. همون طوری که میبینید یک دکمه جدید با عنوان Traffic به Google Maps اضافه شده که بعد از فشار دادنش روی شهرهایی که وضع ترافیکیشون به گوگلمپز اضافه شده، چراغقرمزهایی رو روی نقشه میبینید که با درشتنمایی روی اون چراغها و در اندازههای نزدیکتر نقشه، مسیرهای رفت و آمد اتوموبیل با رنگهای سبز و زرد و قرمز و در درشتنماییهای بیشتر مسیرها با فلشهای جهتدار نمایش دادن میشن. در هر صورت چیزی که مسلمه اینه که این فناوری حالا حالاها به درد شهروندان بسیاری از کشورها نمیخوره و مسلمتر از اون اینه که تا سالها بخش ایران از نقشه گوگل کچل باقی میمونه چه برسه به این که ترافیکش روی این نقشه مشخص بشه.
نقشهها یکی از بخشهایی هستن که شرکتهایی مثل گوگل، مایکروسافت و یاهو شدیداً دربارهش با هم رقابت میکنن. فرضاً در جستوجوی گوگل در صورتی که شما کلمات سینما و فیلم رو وارد کنید، سرویسی از گوگل رو بالای نتایج جستوجو میبینید که از شما درخواست میکنه اسم شهری رو در آمریکا وارد کنید و بعد از اون برنامه سینماهای اون شهر رو بهتون میگه یا اگه کد پستی خودتون رو در آمریکا وارد کنید، برنامه نزدیکترین سینماها به شما رو نشون میده و در دنبال ماجرا میتونید اون رو به راحتی روی نقشه گوگل پیدا کنید و با این امکان جدید وضع ترافیک رو بررسی کنید و سینمای مورد نظر رو انتخاب کنید. [+]
همین مسأله درباره هتلها، رستورانها و مراکز خدمات عمومی هم صدق میکنه و همه اینها میتونه منبع درآمد بزرگی برای گوگل باشه که با جذب آگهیهای تبلیغاتی از شرکتها و مراکز دیگه پول خوبی رو به جیب مبارکش سرازیر کنه.
برای مشاهده روی نقشه گوگل این جا کلیک کنید. این هم نسخه موبایلیاش.
ماه: فوریه 2007
تظاهرات ضدجنگ روی خط صفر و یک
زیگزاگ– تپه مقابل کنگره آمریکا روز بیستم فوریه (اول اسفند) شاهد تظاهراتی در مخالفت با جنگ احتمالی آمریکا علیه ایران بود. این تجمع در کمتر از پانزده دقیقه سازماندهی شد و خبر برگزاریاش دهان به دهان، از گروهی به گروه دیگر بازگو شد. تظاهرکنندگان روی پلاکاردها و تیشرتهای خود شعارهای ضدجنگ نوشته بودند و شعارهایی مثل «بوش، جنایتکار است!» و «با کودکان ایرانی نجنگید! با کودکان فلسطینی نجنگید!» زمزمه میکردند. [+] و [+]
به احتمال زیاد اولین چیزی که پس از شنیدن واژههای «تظاهرات»، «راهپیمایی» یا «میتینگ» به ذهنتان خطور میکند، تعداد زیاد مردم «واقعی» هستند که با در دست داشتن پرچمها و پلاکاردها در جایی «حقیقی» گرد هم آمدهاند و با شعارهایشان میخواهند از فرد یا موضوعی حمایت کنند یا مخالفت خود را نشان دهند. در حالی که تمام گزارش بالا یک گزارش واقعی از یک سرزمین مجازی است به نام «زندگی دوم».
یک کشور، یک کافینت
سالهاست که ما توی کشور خودمان اینترنت را تجربه میکنیم و تقریباً همزمان با کشورهای دیگر دنیا سر و کله کافینتها در شهرهای بزرگ و کوچک پیدا شده است اما بد نیست بدانید عشقآباد، پایتخت ترکمنستان بعد از این همه سال افتتاح اولین کافینت را جشن گرفت. تا چند ماه پیش و پیش از فوت ترکمانباشی رئیسجمهور قبلی ترکمنستان دسترسی به اینترنت تنها برای عده محدودی مانند گروههای تأییدشده دولتی، سفارتها، روزنامهنگاران معتبر خارجی و سازمانهای بینالمللی امکانپذیر بود و انتشار مطالب آنلاین مستقل با فیلترینگ دولت روبهرو شده بود. عشقآباد پایتخت ترکمنستان حالا صاحب یک کافینت است با تعدادی کامپیوتر محصور در کابینهای کوچک مخصوص ور اینترنتی که در آن هیچ وبسایتی مسدود نخواهد شد. این کافینتها که برای یک ساعت استفاده از کامپیوتر چهار دلار، دریافت میکنند. البته در کشوری که دو سوم جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند و متوسط درآمد ماهانه افراد کمتر از ۱۰۰ دلار است، معلوم نیست علاقمندان تا کی باید منتظر کاهش قیمتها بمانند.
چرا شش اسفند این قدر مهم است؟
راستی واقعاً چرا این قدر این روز مهم است؟ چون که روز تولد یک آدم کلی مهم است و همه تحویلش میگیرند و خلاصه نقش اول فیلم سینمایی آن روز را خودش بازی میکند.
به همین خاطر ما هم تصمیم گرفتیم که یک ویژهنامه وبلاگی به مناسبت روز تولد خودمان بچاپیم و کاری کنیم که همگان این روز را گرامی بدارند و خدا را شاکر باشند که ما پا بر عرصه نهادیم نهادنی! برای شروع این جلدی که میبینید، مربوط است به هفتهنامه تایم که به مناسبت تولدمان گفتوگویی انجام دادند که شاید یک روزی برایتان ترجمه کردم.
تقویم تاریخ
(زمینه: آهنگ تایم از گروه پینکفلوید) سی و دو سال پیش در چنین روزی یعنی ششم اسفند ماه ۱۳۵۳ خورشیدی مطابق با ۲۵ فوریه ۱۹۷۵ میلادی و دوم صفر ۱۳۹۴ (که سهشنبه ساعت ۴.۵ بعد از ظهر بود)، به دنیا آمدم. البته اگر به سال مریخی حساب کنید من کمتر از نصف الان سنم هست یعنی ۱۷ سال. [+]
طبیعتاً در این روز انسانهای زیادی پا به عرصه نهادند و البته جانورهای زیادی نیز هم. تاریخ نشان داده که سالهای پیش از آن هم در این روز انسانها بسیار مهمی متولد گشتند و ایضاً انسانهای غیرمهمی نیز هم. از جمله مشاهیر میتوان به «خوآنده» امپراطور چین اشاره کرد که همان طور که از عکسش پیداست از لحاظ هیکل اصلاً شبیه من نبود. نفر بعدی «سلطان احمد دوم» سلطان عثمانی بود. «پیر آگوست رنوار» نقاش امپرسیونیست فرانسوی و پدر «ژان رنوار» هم متولد همین روز است. خلاصه چندین و چند آدم مهم دیگر مثل «انریکو کاروسو» تنور ایتالیایی، «زپو مارکس» بازیگر آمریکایی، «جرج هریسون» از گروه بیتلز و «خوزه ماریا آزنار»، نخست وزیر اسپانیا متولد شدند و این جور چیزها.
در آن هفته میمون «برنی پارنت» کانادایی، قهرمان هاکی روی یخ روی جلد مجله تایم بود که خب البته زیاد مهم هم نیست.
فیلم «دیوانه از قفس پرید» در این سال ساخته شد که البته کولاک زیادی کرد و در روایاتی کرد و خاک زیادی بر پا نمود و البته محض اطلاع قیمت متوسط هر دانه تخممرغ در آمریکا ۷۷ سنت آن موقع بود که به عنوان تکلیف شب میتوانید با احتساب نرخ تورم در آمریکا و ایران قیمت معادلش را به ریال حساب کنید. [+]
بچههای محل دزدن!
شهرام جزایری فرار کرد! خداییش این بشر نابغهست. معلوم شد استعدادش هرز نرفته.
شهرام جزایری، تاجر جوانی که محاکمه او به اتهام فساد اقتصادی از سال ۲۰۰۲ در جریان است، در نخستین دفاعیات خودش در دادگاه گفته بود که مبالغ زیادی پول به عنوان کمک به برخی نمایندگان مجلس پرداخته است. اتهام شهرام جون که معلوم است زمینههای فعالیتش با شهرام کی و شهرام شبپره و حتی شهرام ناظری تومنی هفت صنار توفیر دارد، مفاسد اقتصادی است که البته شامل تحصیل مال نامشروع، استفاده از سند مجعول و پرداخت رشوه به برخی مسؤولان هم میشه. برای مثال طبق اعترافات خودشون، مبلغ ۵۵۰ میلیون تومان به آقای سیدهادی خامنهای (نماینده مجلس اون دوره و برادر رهبر ایران)، مبلغ ۱۷۰ میلیون تومان به آقای الهیاری، نماینده کرمانشاه و همچنین مبلغی هم برای کمک به مردم تنکابن به آقای صابری، نماینده وقت تنکابن در مجلس پرداخت کرده بوده و بعد از ارسال چک به دفتر رهبری و عدم قبولش دستگیر شده. [+]
خلاصه این آقای جزایری امروز از دست مأموران گریخت و متواری شد. مجتمع قضایی امور اقتصادی هم در اطلاعیهای اعلام کرد که شهرام خان که در معیت مأموران مراقب و به صورت تحتالحفظ جهت شناسایی اموال، در حال اعزام به محل استقرار کارشناسان منتخب دادگاه در نتیجه اغفال مأموران فلنگ رو بستن و شنیدههای غیررسمی هم حاکی از خروجش از کشور هست. روی عکس هم اگه کلیک کنید، زیباترین لبخند سال رو بهتر میبینین.
موزه معلق خیابان کریمخان
زیگزاگ– از پلههای برقی بالا میروی و پا به محیطی میگذاری که به جای صداهای آزاردهنده و سرسامآور محیط بیرون، موسیقی ملایم و دمای کنترلشدهای دارد. یک ماشین فروش خودکار نوشیدنی، آکواریوم و خودپرداز بانک اولین چیزی است که با آنها برخورد میکنی. چند صفحه پلاسما در بخشهای مختلف سقف تعبیه شدهاند و دیوار در طول مسیر پر است از ویترینهایی که آثار یک عکاس را در دل خود جای دادهاند. شما میان یک نگارخانه پا گذاشتهاید که با بقیه تفاوتی عمده دارد. این نگارخانه پلی است که روی رودخانهای از اتوموبیلها معلق است.
استفاده از فضای شهری به عنوان مکان ارائه و معرفی تولیدات فرهنگی و هنری موضوع تازهای نیست. خیابانهای شهرهای ایران هم از مدتها پیش میزبان نمایشگاههای عکس، نقاشی یا سایر محصولات فرهنگی بودهاند. از طرف دیگر، شهروندان چند سالی است که روی خیابانهای پر رفت و آمد پایتخت، نوع جدیدی از پلهای هوایی را تجربه میکند که به پلههای برقی مجهزند و بیلبوردهای عظیم تبلیغاتی را بر دوش خود حمل میکنند. حالا تلفیقی از دو مورد مذکور میهمان خیابانهاست. یک ماه است که در تقاطع دو خیابان کریمخان زند و حافظ، یک پل هوایی با عرضی بیش از سه و طول پنجاه متر خودنمایی میکند که «پل – موزه پونه» نام گرفته است؛ هر چند که نام نگارخانه برایش مناسبتر از موزه است.
پل موزه پونه/ عرض پل: ۳۱۰ سانتیمتر/ طول پل: ۵۰ متر/ پله برقی: هر پله با عرض مفید یک متر/ امکانات: سیستم صوتی، نمایشگرهای ۴۲ اینچ، سیستم اطفای حریق، سیستم حفاظتی مداربسته، خودپرداز بانک، دستگاه الکترونیکی عرضه نوشیدنی سرد، آکواریوم، سیستم تهویه مطبوع، کفپوشهای صنعتی، عایقهای صوتی و حرارتی
یک صدای جهانی برای بلاگرها
یادم هست که یک بار درباره خبرنگار شهروند یا Citizen Journalist صحبت کردم [+]. بلاگرها و عکاسانی که در چند سال اخیر در اطلاعرسانی و روزنامهنگاری وزنه بزرگی شدهاند و اطلاعرسانی را از انحصار رسانههای سنتی خارج کردهاند. این قدرت باعث شده تا وبلاگها یکی از منابع اصلی کسب خبر برای رسانههای سنتی باشند. امروزه خبرنگاران با وبگردی میان وبلاگها به سرنخ اخبار دست پیدا کرده و با دنبال کردن مطالب اخبار متنوعتری را تحت پوشش قرار میدهند. وبلاگها توانستهاند در مدتی کوتاه از عمر رسانهای خود علاوه بر رسانهها توجه شرکتهای تجاری، پژوهشکدهها و سیاستمداران را به سوی خود جلب کنند.
«ربکا مککینن» و «ایتان زاکرمان»، دو پژوهشگر مرکز «برکمن» در دانشگاه هاروارد، بیشتر از دو سال است که پروژه «صداهای جهانی» را راهاندازی کردهاند. این پروژه در حقیقت سایتی است که حاوی مطالب وبلاگهای مختلف دنیا است. مطالب این وبلاگها از قبیل رویدادها، اخبار و نقطهنظرات که به بیش از صد زبان نوشته شدهاند، به انگلیسی ترجمه شده و در اختیار عموم از جمله رسانهها قرار میگیرد. خبرنگاران «بی بی سی»، «گاردین» و «رویترز» از مشتریان عمده مطالب این سایت هستند و رویترز از پشتیبانان آن محسوب میشود.
فیلمواره سه
زیگزاگ– با پایان یافتن جشنواره فیلم فجر، در هفتههای باقیمانده تا پایان سال خورشیدی، فیلمهای ایرانی آماده قرار گرفتن در برنامه نمایش سینماهای تهران و شهرستانها میشوند. فصل سینمایی بهار یا آن گونه که پخشکنندههای فیلم در ایران میگویند، «سزون عید»، آغاز رقابت تازهای برای فیلمها و فیلمسازان ایرانی است که این بار، نه برای دستیابی به سیمرغهای بلورین بلکه برای پیشتازی در فروش بلیت سینماها، صفآرایی میکنند.
گرچه چندین دوره است که شرط حضور در جشنواره برای نمایش عمومی فیلمها حذف شده و برخی تولیدات سینمایی، پیش از موعد جشنواره راهی سینماها میشوند، اما از همین حالا میتوان پیشبینی کرد که بحث برانگیزترین و مطرح ترین فیلمهای سینماها در سال آینده، از میان همان آثاری خواهند بود که در دوره ده روزه جشنواره بیست و پنجم به نمایش درآمدهاند.
* بچههای ابدی
* اقلیما
* روز برمیآید
* رئیس
ادیسه مجازی
هفتهنامه چلچراغ– گاهی خیلی از ما در خیال خودمان زندگی دومی داریم که در آن هر کاری که دوست داریم انجام میدهیم. دنیای فناوری چندی است که این رویا را به واقعیت بدل کرده و به مردم این امکان را میدهد که زندگی دومی را تجربه کنند. «زندگی دوم» یا Second Life چیزی نیست جز یک بازی اینترنتی در یک فضای سه بعدی مجازی با امکاناتی که به کاربرانش اجازه میدهد تا تمام کارهایی را که به طور روزمره انجام میدهند، در «زندگی دوم» خود به تحقق برسانند. کاربران میتوانند با حضور در این دنیای مجازی که در سال ۲۰۰۳ خلق شد، همه کارهایی را که در زندگی روزمره و عادی خود انجام میدانند، در اینجا نیز تکرار کنند. [+]
«زندگی دوم» این روزها تنها یک بازی سرگرمکننده نیست. سادهانگارانه خواهد بود اگر درگیری بازیگران آن را تنها برای سرگرمی بدانیم. این موضوع را بیش از پیش اخباری به ما گوشزد میکنند که هر روزه درباره «زندگی دوم» منتشر میشود.
فیلیپ روزدال، بنیانگذار این دنیا میگوید: «زندگی دوم یک بازی رایانهای نیست بلکه جایی است که مردم در آن به ساخت آلات و ادوات میپردازند. ابتدا باورش برای مردم سخت است تا این که وارد این دنیا شده و در همان لحظات نخست معتادش میشوند». در این دنیای سه بعدی تازهواردان، امکانات چون طراحی و انتخاب چهره و اندام و لباس دارند، به مهمانی میروند، رانندگی میکنند، با هواپیما سفر میکنند، خانه میسازند، عکس یادگاری میگیرند یا به فعالیتهای دلخواهی چون نقاشی، عکاسی یا فیلمسازی روی آورده و حتی همسر اختیار میکنند.
یعنی باید لاو بترکونیم؟
والنتاین است دیگر! ما هم به این مناسبت برایتان عشق در میکنیم خفن! آن هم به شیوه خودمان. به جای این که برایتان کارت پستال عشقولانه هوا کنیم، دو تا تحقیق کوچولو درباره این جور چیزها کادو میکنیم خدمتتان.
میدانید که این گوگل عزیز یک سرویس جالب دارد به نام GoogleTrends که با استفاده از آن میتوانیم کشورها و شهرها را بر اساس جستوجوی یک کلمه ردهبندی کنیم. مثلاً میتوانیم ردهبندی شهرها بر اساس جستوجوی کلمه «عشق» یا «love» داشته باشیم. نمودارهای زیر با استفاده از این سرویس به دست آمدهاند.
۱٫ ده رتبه اول جستوجو برای کلمه «عشق» را با آن که عبارتی عربی است، تماماً شهرهای ایران به خود اختصاص دادهاند، که البته ردهبندی آنها تقریباً غیرقابل پیشبینی است:

۲٫ ده رتبه اول شهرهای جهان برای جستوجوی واژه «love» هم برای خودش جالب است:

فیلمواره دو
زیگزاگ– جشنواره فجر در بیست و پنجمین دوره نیز به روال هر ساله، هرچه به پایان نزدیکتر شد، گرمای بیشتری یافت. همان طور که پیشبینی میشد با نمایش آثار فیلمسازان مطرح، در نیمه دوم این جشنواره ده روزه، صفهای سینماها رونق بیشتری گرفت و بر استقبال تماشاگران افزوده شد. تب جشنواره در واپسین روزها با خبر ورود مجدد فیلم داریوش مهرجویی، «سنتوری» به برنامه مسابقه و نمایش فیلم «اخراجیها» ساخته مسعود دهنمکی، بالاتر گرفت. با این حال، فضای کلی جشنواره تحت تأثیر سینمای «معناگرا» و فیلمهایی با مضامین دینی و معنوی قرار داشت که نه تنها همچون سال گذشته، بخش ویژهای را در جشنواره به خود اختصاص داده بودند، بلکه حضور پرشماری نیز در کنار فیلمهای جنگی در مسابقه سینمای ایران داشتند.
* پابرهنه در بهشت
* باز هم سیب داری؟
* پارکوی
* سنگ، کاغذ، قیچی
* خونبازی
مادرپیاله فیلم رخ یار دیدهایم!
قرار نبود که من گزارش فیلمهای جشنواره رو مثل مطلب قبل این قدر خشک و رسمی بنویسم. یعنی راستش تقصیر من که نیست. چند وقتیه که مطالبی که توی وبلاگ میذارم در حقیقت کپی نوشتههایی هست که جاهای دیگه مینویسم و خیر سرم به طور رسمی و اتوکشیده منتشر میشه. به هر حال گزارش های رسمی رو همچنان خواهید داشت و همین جا هم ادامهش رو میذارم. اما گزارشهای غیر رسمی.
آقا جان (و البته خانم جان) این چه وظعشه آخه؟ کجای دنیا توی یک جشنواره هم پول بلیت میگیرن هم برنامه اکران فیلمها رو به آدم میفروشن؟ ها (لابد با لهجه قل مراد)؟
توی ده شب گذشته هر شب از ساعت ۸ تا ۱۲ شب داشتم فیلم میدیدم. علناً اوور دُز شدیم رفت. از سر کار بدو بدو میدویدم تا برسم به سئانسهای از پیش تعیین شده. حالا اضافه کنید به این معجون نوشتن و کار کردن و سرما خوردن و غذای درست و حسابی نخوردن. نخسوزن این آخری که برای من شکمو عذاب ألیم بود. ۲۰ تا فیلم دیدم و اخراجیها رو ندیدم اما.
فیلمواره یک
زیگزاگ– جشنواره فیلم فجر، بزرگترین رویداد سینمایی ایران به بیست و پنجمین دوره رسیده است.
در ربع قرن گذشته، این جشنواره ده روزه جایگاهی همچون «نوروز» سال سینمایی یافته است؛ نوروزی که زمان ارزیابی کارنامه سالانه است و در عین حال، گردهماییها و رویدادهایش درست مانند دیدوبازدیدهای سال نو، حاشیههای جذاب، چشم و همچشمی و حرفهای درگوشی را به دنبال دارند.
هر سال، سوز و سرمای بهمن ماه که آغاز میشود، بسیاری از سینماگران با شتاب میکوشند تا حاصل فعالیتهای یک ساله خود را سروسامان دهند و فیلمهایشان را برای نخستین نمایش، آماده کنند. چند هفته بعد، تب جشنواره که میخوابد، برنامهریزی برای فعالیتهای سال آینده یا گمانهزنی درباره سیاستهای فرهنگی و وضعیت بازار شروع میشود.
در سالی که گذشت، پیشبینی میشد که سینمای ایران به دلیل تغییر در نگاه مدیریت فرهنگی کشور، دورهای از رکود و بیرونقی را بگذراند. اما شکسته شدن رکورد فروش بلیتها که حکایت رونق سینمای ایرانی داشت، ناظران را شگفتزده کرد.
اما این رونق تا بهمن ماه دوام نیافت و به صفهای جشنواره کشیده نشد. بیرون ماندن فیلمهای شاخصی مانند «علی سنتوری» ساخته داریوش مهرجویی از برنامه این دوره، سبب شد که جشنواره فجر در روزهایی که از آغاز آن میگذرد، گرما و رونق همیشگی را نداشته باشد. صفهای سینماهای جشنواره، امسال چندان طولانی نیستند و در برخی موارد هم صندلیهای خالی زیادی در سالن مشاهده میشود؛ چیزی که برای تماشاگران پروپاقرص و قدیمی جشنواره فجر، کسانی که ساعتها در سرما و گاهی زیر بارش برف صف میبستند تا فیلمهای سینماگران مطرح ایرانی را در نخستین نمایش ببینند، باور کردنی نیست.
گذشته از تماشاگران، برخی حامیان مالی و آگهیدهندگان همچون «ایرانسل» هم از جشنواره روگردان شدهاند و از حمایت مالی آن کناره گیری کردهاند.
* آدم
* آفتاب بر همه یکسان میتابد
* مینای شهر خاموش
* اتوبوس شب
طبل بزرگ زیر پای جنگ
سیمور هرش، در نیویورکر مقالهای مینویسد. جرج بوش در واشینگتن بیانیهای به مطبوعات صادر میکند. محمود احمدینژاد از تهران نامهای تنظیم مینماید. ولی چیزی در این میان نادیده گرفته شده: صدای مردمی که بیشترین ضرر متوجه آنهاست.
با ورود ناوهای آمریکایی به خلیج فارس و تصمیمات سازمان ملل و شورای امنیت، صدای ناهنجار طبل جنگ و شایعات پیرامون آن بالا گرفته است. در حاشیه تحلیلها و اخبار خبرگزاریها و روزنامههای داخلی و خارجی در این مورد، عدهای فارغ از تمام اینها مبارزهای را برای توقف هر آن چه که ممکن است به جنگ بیانجامد، آغاز کردهاند. فعالیتهای مدنی ضدجنگ در اینترنت اوج گرفته و روز به روز شدت بیشتری مییابد. این روزها لوگوها و علایم ضدجنگ را در وبلاگهای متعدد ایرانی و غیرایرانی میتوانیم ببینیم چرا که همه نگرانند. یکی از این سایتها به نام Enough Fear با شعار «ایرانیها و آمریکاییها به جنگ نه میگویند» از مخالفان جنگ از سراسر دنیا دعوت کرده تا عکسهایی را منتشر کند. عکسهایی از مردم دو کشور ایران و آمریکا و سایر کشورها که دست خود را به نشان «توقف»، بالا گرفتهاند. تا کنون تعداد زیادی از مردم سراسر دنیا به ویژه ایران و آمریکا عکسهای خود را در این سایت به نمایش گذاشتهاند و خواستار حل مناقشات از طریق مذاکره و دیپلماسی هستند.
مبارزه ما توسط افرادی که مصمم به ایستادن و گفتن «نه» هستند، شروع میشود.
من هم عاشق سوفی شدم
«دنیای سوفی» کتابی بود که بارها و بارها اسمش را شنیده بودم و هیچ وقت برای خریدش ترغیب نشدم. تا این که به خاطر علاقهام به کتاب «راز داوینچی» و خواندن سه چهار بارهاش، از نام قهرمان داستان –سوفی- خوشم آمد. سوفی را که به معنی «اندیشه» و «خِرد» بود، دوست داشتم و به ناچار حسی غلغلکم می داد که دارم فیلسوف میشوم. چرا؟ چون Philosopher کسی نیست جز خردگرا یا دوستدار اندیشه! برای منی که همیشه از فلسفه و متعلقاتش گریزان بودم، عجیب بود که حالا خودم را گرفتارش میدیدم. این بود که کتاب «دنیای سوفی» را خریدم. داستانی درباره تاریخ فلسفه.
«یوستین گُردِر» نروژی که سالهای زیادی معلم فلسفه بود، به خاطر آن که متن فلسفی سادهای که به درد شاگردانش بخورد نیافت، در سال ۱۹۹۱ دنیای سوفی را نوشت. کتابی که بعدها به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شد و میلیونها نسخه از ان در سراسر دنیا به فروش رفت.
گردر استاد سادهنویسی و ایجاز است و در این کتاب سه هزار سال اندیشه را در ۶۰۰ صفحه میگنجاند و به سادگی مباحث پیچیده فلسفه غرب را برای همگان قابل فهم میسازد. سوفی، قهرمان داستان او، دختری است ۱۵ ساله که در مدت کوتاهی از یک فرد معمولی به یک فیلسوف بدل میشود و در این تحول شما را هم به دنبال خود میکشاند.
به جرأت پیشنهاد بیشرمانه من به شما این است: «دنیای سوفی»، نوشته «یوستین گردر»، ترجمه «محسن کامشاد»، انتشارات «نیلوفر» غذایی که نمیتوان در یک وعده تمامش کرد.