چند روزی است که از فراگیر شدن موج اعتراض به فیلم سیصد میگذرد و میخواستم این یادداشت را زودتر بنویسم. اما چون حدس میزدم که در این گونه موارد همیشه جریانی غالب است و نظرات متفاوت بنا بر تجربه به عنوان موج دوم چند روز پس از سونامی اول شروع میشوند، دست نگاه داشتم تا اتفاق دوم بیفتد و افتاد.
نامه سلمان جریری عزیز و به دنبالش تأیید مهدی جامی و محمود فرجامی گرامی همان نوشتههایی بود که منتظرش بودم. نوشتهای که میخوانید، به هیچ وجه پاسخ بر این نظرات نیست بلکه شاید توضیحی برای آن چه باشد که نوشتم. ضمن این که یادآوری این نکته را لازم میدانم که خیلی اهل مباحثههای وبلاگی نیستم و به ندرت خود را درگیر پرسش و پاسخهای عقیدتی میکنم.
همان طور که میبینید، مقاله «یونانیهای خوشتیپ، ایرانیهای وحشی» را در تاریخ دوازدهم اسفند ماه برای هفتهنامه چلچراغ نوشتهام که هنوز هفتهای تا اکران عمومی فیلم ۳۰۰ باقی مانده بود. در نگاه اول این اولین مقالهای است که درباره این فیلم در یک نشریه رسمی کشور منتشر میشد و بر خودم لازم میدیدم درباره فیلمی که درباره کشورم است، اطلاعرسانی کنم و البته به عنوان یک روزنامهنگار چنین سوژهای مهم است و نباید صرفاً دستکاری شود. به همین علت سعی من بر این بود که دریافتهای خود از این فیلم را که حاصل وبگردیهایم بود، را به طور کامل بازگو کنم. حالا چند روزی از اکران عمومی میگذرد و نوشته دوستانی که فیلم را دیدهاند، به من ثابت میکند که راه را اشتباه نرفتهام و حداقل از لحاظ حرفهای، موضوعی را (با توجه به زمان نوشتن آن) دو هفته جلوتر پیشگویی کردهام. این امر مسلماً از دید دوستان روزنامهنگارم چون محمود فرجامی و مهدی جامی قابل تأیید است. با این اوصاف باز هم شاید بتوانید من را یکی از عوامل بمبگذاری گوگلی ۳۰۰ یا مشوق یا محرک آن به حساب آورد (خدا به خیر بگذراند).
اجازه بدهید از دیدگاه سلمان هم از نوشته خودم دفاع کنم. سلمان میپرسد که: چرا خداداد و نیما و پندار عزیز به عنوان سمبل پیشتازان و گزارشگران فعال حال و آینده، پیشتاز دفاع از نژاد و تاریخ و تبار و گذشتهاند؟
قاعدتاً من باید از طرف خودم پاسخ بدهم نه پندار و خداداد عزیز. تصور من بر این است که به عنوان یک گزارشگر از اتفاقی مرتبط به زمان حال و آینده گزارش تهیه کردهام و آن فیلمی درباره تاریخ ایران است که قرار است اکرانش به زودی فرا برسد. نوع کار و گزارشهای من بیشتر درباره مسائل و اتفاقات حال هستند. اصولاً روزنامهنگاری آیتی و رسانه در شاخههای مختلفش که اتفاقاً شامل «جامعه مجازی» هم میشود، اتفاقی است مربوط به حال. اتاق خبری را هم که برای خود فرض کردهام آکنده از چنین وقایع آنلاینی است و مفهوم آنلاین یا روی خط بودن هم چیزی جز این نیست.
بر خلاف تصور، در این مورد به هیچ وجه احساساتی نشدهام یا حتی قضاوتی نکردهام. در کنار ذکر مقطعی تاریخی از زبان هرودوت و منابع ساخت فیلم مورد نظر و نسخه قبلی آن، تصاویری را که به عنوان آنونسهای فیلم روی اینترنت دیدهام، توصیف کردهام. در انتها هم نظر خودم را به عنوان کسی که دغدغهای هر چند اندک برای ایران و فرهنگ ایرانی دارد، ذکر کردهام چرا که ساخت چنین تصویری از ایرانی را توهین و تحقیر میدانم. میبینید که در انتها هم چاره را در امضای طومار نمیدانم و به عنوان پیشنهاد میخواهم که در وبلاگهایمان به زبانهای مختلف دربارهاش بنویسیم و چهرهای درخور ایران ترسیم کنیم.
اما درباره سؤال دومت که پرسیدهای: اگر فیلم دیگری همین امروز به جای «چهرهای نادرست» از خشایارشا و سپاهش، «چهرهای درست» از نادرشاه و سپاهش و قتل عام و کشتار هزاران نفر در کشورگشاییاش به هند و غارت منابع و به غنیمت گرفتن تخت طاووس و کوه نور و دریای نور نشان میداد، با دیدن آن همه خشونت از پادشاهی ایرانی، به همین اندازه از لحاظ تبار و نژاد دچار سرخوردگی میشدیم؟
به نظرم همه اینها بسته به این است که فیلم مورد نظر تو را میدیدیم. با تو موافقم که مشکل ما از حقیقت نیست اما حداقل بخشی از آن است. من فکر میکنم چیزی که دوستان (حداقل بخش بزرگی از آنان) را عصبانی کرده و این گونه برانگیخته است، این اختلاف نیست که ما در گذشته مردم مهربان یا خشنی بودهایم. کسی نمیخواهد اثبات کند که ما در گذشته مردم شریفی بودهایم. حداقل من سعی در تلاش چنین مفهومی ندارم. چیزی که ذهن را آزار میدهد تصویری است که از ظاهر ایرانیان ساختهاند. مردمان که نه دیوانی که زشتند و تهیمغز! واکنش عمومی در قبال این تصویرسازی به ناچار چیزی نیست جز تلاش برای هویتیابی از گذشته و بنا بر تمام قوانین علت و معلولی که وضعیت الان ایران و ایرانی دارد، پیوند دادنش با حال.
دوست عزیزم با خواندن نوشتههایت چیزی ندارم جز تأیید آنها اما مقاله من چیزی برای بازیافت نژاد و تبار و تاریخ یا به قول تو بازی با آنها نبود. گرچه نمیتوانم بپذیرم این بازی در دنیا به پایان رسیده. نمیخواهی ظلمها و کشتارهای نژادی و قومی و عقیدتی را که هر روز اخبارشان را میشنویم انکار کنی؟ بر خلاف نظر تو معتقدم که «ساخت و پیشرفت و آینده» تنها بازی حال حاضر در دنیا نیست بلکه جزئی از کل بازیهایی است که ما هیچ نقشی در آن نداریم. دولتمردانمان برگهای برنده این بازی را مدتهاست که از دست دادهاند و الان دارند روی برگهای بیارزش و خالهای کوچک بلوفهای بزرگی میزنند.
اما من در این میان چه کارهام؟ هیچ کس. من نه بازیگرم نه تحلیلگر تاریخی یا سیاسی. من تنها یک روزنامهنگارم که کارش اطلاعرسانی است و معتقدم باید بازیگران مقابل را متوجه کنم که کسانی هم در این طرف زمین نشستهاند که تنها تماشاچی نیستند و حواسشان جمع است.
سلمان عزیز. تو خودت در غربتی و شاید آنجا که هستی با ایرانیان مهربانترند اما دوستان دیگرمان در نقاطی دیگر بدون این که مقصر باشند، باید توهینها و تحقیرهایی را تحمل کنند که بر آنان روا نیست. باید برای صحبتهایی توضیح دهند که از زبان آنها جاری نشده اما به نامشان ثبت میشود و تمام این بازیهای به قول تو نژادی و تاریخی، فیلمها و چهرهپردازیهایی این چنین، تنها خوراک و پسزمینههای ذهنی را برای آزار بیشتر آنان فراهم میکند.
دوست من. من هم مانند تو آرزویی جز پیشرفت برای ایران ندارم. اگر در ایران ماندهام و علیرغم تحصیلاتم این حرفه را انتخاب کردهام، برای این است که فکر میکنم بخشی از مردم سرزمینم نیاز دارند به آگاهی تا پیشرفت کنند و پیشرفت دهند. راهی را که من انتخاب کردهام این است.
در همین زمینه:
– من و بمب؟؟، ارزیابی شتابزده
– مای ایرانی و یک دنیا، یک وجب خاک اینترنت
– نامهای به مخالفین سیصد، سرزمین رویایی
– حرفهایی دیگر در مورد فیلم ۳۰۰، یک پزشک
– سینما علیه صلح!، خوابگرد
– باز هم سیصد، ارزیابی شتابزده
– ۳۰۰ the movie ادامه دارد، مازیار
نیمای عزیزم:
من شدیداً برای حرف تو احترام قائلم و کاملاً هم معتقدم به حرفت و موافقم با ابراز مخالفت با این فیلم و امیدوارم به زودی هم ببینمش که با چشم باز مخالفتم رو ابراز کنم. یادم نمیآید که سر کدام فیلم بود که همچین چیزی پیش آمد و یادم هست که خارجیهایی که آن فیلم را، که دیدی بد نسبت به ایران داشت، دیده بودند مدام از دوستان من که ایران نیستند درباره واقعیت یا عدم واقعیت اون سوال میکردند و به تبع اون براشون بدبینی به وجود آمده بود… و این برای من که در این کشور بزرگ شدم خوب نیست… از گذشته و حال و ۲۵۰۰ سال تاریخ و هزار زهر مار دیگری که ذرهای هم بهشون اعتقاد ندارم تا بخوام به تبع اونها یک قوممحور افراطی بشم هم بگذریم، من یک انسان هستم و طرفدار هر نوع حقوق بشری بدون هر گونه تبصره! و نمیتوانم ببینم با حتی یک فیلم ناچیز حقوق انسانهای این سرزمین پایمال میشود و چهرهای وحشی از آنها در دنیا به نمایش گذاشته میشود! و آن طرف هم یک عده انسان که ایرانی هستند! تأکید میکنم انسان! به خاطر این چیزهای کوچک فشار مضاعفی را علاوه بر توهین و تحقیرهایی که دولتمردان این سرزمین برایشان به ارمغان آوردهاند تحمل کنند! من طرفدار داشتن تعصب به روی هیچ چیز نیستم به ویژه ۶-۷ سال است که دیگر به جز سرود ای ایران ای مرز پرگهر، چیزی نمیتواند حال مرا نسبت به ایران خوب کند! به همه جای ایران و همه مردم آن از موضع شک و تردید مینگرم! و ایران را برای پیشرفت و رسیدن به آرزوهایم جای مناسبی نمییابم! و احتمالاً از این لحاظ در موضع مخالف با نیما قرار دارم! اما مطمئنم که در مقابل یک خارجی هیچ گاه نمیتوانم اجازه دهم به همین اندک آبروی باقی مانده برای ایران بیش از این توهین شود! نیما جان از این بمب گوگلی و این حرفها چیزی سر در نمییارم اما به نوشتههای تو در این مورد لینک دادم… اگر کار دیگری میتوانستم انجام دهم، حتماً در جریانم قرار بده!
ضمناً معتقدم که هر کس در راه چیزی که به آن اعتقاد دارد باید کاری کند! نیما هم به هر چه که معتقد هست عمل میکنه! و مهمتر از اون اطلاعرسانی میکنه! مگه رسالتی غیر از این داره؟! مگه نه اینکه روزنامهنگاره؟! مگه نه اینکه بعد از نوشتههای نیما و امثال نیما ما میگردیم لااقل این فیلم رو ببینیم تا بفهمیم که چه خبره؟! کی ما رو به اونجا رسونده که از هر فرصتی برای وحشی نشون دادنمون استفاده میشه؟! باز هم میگم این چیزها اصلاً ربطی به عواطف و احساسات ناسیونالیستی نداره! این چیزها نه یر به فدا دادن و سینه چاک کردن برای وطنیه که به لطفش یا شاید بگیم لطف دولتمردانش الان یک خروار آدم بیمار و مریض و عصبی هستن، که اتفاقاً سینه چاک دادن برای همون انسانهایی که گویا از شانس خوب یا بد ایرانی هستند و فعلاً محور شرارت در جهان محسوب میشند! زیاده عرضی نیست!
نیمای عزیزم، از نوشتهات لذت بردم. من هم نقدی درباره مطلب سلمان نوشتهام. خوشحال میشوم مطالعهاش کنی.
http://blog.cyberpejman.com/archives/07/03/12,11,19.html
نیما من با کاملاً باهات موافقم و اینکه جنگ و خونریزی در اون زمان برای کشور گشایی یک امر متداول بوده. میشه روم باستان رو مثال زد. من خودم برای این ناراحتم که ایرانیان اون کسی که که باید نشون داده میشدن، نشدن.
من از شما بابت توجه و درایتی در اطلاع رسانی سریع و به موقع به خرج دادین بینهایت متشکر و قدردانم. امیدوارم که در آینده همچنان موفق و پیروز به کار ارزنده خودت ادامه بدهی. راستی من لینک فیلم ۳۰۰ رو درست وارد کردم! در زیر عکس نظرسنجی سال ۱۳۸۶
نیما جان من خودم فیلم رو ندیدم اما تکههایی از اون رو اتفاقی دیدم و چند تا عکس که واقعاً حیرت کردم که چطور هالیوودیها برای فروش یه فیلم این قدر به ایران و تاریخ و تمدن چند هزار سالهی ایرانیها دهنکجی کردند. جدا از شکل و شمایل هیولامانند خشایارشا و سپاه ایران، در اصل کل ماجرا رو عوض کردند. من کتاب شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان رو دیدم و این واقعه رو خود پیامبر اسپارتی ها با چشم خودش دیده و گفته علیرغم این که ایرانیها دشمن ما هستند، ولی نمیشه به تاریخ خیانت کرد و دروغ نوشت. خشایارشا به خاطر دلاوری این سیصد نفر، اسپارت رو به آتش نکشید وگر نه قبل از اون آتن رو با خاک یکسان کرده بود. تازه توی کتاب نوشته خشایارشا همون جا اجازه داده که اون پیامبر به همراه سپاه ایران اجساد اون سیصد دلاور رو خاک کنند. من نمی دونم چرا جهانیان مخصوصاً غرب سعی در نشون دادن چیزی غیر از واقعیت داره. حتا خود یونانیها هم به این فیلم اعتراض کردند و اون رو خلاف واقعیت دونستند.
دیروز یک مطلب از ساتگین خواندم که نوشته بود به جای بمباران کردن سیصد بهتره برین رئیسجمهور عزیزتون رو بمباران کنید!
فکر میکردم که خیلیها متوجه میشن که پشت این قضیه یک علت سیاسی هست. ولی خیلیها این رو نفهمیدن و فقط دارن این فیلم رو محکومش میکنن!
روزی که کتاب عطر سنبل عطر کاج منتشر شد و این همه پرفروش شد و به چاپهای متعدد رسید و همه سرازیر کتابفروشی شدن کسی یادش نبود که این کتاب سراسر توهین به ایرانیهایی هست که یه مشت آدم دودره باز و دروغگو و وحشی و دلقک معرفی شدن!
این کتاب رو که یکی از خود ما ایرونیها نوشته بود دیگه!
و اکران این فیلم. درست توی بحبوحه تحریمهای ایران به خاطر مسائل هستهایش و از این قبیل فقط برای معطوف کردن ذهن سایر ملتهاست به اینکه به وحشی بودن هر چه بیشتر ایرانیها ایمان بیارن!
به نظر من کار جالبی بوده! و خیلی به موقع. حداقل واسه کوبوندن یک ملت بسیار ایده خوبی بوده!
این تبلیغات وسیع برای بمباران گوگلی فقط باعث شد هر کسی هم که اهل فیلم نیست بره این فیلم رو ببینه و بیشتر به این نکته ایمان بیاره که مثلاً همیشه اون بالای مملکت ما افرادی وحشیصفت هستند که مثلاً زنهاشون رو پیشکش این و اون میکنن!
فقط همین!
این کامنت رو برای دریملند گذاشته بودم و لازم دیدم این جا هم بذارم!
نیما: من که نفهمیدم این کامنت از خودت بود یا نقل قول از ساتگین؟ اما از نظر من کتاب مورد نظر به هیچ وجه توهین تلقی نمیشه.
nima joon, i did not refer to your post, i was just general, and i agree partly with your notes
“در اصل کل ماجرا رو عوض کردند.”
حتمن اسپارت با ۳۰۰ هزار نفر آمده بود، ممسنی را بگیرد، خشایار با ۷۲ نفر، یک هفته جلوشان را گرفت تا یک عرب سیاهپوست رفت و همه چی را لو داد.
“خشایارشا به خاطر دلاوری این سیصد نفر، اسپارت رو به آتش نکشید وگر نه قبل از اون آتن رو با خاک یکسان کرده بود.”
دستش درد نکنه، کاش اسپارت را هم ویران می کرد مثل آتن.
“تازه توی کتاب نوشته خشایارشا همون جا اجازه داده که اون پیامبر به همراه سپاه ایران اجساد اون سیصد دلاور رو خاک کنند”
زحمت کشیده اجازه صادر فرموده. پس میخواست چیکار کنه؟ بیاره ایران تو پاسارگاد دفن کنه که بعدن استخر عمومیش کنن؟
در پایان: “من نمیدونم چرا جهانیان مخصوصاً غرب سعی در نشون دادن چیزی غیر از واقعیت داره.”
بیشتر آگاهان از همدیگر همین سول را دارند!
نیما: اینا رو من نوشتم؟ یا جوابت به کس دیگهای بوده؟
من این فیلم را نه دیدهام و نه خواهم دید. ولی به این حضرات که رگ گردنشان برای این مسائل بالا میزنه باید گفت عزت و عظمت گذشتهگان چه ربطی به شما دارد؟ از قدیم گفتند گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟
آنها (گذشتهگانمان) زحمتش را کشیدند، سختیاش را دیدند، رنج فکر کردن و محرومیتها را به خود دادند، تا توانستند به شکوه و عظمتی دست پیدا کنند (حال در اینجا به آن اشاره نمیکنم که یک اکثریتی استثمار میشدند تا اقلیتی بتوانند در فر و شکوه و رفاه زندگی کنند)… شماها چی که در آمریکا نشستهاید (بیشتر این حضرات در آمریکا به سر میبرند، البته چندتایی از این نوع نخبهگان هم در تورنتو یافت میشوند) و دارید از مزایای آن کشور که باز با زحمت و مبارزه دیگران (از جمله مبارزات زنان، اتحادیههای کارگری، سیاهپوستان و… دیگر اقلیتها) ایجاد شده استفاده میکنید، هر چند وقت هم به ولایت فقیه حال میدهید و بعضاً هم سری در آخورش دارید و چشمهایتان را هم بر این بختکی که بر روی سرزمینی که افتخار گذشتهاش را میکنید افتاده میبندید و نمیبینید که این بختک دارد همان سرزمین افتخارآمیزتان را نابود میکند، نمیبینید که دارد شیره جان مردمش را میمکد، نمیبینید که زنهایش، یعنی نیمی از مردم همان سرزمین کوروش و داریوش عزیزتان هر روزه مورد تحقیر، تبیعض و شکنجههای روحی و جسمی قرار میگیرند، نمیبینید که چگونه سرمایههای مالی و انسانی آن نابود میشود و…
از سوی دیگر چرا ناراحتید که مارا وحشی قلمداد کنند؟ در چه کشوری سنگسار در قانونش وجود دارد و مراسمش در ملأ عام برپا میشود و مردمش میروند برای تماشا و سنگ پرت کردن؟ در چه کشوری اعدامهای دستهجمعی در خیابان انجام میشود و مردم برای حضور در صف اول دست و پا میشکنند؟ در چه کشوری در ملأ عام شلاق میزنند و همه نظارهگر میشوند؟ در چه کشوری قطع دست و پا و چشم را از حدقه درآوردن در قانون آن ثبت است؟ در کدام سرزمین اقلیتهای مذهبی از کار و تحصیل محروم میشوند، شکنجه اعدام و میشوند (برای مثال بهاییها) و اکثریت اصلاً به روی مبارک نمیآورد؟ در کجا سراغ دارید سالروز قتل یک شخصیتی (عمر) که برای اقلیت مذهبی، مقدس و روحانی به حساب میآید جشن گرفته شود و برای قاتل بارگاه و زیارتگاه با جبروتی برپا شود (ابو لؤلؤ)؟
کجا سراغ دارید که هنوز مردهایش در خواب خوش خرگوشی نفر اول بودن در تسخیر زن آیندهشان هستند و از وجود قوانینی مانند صیغه و ازدواج مجدد ککشان هم نمیگزد؟ در چه کشوری پدر میتواند هر بلایی سر بچه خود بیاورد و حتی سر ببرد و قانون و عرف و… به وی حق بدهند چون صاحب بچهاش به حساب میآید؟ در کدام سرزمینی سراغ دارید نوجوان شانزده سالهای که ناراحتی روانی دارد و دیگران از وی سوءاستفاده جنسی کردهاند حلقآویز شود و مردم بگویند فساد پاک شد؟ در کدام سرزمین وقتی نویسندهها و دگراندیشان به قتل میرسند، به جای قاتلان، وکیل خانوادههای آنان به زندان میافتد، و مردم هم انگار نه انگار؟ در کدام سرزمین دانشجویی را که بعد از شکنجه و ناملایمتیهای بیشمار جان سپرده است را شبانه در گورستانی دورافتاده به خاک میسپارند و خانوادهاش حق عزاداری ندارد و مردم هم که… در کدام سرزمین خبرنگاری با داشتن اجازه از سوی مقامات برای عکسبرداری از خانوادههای زندانیان، اسیر میشود مورد شکنجه و تجاوز جنسی وحشیانه قرار میگیرد و در اثر صدمات وارد شده جان خود را از دست میدهد، ولی شکنجهگرش ترفیع میگیرد و میشود دادستان کل و با وقاحت به عنوان فرستاده ویژه حقوق بشر آن سرزمین به ژنو برای درس دادن به دیگران فرستاده میشود؟
کجا سراغ دارید برای کتمان کردن جنایتی تاریخی که هنوز تعدادی از شاهدان آن در قید حیات هستند (و هزاران مدرک و دلیل بر وقوع آن گواهی میدهد)، کنفرانسی برپا میشود و جانیان و هواداران آن از سراسر دنیا به خرج ملت آن دیار دعوت میشوند و حتی «روشنفکران دینی» و طرفداران «مردمسالاری مذهبی» ( اینها دیگر چه صیغهایاند؟؟) در آن شرکت میکنند و در دروغ پنداشتن آن جنایات تاریخی از مطلقگراها گوی سبقت را میربایند؟ در کدام سرزمین…. و خوب میتوان حالا حالا از این نوع نشانههای «تمدن» را در سرزمینمان برشمرد. راستی حالا وحشی بودن چه خصوصیاتی دارد؟
نیما: به شخصه فکر نمیکنم همه کسانی که به این موضوع معترض شدهاند، آن سوی آب باشند و به قول تو سر در آخور بیگانگان داشته باشند. گرچه مخاطب نظراتت در این وبلاگ معلوم و نامعلوم است اما اگر من هم مخاطب بخشی از نوشتههایت هستم، تو را به لینکهای دوستانت در کنار وبلاگت حواله می دهم و پیشنهاد میکنم تا درباره من از دوستانت بپرسی و بعد قضاوت کنی. اگر هم که من مخاطبت نبودم که هیچ فرض میکنم خواستی نظری مرتبط با متن بنویسی.
چرا برای حقوق معلمان، زنان و… و دیگر حقوق دموکراتیک و اصلاً انتخابات آزاد در ایران بمب گوگلی درست نمیشود؟ چرا صدایمان فقط رو به استعمار بلند است و در مقابل ارتجاع داخلی که در حقیقت جاده صاف کن استعمار است، ساکت مینشینیم و میگذاریم تحقیرمان کنند؟ بهمان زور بگویند؟ تازه با او همصدا هم میشویم «شر و ور» حق مسلم ماست! افسانههایی که این جانیان و قصابان برایمان میسازند را باور میکنیم ولی وقتی افسانهای را که یک غریبه به فیلم در میآورد صدایمان بلند میشود؟ جریان چیست؟ چون این آدمخوران وطنی از خودمان هستند و یا اینکه چون ما خودمان هم مانند آنها هستیم؟ کدام یک باعث میشود که هنوز قبیلهای رفتار کنیم؟
این «غیرتمرد ایرانی» هم دیگر داره به یک کمدی همراه با تراژدی تبدیل میشه. اگر به یک زن ایرانی در جایی متلک گفته بشه مرد غیور ایرانی میخواهد با چاقو شکم متلکگو را سفره کند، ولی همین مردان ککشان هم نمیگزه که زنان دستگیر و زندانی شوند، مورد آزار و توهین و شکنجه قرار بگیرند… نکند غیرت مرد ایرانی فقط در ناحیه زیر شکم است؟؟؟
آی کسانی که عرق ملی خواب را از چشمهایتان گرفته، چگونه است که نگران «هیولا نشان داده شدن» اجدادمون هستید؟ ولی هیولاهایی که هم اکنون در سرزمینمان آزادانه راه میروند و تخریب میکنند را نمیبینید؟ بعدش هم کدام اجداد آخر؟ از کجا معلوم که اجداد شما اصلاً پارسی بوده باشند؟ اگر کمی هم سواد تاریخی داشتید میدانستید که در این سرزمین که ایران مینامندش همیشه اقوام و نژادهای مختلف آمده و ساکن آن شده. با دیگران در هم آمیختهاند. نگران جنگید؟ ……….
آیا کسانی که
– در مخالفت با دولتهای امپریالیسمی از جمله آمریکا به حمایت از رژیم قرون وسطائی و توتالیتر پرداختند،- با حمایتهایشان از طرحهای هستهای این قصابان شعار «حق ماست» را قرقره کردند،
– فعالیتها و مبارزات جنبشهای اجتماعی و قومی و حتی حقوق بشری را در جهت خواستههای امپریالیسم قلمداد کردند،
– و به انحاء مختلف ( … به خاطر بازی فوتبال تیشرتهای ولایت فقیه را تن کردند و در فریادهای ایران، ایرانشان این رژیم نکبت، این بختکی که دارد همه چیز را نابود میکند دلگرم کردند، در مخالفت با اسرائیل که در این برهه از زمان ربط مستقیمی به مردم و سرزمین ما ندارد، در دفاع از حزب الله لبنان و…..) در هار شدن این جانیان به کمکشان شتافتند… در شروع جنگ احتمالی، کشتار و خرابی …. هم مسئول نیستند؟؟
نیما: موناهیتای عزیز. عصبانیتت را درک میکنم. اما فقط یادآوری میکنم که درباه تمام چیزهایی که میگویی هم به اندازه لازم واکنش نشان داده شده است. نمونهاش بمب گوگلی Censorship یا پتیشنها و دادنامههای متعددی که میبینید.
سلام
من شخصاً فیلم رو دیدم. مسأله ایرانیان غولصفت رو میخواهم یه کم توضیح بدهم. در اول جنگ همه لشگر خشایارشا آدمهای معمولی هستند. پس از چند نبرد که با شکست لشگر ایران مواجه میشن، خشایارشا به دیدن لئودیناس فرمانده اسپارتها میاد و میگه که اگه تسلیم نشدند اون از نیروهای جادوئیش استفاده خواهد کرد و از این نقطه به بعد لشگریان غولصفت وارد میدان میشن. به نظر من تصویری که در این فیلم از لشگر پرشیا داده شده آدمهای اهل مذاکره است و اسپارتها آدمهایی که فقط با فکر جنگ و کشتار. در کل شما هیچ برداشت و احساساتی از فیلم بهتون دست نمیده و فقط ویژوال افکت فیلم تحسینبرانگیز هست. ببخشید که فینگلیش نوشتم چون کیبرد فارسی نداشتم.
نیما: ممنون از نظرت. فینگلیش هم به فارسی تبدیل شد.
الهی همه آمریکاییها با بوش بمیرند