رادیو جوان / جوانی آزاد- چیزه. نشسته بودیم با وحید چیز بازی میکردیم. مار پله. بعدش هی میخواستم برم تا تهش، نمیشد. مرده شورش ببرن. این مارای بیتربیت بیشعور هی نیشم میزدن. خب؟ من میاومدم پایین. بعدش باز مجبور یودم برم بالا. بعدش باز نیش میزدن. آدم دردش میاد خب. رو تخته بشورنش.
بعدش یهو صحبت کشیده شد به اون جریانه. آره دیگه همون جریان افزایش پلکانی حقوق آدما. نیست من کارمندم و اینا. طرح جالبی بود. خیلی توپ بود. اگه اجرا شه میترکونه. فکرشو بکن. حقوق من دیپلمه دو سه برابر میشه، اون وقت حقوق آقا داداش وحید که مهندسه همهش یه ریزه میره بالا. کلی میخوره تو پرٍش من کلی خنک میشه دلم. بیتربیت اصلاً تحویل نمیگیره آدمو. دیروز پریروز تو پاساژ دیدمش. عین قیمت خونه داشت میرفت بالا از پله برقی. چش تو چش شدم باهاش. انگار جن دیده. سرش رو کرد اون ور. مرده شورش ببرن. از این شهرام خان یاد بگیره یه کم. همون که سیبیل داره تو مغازه زیرپله ذرت مکزیکی میفروشه. یه جنتلمن واقعیه. هر وقت منو میبینه پا میشه از جاش. بیفیس و افادهست. تازه پژو هم داره. حالا این مهندس جونمون کنف میشه با این طرح. حال میده. میدونی چیه؟ اصلاً این زندگی مثه پلهست. یه روز میری بالا یه روزم میای پایین. حتی ممکنه با سر بخوری زمین. حساب کتاب نداره. عین تیم فوتبال. ممکنه یهو چند پله هم سقوط کنی تو جدول فیفا و جدولای دیگه. اما خودمونیما هیجان انگیزه. عین آسانسور. یادتونه بچه بودیم؟ کوچولو بودیم؟ آسانسور سواری میکردیم؟ حقوق و این جور چیزا هم برامون مهم نبود. هی میرفتیم بالا، هی میاومدیم پاین. هی بالا هی پایین. هی بالا……
دیروز موفق شدم همین رو شنیدم. عجب شخصیت اوا خواهر ناجوری هم داره 🙂
آقا نیما من نمیدونم تو از کجا این مطالب رو در میآری ولی خداییش رو دست نداری
نیما: ما مخلصیم داداش.