چند روز پیش مطلبی درباره شبکه ماهوارهای فارسی وان نوشتم. بعد از نوشتن این مطلب اطلاعات دیگهای به دستم رسید که تصمیم گرفتم توی این پست بهشون اشاره کنم.
خب بعد از نوشتن مطلب، طراحی سایتشون کمی تغییر کرد و البته یه کمی بهتر شد. خوشبختانه حساب کاربری توییترشون فعاله. یکی از سؤالاتی رو که برام پیش اومده این بود که کپیرایت یا حق پخش این سریالها، پرداخت میشه یا نه؟ این سؤال رو از طریق توییتر پرسیدم و اونها هم با توییتر جوابم رو دادن: «بله ما حق پخش همه برنامههایی رو که روی آنتن میفرستیم، میخریم». راستی اونها برای بهروز کردن توییتر از توییتدِک استفاده میکنن.
اما این طور که من متوجه شدم، شبکه فارسیوان وابسته به گروه موبی یا Moby Group هست.
گروه موبی، در حوزه رسانه بسیار متنوع عمل کرده. توی سایت این گروه میتونین ببینین که در زمینه تلویزیون، رادیو و نشریات فعالیت میکنن. در حوزه فناوری اطلاعات هم شرکتهایی رو به ثبت رسوندن و فعالیت میکنن. در حال حاضر دو تلویزیون در این مجموعه مشاهده میشه:
تلویزیون طلوع: تلویزیون طلوع که در ماه اکتبر سال ۲۰۰۴ آغاز به کار کرده، اولین شبکه تلویزیون تجاری در افغانستانه که از اخبار و سینما تا مستند و موسیقی رو به زبان دری پوشش میده. در حال حاضر در ۱۴ شهر افغانستان و از طریق ماهواره در سطح منطقه قابل مشاهدهست.
تلویزیون لِمَر: در زبان پشتو لمر یعنی خورشید و به زبانهای پشتو، دری، اردو و انگلیسی اخبار و برنامههای دیگه خبری و تحلیلی پخش میکنه.
بنیانگذاران این شبکهها خانواده محسنی هستن که از قرار معلوم تلویزیون فارسی وان رو هم راهاندازی کردن. با توجه به ویدئوهایی که به عنوان تبلیغات روی یوتیوب این شبکه وجود داره، زبان دوبلهها فارسی و با لهجه ایرانیه. این نشون میده که اونها علاوه بر بازار افغانستان به بازار ایران هم فکر میکنن و فکر میکنم با توجه به تجربیاتی که این سالها در زمینه رسانه به دست آوردن، بتونن کیفیت کارشون رو بالا نگه دارن. این کانال به نظرم میتونه برای شبکههای دیگه فارسیزبان رقیب قدری باشه.
پ.ن: چند روز بعد از نوشتن این مطلب، صفحه درباره مای این سایت بهروز شد. این طور که در این صفحه نوشته، فارسی وان متعلق به گروه استار یکی از زیرمجموعههای غول رسانهای نیوز کورپوریشن هست و البته با همکاری موبیگروپ این تلویزیون راهاندازی شده.
ماه: جولای 2009
کلاغزاغی باش و از توییتر هم پول دربیار
این یه قانونه. هر جایی بیننده داشته باشه، به پول میرسه. حالا میخواد یه تلویزیون باشه، یه روزنامه باشه یا وبلاگ یا یه اکانت توییتر. این روزها خیلیها دنبال این هستن که دنبالکنندهها یا به اصطلاح Followers بیشتری داشته باشن. چرا؟ چون ازش بوی پول به مشام میرسه!
امروز به یه سایت برخوردم که از اکانت توییترتون برای پخش آگهی استفاده میکنه. البته شما میتونین تنظیمش کنین که هر چند تا توییتی که میکنین، یه توییت تبلیغی پخش کنه. این آگهی توییتی البته میتونه از بقیه آگهیهاتون متمایز بشه. به این صورت که قبلش مثلاً حروف (ad) قرار میگیرن که نشون میده این یه آگهیه.
اسم این سایت هست کلاغزاغی باش یا Be a Magpie.
اگه میخواین شما هم این سرویس رو امتحان کنین، دنباله این مطلب رو بخونین:
شبکه ماهوارهای فارسی وان و سریالهای خارجی با دوبله فارسی
توی یک سال اخیر که از ایران بیرون اومدم، نتونستم ببینم که کیفیت شبکهای مثل امبیسی پرشیا که فیلمهای سینمایی رو با زیرنویس فارسی پخش میکنه، به کجا رسیده. اون اواخر که افتاده بود روی دور تکرار. اما با بیش از یک سال فعالیت، این شبکه فارسی، وبسایت نداره. وبسایتی هم که طرفدارهای این شبکه درست کرده بودن، از دسترس خارج شده و از قرار معلوم دامنهش رو تمدید نکردن. برام جالبه که شبکه فارسی امبیسی به عنوان بخشی از مرکز رسانهای خاورمیانه یا Middle East Broadcasting Center توی وبسایت رسمی این مرکز، هیچ لینک یا بخشی نداره! در واقع دامنه mbc-persia.tv که گویا برای این شبکه فارسی اختصاص داده شده، آینهای از سایت اصلی این مرکزه که هیچ اطلاعاتی از بخش فارسی توش نیست.
اما شبکه ماهوارهای جدیدی که گویا سر و کلهش پیدا شده، فارسی وان هست. از قرار معلوم تب دیدن سریالهای خارجی محبوب مثل لاست، پریزن بریک، وایر، ۲۴ و غیره باعث شده تا عدهای به این فکر بیفتن تا این سریالها را به صورت دوبلهشده توی یه کانال ماهوارهای پخش کنن. من هنوز نمیدونم که این شبکه آغاز به کار کرده یا نه. فکر میکنم اگه شروع شده بود، یه نقدی یا نوشتهای دربارهش میخوندم. به هر حال این شبکه که از قرار دفترش توی امارات متحده عربی هست، یه کانال یوتیوب داره که میتونین چند تا از آگهیهاش رو توش ببینین و البته اکانت توییتر و صفحه در فیسبوک و فعلاً طراحی وبسایتش تعریفی نداره.
در نهایت فکر میکنم این شبکه اگه به ورطه تکرار نیفته و کیفیت سریالها و دوبلهش رو حفظ کنه، بتونه مخاطب مناسبی رو جذب کنه و فکر میکنم افتتاح هر چه بیشتر شبکههای فارسیزبان در نهایت به نفع بینندهها خواهد بود.
در نیوزبان خبر را نقد کنید
یکی از سایتهای مفیدی که زیاد از عمرش نمیگذره، وبسایت نیوزبان هست. نیوزبان برای کسایی که به موضوع خبر و خبرنگاری علاقمند هستن، ایجاد شده و جای مناسبیه برای نقد خبر بر اساس اصول پذیرفتهشده جهانی روزنامهنگاری یعنی بیطرفی، دقت، صحت و انصاف. در واقع هدف اینه که فضایی انتقادی برای خبر فارسی، بدون هرگونه تعصب یا جهتگیری عقیدتی و سیاسی فراهم بشه.
به خیلی از خبرگزاریهای داخلی و خارجی بعد از این که خبری رو منتشر میکنن، اعتراض صورت میگیره و اشکالهایی گرفته میشه که خبر دروغ بوده، منابع کافی نداشته یا مغرضانهست. در چنین حالتی میشه خبر مورد نظر رو وارد سایت کرد و بعد با دلیل کافی نقدش کرد.
نیوزبان به کاربرانش نمیگه که چگونه فکر کنن و این طور که پیداست قصد که معنای حقیقی، درست یا نهفته پیامهای رسانه رو روشن کنه. قرار هم نیست که بگه کدوم پیام رسانهای خوبه یا بد. [+]
توی نیوزبان میشه خبر رو نقد کرد و البته توی نقد اشتباه کرد تا بقیه این اشتباهات رو به بحث بذارن. با همه این احوال ورود برای همه وافراد در همه سن و رده و عقیده و با هر تجربه رسانهای از حرفهای تا آماتور و از خبرنگار تا بلاگر آزاده.
هنر آدامسی و مشکل شهرداریهای بریتانیا با آدامس
من تا حالا توی هیچ شهری به اندازه لندن، آدامسهای جویدهشده روی زمین ندیدم. اون اوایل که اومده بودم، همیشه فکر می کردم، این لکههای سیاه روی پیادهروها چی هستن. بعد فهمیدم که اینها آدامسهایی هستن که بعد از جویده شدن، مردم انداختنشون روی زمین. بعد از این کشف و شهود تازه فهمیدم آمار مصرف آدامس توی لندن چقدر بالاست!
بعدش یه بار چند نفر رو دیدم که مثل مأمورهای شهرداری یه میله دستشون بود که سرش کاردک وصل بود. یه کاردک نقاشی رو در نظر بگیرین با یه دسته بلند اندازه جارو. بعدش اینا داشتن آدامسهای روی زمین رو باهاش میتراشیدن. یه کم جستوجو کردم و معلوم شد که اوضاع خیلی خرابتر از این حرفاست. توی این خبر که سال ۹۵ منتشر شده، نوشته که توی بلفاست در ایرلند شمالی پاکسازی این آدامسها سالانه ۴۲ هزار پوند هزینه داره که این هزینه با توجه به تورم و بزرگتر بودن لندن، چندین برابره و طبق این خبر به میلیونها پوند میرسه. نه چند میلیونها، مثلاً ۱۵۰ میلیون پوند در سال ۲۰۰۵٫ برای همین مسؤولان ترجیح میدن که برای کاهش چنین هزینههایی، فرهنگسازی کنن. البته خیابونهای بریتانیا، مشکلات دیگهای هم مثل جمعآوری فضولات حیوانات، زبالههای فستفود و کمبود کاغذ توالت داره.
«بالانامه» روزنامه خودگرد بالاترین
گاهی وقتها آدم با یه ایده خوب روبرو میشه و کلی ذوق میکنه. من نمیدونم ایده «بالانامه» قبلاً برای سایتهای مشابه بالاترین انجام شده بوده یا نه اما ایجاد یک روزنامه با فرمت پیدیاف که قابل چاپ باشه و به طور خودکار هم تولید بشه، بسیار جالبه (اطلاعات بیشتر).
احتمالاً ترتیب تیترهای این روزنامه هم بر اساس امتیازهایی هست که کاربران بالاترین بهش دادن و مطمئن هستم که نسخههای آینده با بهینه کردن کدهای تولیدی، شکیلتر هم خواهند شد.
یکی از مزایای بالانامه اینه که میتونه یهو چاپ شه اما سر فرصت خونده بشه. میتونه در اختیار آشنایان و سایر اعضای خانواده قرار بگیره که با مقوله اینترنت کلاً بیگانه هستن. میتونه به راحتی تکثیر بشه. میتونه به صورت یک ایمیل برای مشترکان ارسال بشه و توسط مشترکان برای بقیه فوروارد بشه. و هزار تا مزیت دیگه که بعداً مشخص خواهد شد. حتی میتونه اسپانسر بگیره و تبلیغات و آگهی و خیلی چیزهای دیگه.
به هر حال ایده لذتبخشی بود. مدتها پیش یه سایت پیدا کردم که خروجی پیدیاف از روی خبرمایه (فید، خوراک) سایتها درست میکرد و به شکل روزنامه بود و مطلبی هم دربارهاش نوشتم. سایت فید ژورنال این کار رو به سادگی انجام میده اما متأسفانه با متنهای فارسی مشکل داره. شاید اگه بهشون پیشنهاد بدیم، این مشکل رو بتونن حل کنن. کسی داوطلب میشه؟
گوشهای برای سخنوران
خب من چند روز پیش برگشتم لندن و البته فرصت نشد تا امروز چیزی بنویسم. مدت زیادی هم هست که کمتر درباره لندن و چیزهایی که توش میبینم، نوشتم. این چیزها البته برای کسایی که این طرف آب زندگی میکنن شاید، نه عجیب باشه و جالب اما خودم که ایران بودم خیلی از این جور نوشتههای وبلاگی خوشم میاومد.
به هر حال یکی از جاهای جالبی که اینجا دیدم، یه بخش از هاید پارک هست که بهش میگن گوشه سخنوران یا Speakers Corner.
نه این که جایی رو با تابلو یا دیوار یا پرچین مشخص کرده باشن. در واقع به یه تیکه کوچیک پارک میگن اسپیکرز کرنر و توش مردم با هم در هر زمینهای بحث میکنن. این طور که توی ویکیپدیا نوشته، از نظر تاریخی جاهای دیگهای توی پارکهای دیگهای بودن که به همین نام شناخته میشدن اما این یکی که توی هاید پارک و نزدیک تاق مرمر یا ماربل آرچ هست موندگار شد و بیشتر از صد و پنجاه ساله که قدمت داره و بسیاری از اعتراضها و شورشهای تاریخ انگلیس از همین جا آغاز شده.
یکز از یکشنبههایی که داشتم از اونجا رد میشدم، دیدم که عده زیادی دارن با هم بلند بلند بحث میکنن. از بحثهای مذهبی و سیاسی و اجتماعی برقرار بود تا جنبشهایی مثل آغوش رایگان. با خودم فکر کردم چقدر خوب بود که میشد همچین تریبونهایی رو آزادانه توی همه پارکهای دنیا برقرار کرد. توی دنیایی که رسانهها حکمرانی میکنن، جای ارتباطات رو در رویی مثل این گفتوگوها و تریبونهای آزاد واقعاً خالیه.
روبوکاپ ۲۰۰۹ اتریش- گزارش سوم
امروز اوضاع یه مقدار بهتر بود. تقریباً به محیط آشنا بودیم و میدونستیم که چه باید بکنیم. به هر زحمتی که بود یه مصاحبه از برگزارکنندگان گرفتیم و یه مقدار تصاویر عمومی و نماهای بسته ضبط کردیم برای گزارش.
نتایج این مسابقات رو میتونین توی سایت رسمی روبوکاپ ۲۰۰۹ببینین:
نتایج بازیها در لیگ شبیهسازی.
نتایج بازیها در لیگ اندازه کوچک.
نتایج بازیها در لیگ اندازه متوسط.
نتایج بازیها در لیگ پلتفورم استاندارد.
نتایج بازیها در لیگ روبوتهای انساننما.
از همه اینها گذشته امروز که یکشنبه بود و تعطیل آخر هفته، دیگه جریان تعطیلی مغازهها به اوج خودش رسید و حتی وقتی ساعت سه و نیم که رسیدیم به هتل، در هتل رو بسته بودن. نگران این مردمم که نکنه یه روز از کار زیاد بمیرن! عادل رفت تا یه سر به دوستاش توی وین بزنه و در نهایت من و حوضم با هم نشستیم و داریم براتون وبلاگ مینویسم بلکه رضایت شما را تأمین فرماییم. فردا برمیگردم لندن و پسفردا هم سر کار خواهم بود. باشد که مقبول افتد.
روبوکاپ ۲۰۰۹ اتریش- گزارش دوم
از صبح که پا شدیم که بریم به سالن برگزاری مسابقات تا الان تقریباً میشه گفت که سر جمع نیم ساعت ننشستم. دو تا سالن چسبیده به هم بزرگ توی شهر گراتس هست که اسمش رو گذاشتن اشتاتهَله (Stadthalle) که معادل آلمانی سیتیهال یا سالن شهر هست.
از هتلمون با تراموا تقریباً نیم ساعت بود و ما به محض ورود رفتیم برای ثبتنام. خوشبختانه کارتهامون صادر شده بود. قبلش یه کم نگران بودیم چون به موقع درخواست آنلاین نداده بودیم و فقط دو روز قبل یه ایمیل فرستادیم به مسؤول روابط عمومی مسابقات. اما رفتیم و دیدیم که همه چیز آماده هست. رفتیم به مرکز رسانهها و مستقر شدیم. بعدش هم با دوربین افتادیم بین تیمها تا تصویر صید کنیم. خب راستش ما دو نفر بیشتر نیستیم و همه کارها بر عهده خودمونه. در واقع از فیلمبرداری تا مصاحبه و اجرا هم برای کلیک فارسی و هم برای کلیک انگلیسی.
نکته خوبش اینه که بیبیسی تقریباً مشهورترین رسانهای هست که برای پوشش این مسابقات اومده و این باعث شد که گروه روابط عمومی حسابی بهمون کمک کنه تا بتونیم قول مصاحبه با مسؤولان اصلی مسابقات رو بگیریم. فردا روز آخره و سرشون خیلی شلوغه. امیدوارم این باعث نشه که نتونیم ازشون مصاحبه بگیریم.
از اینها گذشته همچنان من در تعجبم که چرا این شهر ساعت نه به بعد به کل تعطیل میشه. یعنی الان این دور و بر هیچ مغازهای باز نیست که بشه یه چوله کبریت خرید چه برسه به خوردنی. موقع برگشتن هم تراموا فقط تا وسط شهر اومد. بعدش هر چی موندیم تا تراموای بعدی بیاد و بریم هتل، خبری نشد. بعد از ۴۵ دقیقه فهمیدیم این چیزای عجیبی که روی تابلوهای ایستگاه مینویسن یعنی اینجا فستیوال نمی دونم چیچی برگزار میشه و خطی که قراره شما سوارش بشین تعطیله. من هم که آلمانیم حداکثر در حد اشلیبیدیش و اشتینباخ بود بعد از یه ربع کلنجار رفتن با یه انسان علاقمند به توریست، فهمیدم باید فلان خط اتوبوس رو سوار شم. اینه که الان در خدمتم تا این چیزها رو با شکم گرسنه بلغور کنم. هنوز سیمکارت فروشی پیدا نکردم برای همین از نظر ارتباطات تلفنی تعطیل رسمیم. قربونش برم توی این شهر یه دونه عابربانک هم یافت مینشود تا اکنون. همین.
روبوکاپ ۲۰۰۹ اتریش- گزارش اول
خب به هر ترتیبی که بود رسیدیم به شهر برگزاری مسابقات روبوکاپ ۲۰۰۹٫ متأسفانه ساعت ۱۰ شب که رفتیم تا چیزی برای خوردن گیر بیاریم، دیدیم تمام بخش های مختلف هتل تعطیله. راستش توی ایران توی هر مسافرخونهای که بری، هر ساعت از شبانهروز حداقل یکی هست تا یه لیوان آب بده دستت، اما اینجا حتی رسپشن هتل هم تعطیله و از ساعت ۱۰ شب به بعد باید از پله اضطراری بری بیرون!
ما هم رفتیم بیرون و تا جایی که توان داشتیم قدم زدیم بلکه یه قوطی کنسرو برای شام پیدا کنیم و متأسفانه دیدیم حتی پمپهای بنزین هم تعطیل هستن. در نهایت توی یخچال اتاقم یه بیسکوییت میکادو پیدا کردم و دارم در حال نوشتن این مطلب به نیش میکشم.
دارم با وعده و وعید شکمم رو که ناهار و شام بهش نرسیده، قانع میکنم که فردا صبح با یک صبحانه مفصل در خدمتش خواهم بود. و البته بلافاصله باید برم سراغ بلیت تراموا و سیمکارت که ارتباطم با عادل حفظ بشه. فردا میریم محل برگزاری مسابقات روبوکاپ تا ببینیم چه خبره. از چند تا از اتاقهای سر و صدای صحبت به زبان فارسی میاومد. فکر میکردم حداقل یکی از تیمهای ایرانی مسابقات اینجا مستقر هستن که بعد فرصت شد پای همین راهپلههای اضطراری یکیشون رو ببینم و بپرسم. تیم دبیرستان علامه حلی هستن.