اولین باری که فرار کردم، دقیقاً شش سالم بود. هر روز با مینیبوس آقای سجادی یا شاید هم رازقی میآمدیم دبستان هدف و برمیگشتیم خانه. یک روز موقع برگشتن نتوانستم در برابر وسوسه دویدن توی کوچهها و رد شدن از خیابان مقاومت کنم. این بود که از سرویس مدرسه فرار کردم. توی خیال خود ماجراجویی بودم که رها شده و مجبور نیست هر روز سر یک ساعت مشخص سوار اتوبوس بشود. حداقل این یک بارش را. خوب یادم هست که توی کوچهها خاکی دار و دسته کابویام را راه انداخته بودم تا به یک مشت خلافکار حمله کنیم. دار و دسته کابوی من خیلی کوچک بودند. آنقدر که وقتی از بالا بهشان نگاه میکردم، فقط میتوانستم گرد و خاکی را ببینم که از دویدن اسبهایشان به جا مانده. گرد و خاکهایی که از کشیدن کفشهایم روی زمین ایجاد میشد و به هوا میرفت، نهیب حرکت لشگر کابویی من بود که نوک کفشهایم زندگی میکردند.
آن روز را کمی دیرتر به خانه رسیدم. هیچکس تا امروز که نزدیک به سی سال از آن اتفاق میگذرد، از آن خبر نداشت. هیچکس نفهمید که آن فرار، تنها فرار من نبود. سه دهه طول کشید تا این اعتراف. یک فرار ساده اینقدر اعترافش طول میکشد تا مثل یک غذای خانگی توی گمج روی چراغ آبی سهفیتیلهای مادربزرگم جا بیفتد. آنوقت اعتراف فرار به سوی تو فقط سه روز طول کشید. حالا هم توی خیال خودم همان ماجراجو هستم که رها شده و کلی کابوی منتظرش هستند تا هر دو با هم گرد و خاکشان را هوا کنیم.
ماه: نوامبر 2009
اپلیکیشن بالاترین برای آیفون
یکی از اپلیکیشنهایی که برای آیفون نوشته شده و من امروز پیداش کردم، اپلیکیشن بالاترین هست. بله. بالاترین یک اپلیکیشن برای آیفون داره که میتونین محتوای اون رو از این گوشی مطالعه کنین. تنها نکتهش اینه که این اپلیکیشن ۵ دلار یا به طور دقیقتر ۴٫۹۹ دلاره. یعنی برای استفاده باید براش پول بدین. البته شاید بد هم نباشه که از این طریق بشه به بالاترین کمک مالی هم کرد. توسعهدهنده این اپلیکیشن شرکت یا تیمی به نام پارستاچ معرفی شده و حالا که این شرکت به بالاترین مربوطه، به نظرم بهترین کار برای حمایت از بالاترین، خریدشه. من این اپلیکیشن رو به قیمت ۲٫۹۹ پوند خریدم و امیدوارم اگه داخل ایران هم بشه به طریقی تهیهش کرد، مشکل فیلترینگ رو حل کنه.
این روزها…
این روزها آدم محجوب، دیگر محبوب نیست. هر چه بُرندهتر باشی بَرندهتر هستی. این روزها هر چه سادهتر و بیشیلهتر باشی، بیشتر به تو پیله میکنند. این روزها کسی که باید پیش از بقیه بفهمد، پس از بقیه میفهمد. این روزها تنها حقت، گذشتن از حقت است. این روزها دیگر خیانت جنایت نیست. این روزها بهترین دوستت تا پوستت بیشتر همراهی نمیکند و تو دردی را که از گوشتت میگذرد حس میکنی و دم نمیزنی. این روزها میگویند درد بیهوایی و مینویسند درد بیحوایی. این روزهای سرد بارانی تاریک دلگیر رونوشت سالهای پیشند. نقطه به نقطه، روز به روز، تاریخ به تاریخ. تقویم تکراری و روزشماری که تنها رنگ قرمز روزهای تعطیلش از جمعهها به یکشنبهها نقل مکان کرده.
این روزها باید شنید، باید گذشت، باید خیال بافت و جدال نکرد مگر در درون. این روزها باید «ای کاش» را قاب کرد و شیشه انداخت و تماشا کرد. این روزها باید داستان نوشت و قصه گفت و لابهلای این همه، گم شد.
از چی کار داری میکنی تا چه خبر؟
توی هفته گذشته چند تا اتفاق جالب افتاد که وقتی در کنار هم قرارشون میدیم، به تحلیل جالبی میرسیم. اولین خبر اینه که سازمان «وبی اواردز» استفاده از توییتر، توسط کاربران ایرانی رو به عنوان یکی از ۱۰ لحظه تاریخی اینترنتی در دهه اخیر معرفی کرده.
در بیانیه جوایز وبیاواردز که به اسکار اینترنت هم مشهوره نوشته شده: «وقتی که نتایج انتخابات ۲۰۰۹ ریاستجمهوری در ایران، مشکوک به نظر رسید، مخالفان به سراغ توییتر رفتن و انقلاب توییتر زاده شد. در واقع توییتر آنقدر برای سازماندهی تظاهرات اعتراضی حیاتی شد که وزارت امور خارجه آمریکا از این شرکت خواست تا بهروزرسانی سایتش رو به تعویق بیندازد. این اعتراضها بعلاوه برتری توییتر به عنوان یک وسیله اعتراضی کلیدی رو نشون داد: از اونجایی که بیشتر کاربران این سایت از از طریق سایت توییتر واردش نمیشن، سانسورش تقریباً محاله».
از طرف دیگه شاید کنجکاوانهترین سؤالی که میشد روی اینترنت پیدا کرد، سؤالی بود که سایت توییتر از همه میپرسید: داری چی کار میکنی؟ حالا چند روزی میشه که توییتر این سؤال رو تغییر داده و الان از همه میپرسه که: چه اتفاقی افتاده؟ شاید برای این که توییتها نشون میدن مردم دیگه فقط میخوان بگن در حال انجام چه کاری هستن. اونها ترجیح میدن یه چیزی رو گزارش کنن. حال و هوای خودشون رو و البته اتفاقات دور و برشون یا هر چیزی دیگهای رو که توی دنیا داره اتفاق میافته. به عبارت سادهتر این پرسش: چه خبر؟
شاید بد نباشه که بدونین ایده توییتر از استاتوس مسنجرها شکل گرفت. خیلی از ماها وقتی که از مسنجرمون استفاده میکنیم، جلوش مثلاً مینویسیم که داریم غذا میخوریم یا پشت میزمون نیستیم. این ایده باعث شد تا توییتر به وجود بیاد تا هر کسی در هر لحظه بگه که داره چی کار میکنه. اما در نهایت این کاربرهای اینترنت هستند که با استفاده اصلی یک سایت رو پیدا میکنن و البته سایت هم مجبوره که دنبالهروی نیازهای اونها باشه. در واقع این موضوع هم از نظام عرضه و تقاضا پیروی میکنه. حالا که مردم میخوان اتفاقات اطراف خودشون رو توی چند تا جمله کمتر از ۱۴۰ حرف گزارش بدن، توییتر هم تبعیت میکنه. همه اینها شاید معناش این باشه که مردم دوست دارن در کوتاهترین طول ممکن، اخبار رو ارائه بدن و البته از اخبار خبر پیدا کنن. این موضوع رو وقتی در کنار امکانات وب دویی مثل برچسب زدن اخبار میذاریم، توانایی این ریزرسانه رو در اطلاعرسانی بیشتر نشون میده و البته اهمیتی که دنیا و ابررسانهها به رسانههایی میدن که بر پایه خبرنگارشهروندی بنا شدن.
چهار کلمه از پدر دوماد
یک چند روزیه اومدم بروکسل پیش فک و فامیلم که یه هوایی تازه کنم. خدا رو شکر بد نمیگذره. از اینها گذشته، این فرصتیه تا یه پست روزنوشت داشته باشم.
آقا یکی از چیزهایی که این ور آب توجه من رو جلب کرده اینه که اینجا بچههاشون رو تا پنج شش سالگی با کالسکه اینور و اونور میکنن. در حالی که توی ایران یادمه که بچه به تاتی تاتی میفته، میزنن تو سرش که پاشو راه برو. حالا شاید هم خوبهها من نمیدونم! کلاً سواد من از بچهداری، در حد بزرگ کردن یه بچهگربهست.
بگذریم. یه چیز دیگه که باز برای من جالبه اینه که من توی خیابون بچههای مدرسه در حد راهنمایی و دبیرستان میبینم اما تو سن و سال ابتدایی نمیبینم. نمیدونم چرا!
یه نکته بیربط دیگه هم اینه که من اصلاً یادم نمیاد آخرین باری که صدای بوق ماشین رو شنیدم کی بود اما تا دلت بخواد صدای آژیر ماشین پلیس و آمبولانس میشنوم. حتی اگه ساعت از ۱۲ شب گذشته باشه و پرنده هم تو خیابون پر نزنه، اینها وقتی دارن رد میشن، انگار دارن کله اشپختر رو جابهجا میکنن، هوار میکشن. این هم از این. حالا این که چرا من توی بلژیک به این حرفها افتادم، نمیدونم چرا.
درآمد فقط برای میهنبلاگیها
میهنبلاگ یکی از سرویسهای خوب و محبوب فارسی برای وبلاگه که چند روز پیش پنجمین سالروز خودش رو جشن گرفته. میهن بلاگ چند وقت پیش فروخته شد به مؤسسه توسعه تجارت الکترونیک صبا در واقع همون مجموعهای که شبکه اجتماعی کلوب رو هم اداره میکنه. طبق گزارش سایت الکسا هر دوی این سایتها، از پربینندهترین وبسایتهای ایران هستن و این طور که به نظر میاد، بخش بزرگی از ترافیک اینترنت ایران به سوی این دو سایت هدایت میشه.
از قرار معلوم کلوب که به عنوان پروژه در دل یکی از شرکتهای قدیمی ایرانی شکل گرفت، تونست به جذب کاربران زیاد و موفقیت در جذب آگهی، به درجهای برسه که مؤسسه توسعه تجارت الکترونیک صبا ازش بیاد بیرون و در نهایت با اضافه شدن میهنبلاگ به این مجموعه، بتونه کاربران بیشتری رو از این دو سایت به سوی هم هدایت کنه و در نهایت بازار وسیعتری برای پخش آگهی پیدا کنه. در این بین برای پخش آگهی به سرویسهای رقیب دیگه هم پیشنهاد داد و با این کار در حال حاضر یکی از قویترین شرکتهای پخش آگهی در فضای فارسی اینترنته. آگهیهایی که این مؤسسه جذب میکنه در مجموعهای از سایتهای پربیننده فارسی پخش میشن.
حالا میهنبلاگ قصد داره بخشی از درآمد خودش از راه آگهی رو با نویسندگان وبلاگ، تقسیم کنه. ایجاد فروشگاه برای هر کاربر ایدهای بود که قبلاً همین مجموعه در سایت کلوب پیاده کرده بود. اما پیشنهاد فروشگاه یا به عبارت دقیقتر ایجاد یک ویترین در وبلاگ، میتونه موفقتر باشه. میشه گفت پروفایل یک کاربر در سایت کلوب چندان بازدیدکننده نداره اما یک بلاگر، همیشه در حال تولید محتواست. مشکل بلاگر ایرانی هم اینه که نمیتونه درآمدی کسب کنه. اما اگه این امکان جدید میهنبلاگ رو جدی بگیریم و موفق باشه، میشه گفت اولین گام جدی برداشته شده. بلاگر مطلبش رو مینویسه و آگهی رو براش یه شرکت معتبر جذب میکنه و درصدی هم به اون میده. این یک قدم جلوتر از سرویسهای وبلاگی دیگه هست. سرویسهایی که آگهیها رو در کنار وبلاگها پخش میکنن و در بسیاری موارد نویسنده وبلاگ با نوع آگهی کنار صفحه مشکل داره. در حالی که در این سرویس، بلاگر میتونه نوع تبلیغش رو انتخاب کنه. این طور که در وبلاگ مدیران میهنبلاگ نوشته شده، این سیستم نمایش آگهی هم مثل گوگل هوشمندانه عمل میکنه و بر طبق متن، آگهی نشون میده. منتظر گامهای بعدی محمدجواد شکوری مقدم و همکارهاش میمونیم.
سوشی و دیگر هیچ
من نمیدونم چرا هر وقت درباره Sushi (سوشی) توییت میکنم، یه عده از دوستام عوق و هوق و انواع و اقسام سر و صداهای ناجور درمیارن. بابا به خدا این غذای ژاپنی چیز شریفیه.
به نظرم همون طور که نباید کلهپاچه رو هر جایی خورد و برای اولین بار باید ترجیحاً با کسی خورد که کلپچخور حرفهای باشه، درباره سوشی هم باید همین طور عمل کرد.
خارج از ایران معمولاً رستورانهای ژاپنی به راحتی پیدا میشن. این جور جاها میشه انواع غذاهای دیگه ژاپنی غیر از سوشی رو هم پیدا کرد که به نظرم بسیار لذیذ هستن. هر چند دفعات اول با چوب مخصوص غذاخوری شرق آسیاییها یعنی چاپستیک مشکل خواهید داشت، اما در مجموع به زحمتش میارزه!
اما من میخوام درباره سوشی صحبت کنم. اون چیزی که بیشتر مردم درباره سوشی شنیدن اینه که، چیزی مترادف با ماهی خامه. باید گفت که این فقط یک نوع سوشی هست که توش ماهی خام داره. البته نه به اون معنایی که تصور میکنین. در واقعه برشهای ورقهای شکل از ماهیهای خاصی که به نظرم خامشون خوشمزهتر از انواع دیگهشه. در کنار اینها انواع سوشیهای گیاهی یا انواعی که توش ماهی یا میگوی سرخشده گذاشتن هم موجوده.

یوسوشی توی امارات متحده عربی هم شعبه داره و اگه دوبی رفتین، میتونین امتحانش کنین.
پیوند خجسته مترجم و نویسهگردان گوگل مبارک باد
آخ آخ این مترجم گوگل امروز یه تغییراتی به خودش داده به حدی که نگو و نپرس.
در گام اول، به نظر میاد که خدمات نویسهگردان (نویسهگردان گوگل چیست) خودش رو هم به مترجمش اضافه کرده. در واقع شما میتونین پینگلیش توی مترجم گوگل بنویسید و به جای این که یه متن فارسی تحویل بگیرین، ترجمه انگلیسی همون کلمه رو به دست بیارین.
با ورود هر کلمه پینگلیشی توی کادر و زدن کلید فاصله، اون کلمه به فارسی داخل کادر نوشته میشه و همزمان زیر کادر ترجمه انگلیسیش میاد. با اضافه شدن کلمات و ایجاد جمله، ترجمه هم به صورت پویا تغییر میکنه.
اما اتفاق دوم اضافه شدن متنخوان به این ابزار هست. یعنی با کلیک روی شکلک بلندگو، جمله ترجمه شده، با صدای زنانه خونده میشه. اگه شما توی این ترجمه ماشینی اشکالی میبینین، میتونین با کلیک روی Contribute a better translation اون رو به گوگل پیشنهاد بدین تا این سامانه بتونه خودش رو اصلاح کنه و به تدریج بهتر بشه. اتفاقاً این بخش رو باید جدی گرفت. هر چه هوش انسانی ترجمه ماشینی رو اصلاح بکنه، الگوریتمهای جستوجو بهینهتر عمل میکنن و به تدریج یاد میگیرن که ترجمه درستتر چیه. به عبارت دیگه ایسن سیستم هوشمند هست و میتونه خودش رو اصلاح کنه اما اگه شما هم بهش کمک کنین، میتونین این روند رو تسریع کنین.
یک نکته دیگه رو تا یادم نرفته بگم که توی کادر ترجمه، میتونین آدرس یک صفحه از سایت رو وارد کنین یا یه فایل متنی رو روی مترجم بارگذاری (آپلود) کنید تا کار ترجمه رو براتون انجام بده.
سخن آخر این که از گزینه جستوجوی برگردان یا Translated Search غافل نشین. میتونین کلمه رو مثلاً به زبان فارسی وارد کنین اما بگین که مثلاً دنبال ترجمه اسپانیایی اون کلمه بگرده. این هم ویدئویی درباره چگونگی کار با این امکانات جدید که گفتم و چیزهایی بیشتر.
هشدار جدی برای کاربران ایرانی جیمیل
امروز ایمیلی دریافت کردم از طرف جیمیل با این مضمون که (متن زیر خلاصه این ایمیل است):
گوگل برای مشتریهای ایرانیش تسهیلات جدیدی در نظر گرفته است. در واقع شما اگه به فضایی بیشتر از ۷ گیگابایت نیاز دارید، میتونید با استفاده از این دعوتنامه، فضای جیمیلت خود را تا ۱۰۰ گیگابایت افزایش بدهید. در عین حال مشتریان ایرانی میتوانند زبان فارسی را هم به محیط کاربری خود در جیمیل اضافه کنند. کافی است روی این لینک کلیک کنید.
به هر حال کیه که از یه چیز مفتیِ بیشتر بدش بیاد؟ مخصوصاً ماها که اگه طناب مفت گیرمون بیاد، ممکنه خودمون رو دار هم بزنیم! بنابراین احتمال میره که روی لینکی که توی ایمیل هست کلیک بشه. اون وقت وارد صفحهای میشین در دامنه gmail-v3.com که شبیه صفحه ورودی جیمیل طراحی شده و البته هیچ ربطی هم به گوگل نداره. من یه شناسه آزمایشی ساختم و از این صفحه لاگین کردم. هیچ اتفاقی نمیافته و بعد از گرفتن گذرواژه، شما رو به صفحه ورودی جیمیل هدایت میکنه که دوباره ازتون میخواد وارد بشین. این بار وارد جیمیل میشین اما دفعه پیش پسوردتون رو دزدیدن.
در کل یعنی این یه ایمیل جعلی و Scam هست که قصد داره با Phishing گذرواژه شناسه کاربری شما در گوگل رو به دست بیاره. خلاصه کلام این که گول نخورید و اگه اشتباهی واردش شدین، بلافاصله گذرواژهتون رو عوض کنین. این هم متن کامل ایمیل به انگلیسی:
فقط آگهیهایی از گوگل را ببینید که دوست دارید
گوگل همیشه امکان این رو به صاحبان سایت میده تا نوع آگهیای رو که قراره توی سایتشون نمایش بدن، انتخاب کنن. اما من تا امروز نمیدونستم که این امکان رو برای مخاطبان این سایتها و آگهیها هم فراهم کرده. برای مثال شما به عنوان کسی که وبگردی میکنین، میتونین برای گوگل طوری تعریف کنین، که مایلین چه نوع آگهیهایی رو ببینین.
برای این کار لازمه به بخش ترجیحات آگهیهای گوگل یا Ads Preferences برین. در بخش Your interests میتونین علاقمندیها خودتون رو به فهرست اضافه کنین یا مواردی رو که توی فهرستتون هست، حذف کنین. به این ترتیب تنها در دستهبندیهای مورد علاقهتون، تبلیغات گوگل رو خواهید دید. این تنظیمات در یه کوکی ذخیره میشه تا هر بار که از روی کامپیوترتون وارد وبسایتی میشین، جلوی آگهیهایی رو که دوست ندارین بگیره. در عین حال هیچ مشخصه دیگه شخصی شما ذخیره نخواهد شد و شناسه کوکی هم در همین صفحه موجوده. در ضمن میتونین از بخش Opt out این صفحه، کل این تنظیمات رو لغو کنین. چگونگی کار این سرویس و توضیحات بیشتر رو از این ویدئو ببینین:
چرا گوگل دلش به حال شما میسوزه؟
گوگل هم مثل خیلی از شرکتهای بزرگ دیگه معتقده مشتری کسی هست که با شرکتش منافع مشترک داره. به عبارت دیگه یه رابطه دو طرفه برد-برد. اگه شما بتونی آگهیهای ناخواسته رو از جلوی چشمت دور کنی و در دستههای مورد علاقهت، آگهی ببینی، امکان کلیک کردنت روی آگهی افزایش پیدا میکنه و حتی ممکنه منجر به خرید از سایت آگهیدهنده بشه. این موضوع گوگل رو در درجه اول خوشحال میکنه. اما گوگل جز شمای بیننده، دو نوع مشتری دیگه هم داره. اولیش وبسایتی هست که آگهی رو به نمایش درمیاره. این سایت از هر کلیک شما، درصدی از پول تبلیغ رو به دست میاره. هر چی شما آگهی دلخواهت رو بیشتر ببینی و بیشتر کلیک کنی، اون بیشتر پول در میاره. اما مشتری نوع سوم هم وبسایتی هست که به گوگل پول میده تا آگهیش رو پخش کنه. اون هم خوشحال خواهد بود اگر مشتری نوع اول که شمای بیننده باشی، به درستترین جای ممکن مراجعه کنی، یعنی جایی که نوع آگهیش رو خودت انتخاب کردی. پس میشه یه نوع رابطه با برد چهار طرفه. این وسط هم، گوگل از همه خوشحالتره چون تونسته خوشحالی خودش رو با نسبتهای مختلف بین بقیه تقسیم کنه و خودش هم پول بیشتری به جیب بزنه.
چطور دفترچه برنامهریزی بسازیم؟
یکی از کارهایی که تقریباً هر کسی باید در زندگیش انجام بده، برنامهریزیه. بگذریم از این که برنامهریزی چندان توی مملکت ما جایی نداره و برنامه رو میشه به راحتی بهم زد (ر.ج به انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی). از همه اینها اگه بگذریم، من اینجا دفترچههای برنامهریزی یا Organizer بیشتر دیدم تا ایران. از طرفی چه اینجا و چه اونجا، این جور دفترچهها معمولاً اندازه یه تقویم کتابی کت و کلفت هستن که آدم اگه بخواد با فراغ بال بره این طرف و اون طرف، با وجود این اندازه و حجم، کلاً بیخیالش میشه.
امروز توی وبگردی به یه وبسایت جالب رسیدم. پاکِتمُد امکانی رو در اختیارتون میذاره که بتونین در عرض یکی دو دقیقه، یه دفترچه کوچیک و سبک برنامهریزی یک روزه برای خودتون بسازین.
این دفترچه برنامهریزی چیزی نیست به جز یک کاغذ A4 که تا میشه و تبدیل به یه ارگانایزر سبک و قابل حمل در اندازه کارت ویزیت میشه.
از سینمای رایگان یوتیوب لذت ببرید
گاهی آدم یه چیزهایی که دائم جلوی چشمش هست رو نمیبینه. حالا شده حکایت من و بعضی از این سایتها. روزی نیست که چند تا ویدئوی یوتیوب رو نبینم یا گذرم به اونجا نیفته. اما نمیدونم چی شده بود که گذرم به ویدئوکلوپ یوتیوب نخورده بود. شاید هم بد نباشه اسمش رو بذارم سینمای یوتیوب. هر چی باشه از ویدئوکلوپ آدم فیلم اجاره میکنه اما توی سینما، میشینه و فیلم نگاه میکنه. به هر حال برای استفاده از سینمای یوتیوب، نیازی به خرید بلیت ندارین. هر چند فیلمهاش خیلی هم درجه یک نیستن، اما توشون تک و توک فیلم خوب هم پیدا میشه. یوتیوب جان هم پول داده و حق پخششون رو خریده، اینه که تماشاش عذاب وجدان هم نداره!
به هر حال این شما و این هم سینمای یوتیوب که میتونین با خیال راحت لم بدین و فیلمتون رو آنلاین ببینین. البته با اوضاع سرعت داغان اینترنت، من تضمینی نمیکنم که بدون سکته بشه فیلم رو دید. فیلمها دسته به دسته، با نظم و ترتیب یک جا نشستهاند و میتونین بر اساس حروف الفبا یا موضوع یا محبوبیت انتخابشون کنین. من نمیدونم این بخش یوتیوب از کی افتتاح شده. این رو گفتم نیاین سرکوفت بزنین شونصد ساله هست و حواست کجاست عمو و اینا.
یادم اومد چند روز پیش یکی توی توییتر یا فرندفید یا همچین جایی نوشته بود که دنبال یه مرجع تریلر یا آنونس فیلم میگرده. حالا که دور همیم، بد نیست از همین تریبون اعلام کنم که یوتیوب جان، یه همچین بخشی هم داره که اینجاست. باشد که حالش را ببرید و این قدر غر نزنید که با همین چماقهای مخصوص تنبیه اختشاشگران یوتیوبدوست آشنا خواهید شد.
سینمای سهبعدی کجای زندگی ماست؟
نه این که همه چیزش خوب باشهها اما خوبیهاش رو باید گفت. نه برای این که دل کسی بسوزه. برای این که مثل دفترچه خاطرات ثبت بشه و بمونه. مثل همه چیزهای دیگهای که توی این هفت-هشت سال نوشتم.
دیشب رفتم فیلم سرود کریسمس رو دیدم. همون داستان معروف چارلز دیکنز که شخصیت معروفش اسکروج رو تقریباً همه میشناسن. فیلم انیمیشن سهبعدی که باید با عینک ۳D دیده میشد. این دومین فیلمی هست که من به صورت سهبعدی میبینم و بیشتر از داستانش، دیدن شخصیتها و اشیایی که توی هوا پرواز میکنن، من رو متحیر کرده.
قبل از شروع فیلم هم آگهیهای زیادی پخش شد که بسیاری از اونها هم تبلغیات فیلمهای سهبعدی دیگهای بودن که به زودی روی پرده سینما میان و این صنعت داره یک قدم بزرگ دیگه برای عمومیسازی این شیوه پخش میکنه. دیگه بچههایی که برای دیدن فیلم به سینما میان، براشون عادی میشه که فیلم رو باید سهبعدی دید.
توی این چند سال چه اتفاقی افتاده؟ بچه دوستم وقتی چهار دست و پا میرسه به کامپیوتر باباش، میدونه که اگه دکمه پاور رو بزنه، کامپیوتر رو خاموش میکنه و حال باباش رو میکنه تو قوطی. این بچه مسلماً طور دیگهای تربیت میشه تا منی که کامپیوتر رو برای اولین بار توی دانشگاه دیدمش! اون وقت دانشمندها هم تا چند سال دیگه لابد اعلام میکنن، دیدن فیلم سهبعدی خلاقیت را در انسان افزایش میدهد و این جور اخبار که روز به روز دارن زیادتر میشن.
یکی دیگه از بخشهای طوفان فکری که دیشب توی مغزم میپیچید این بود که چند سال دیگه باید طول بکشه تا این امکان توی شهرهای ایران فراهم بشه؟ کاری به امکان تولیدش ندارم. یعنی حتی به مخیلهام هم خطور نمیکنه که حالاحالاها تکنولوژی تولید فیلمهای سهبعدی توی ایران فراهم بشه. اما حتی مردم ما لیاقت دیدن و تماشای چنین فیلمهای رو هم ندارن؟ البته این فیلمها رو اگه بخوان پخش هم بکنن، باید کلی قیچیکاری بشه! تلویزیونش که دوستدختر توی کارتون رو تبدیل میکنه به خواهر و توی سریالش اگه زنی جلوی شوهرش پرپر بشه، شوهر چون بهش محرم نیست، نمیتونه دست بهش بزنه و زن همسایه رو صدا میکنه یا زنه با مانتو و روسری میره تو تختش. طبیعیه که سینماش هم تفاوت چندانی با تلویزیونش نخواهد داشت.
دیگه این تکنولوژیها، خارج از مرزهای ایران یک چیز لوکس محسوب نمیشه. دیگه جزو امکانات عادی و در دسترسه. دیگه نمیشه گفت حالا مونده تا همهگیر بشه. نمونده. اومده. رد شده. گذشته. کی میخواین بهش برسین آقایون؟
روزنامه کیهان از ماساچوست بهروز میشود!
برادر من چرا وقتی از چیزی اطلاعی نداری، اظهار نظر میکنی؟ کارآگاه میشی و میخوای مچ بگیری؟ نکن برادر من. هم خودت رو ضایع میکنی هم رفقات رو.
روزنامه کیهان یک خبر ویژه داره با این تیتر: « اینجا «پلانو» است پیام ما را از تگزاس دریافت میکنید!» در این مطلب نوشته شده که
هویت یک وبلاگ متعلق به سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) که با نام «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» فعالیت میکرد، از سوی یک وبلاگنویس بسیجی افشا شد.
درباره چگونگی این افشاگری بد نیست سری به وبلاگ این بسیجی هشیار بزنیم. از اونجایی که ایشون نوشته:
اگه در ادامه مطلب مشکلی از لحاظ اطلاعات ip و شبکه دیدید حتما به بنده اطلاع بدهید تا رفع اشکال کنم.
خواستم به ایشون یادآوری کنم که کل مطلبش از نظر چک کردن آیپی یا شماره شناسایی غلطه. ایشون رفتن آدرس وبلاگ منتسب به رضا مهدوینیا فرزند شهید مصطفی مهدوینیا رو با دستور پینگ بررسی کردن و با به دست آوردن این آیپی رسیدن به شهر پلانو در تگزاس ایالات متحده. در نهایت هم به این نتیجه رسیدن که این وبلاگ از اونجا بهروز میشه. خوشبختانه ایشون اعتراف کرده که اطلاعات کاملی از شبکه نداره. به هر حال برای این که یه کمی اطلاعاتشون بالا بره، باید گفت که آیپی مورد نظرش، شماره شناسایی یکی از کامپیوترهای سایت وردپرس هست. به عبارت دیگه شما با پینگ کردن یک سایت یا وبلاگ در نهایت میتونی به کامپیوتر میزبانش برسی نه کامپیوتری که اون سایت یا وبلاگ ازش بهروزرسانی میشه. اگه این روشی که شما در پیش گرفتی رو برای وبلاگ خودت دنبال کنیم، میرسیم به یه جاهایی دور و بر نیویورک. باور نداری وبلاگ خودت رو پینگ کن. البته همین روش برای سایت کیهان جهتی به سوی شهر ماساچوست در آمریکا داره که با تعاریف شما، کیهان تهران هم از آمریکا بهروز میشه که حتماً واقفی چندان خوشایند دوستان کیهانی ما نیست.
به هر حال اصلاً به من مربوط نیست کدوم وبلاگ رو کی نوشته، پول رو کی گرفته، من کیم و اینجا کجاست یا حتی این بچهها رو کی کرده توی کیهان که بدون اطلاع و تحقیق، چیزی بنویسن و بعدش هم آقای گودرزی و آقای شقایقی رو با هم فامیل کنن. من فقط میدونم که پینگ وبلاگان جدا و پینگ وبگردان جدا، هر دو یک پینگند اما این کجا و آن کجا.
پ.ن: از قرار معلوم دروغ گفتن مثل خیلی از کارهای دیگه مالیات نداره. دوستمون متن وبلاگش رو عوض کرد و نوشت که از اول هم میدونسته که این روش پیدا کردن نویسنده یک وبلاگ نیست و البته درباره جنگ روانی و روشهای اون توضیح داده و گفته که این کارش یه جور ترفند بوده. آدم به این همه رو و درایت غبطه میخوره.
گودَدی دامنه حدر دات کام را تمدید کرد
این طور که سیروس فریور در وبلاگش نوشته، گوددی که یکی از شرکتهای بزرگ و مطرح خدمات دامنه (Domain) در دنیاست، دامنه سایت حسین درخشان (هودر، حُدر) رو به مدت یک سال تمدید کرده.
از قرار معلوم یکی از خوانندگان سایت متافیلتر متذکر شده که تا پایان این ماه دامنه این سایت منقضی میشه و البته حسین دوست داره که این دامنه رو تمدید کنه و به خاطر این که در زندان هست، قاعدتاً نمیتونه (حسین از این بازجوهایی که محمدعلی ابطحی داشت، نداره؟).
چند ساعت بعد از این که در متافیلتر این بحث مطرح شد، دامنه برای یک سال دیگه تمدید شد و معلوم نبود که چه کسی این کار رو کرده.
سیروس فریور با روابط عمومی گودید تماس میگیره و کریستین جونز به او میگه که بنابر شرایط خاص، گوددی تصمیم گرفته که این دامنه رو برای یک سال تمدید کنه، هرچند این خطی مشی معمول شرکت نیست.
از قرار معلوم عدهای از خوانندگان و دوستان حسین با شرکت تماس گرفته بودن و حاضر شدن که هزینه رو تقبل کنن اما از جایی که شرکت نمیخواست به فرد دیگهای دسترسی به این دامنه رو بده، خودش تمدیدش کرد.
البته خانم جونز اضافه کرده که این دومین بار دیگه منقضی بشه و حسین تمدیدش نکنه، این کار رو تکرار نمیکنه. بنابراین لازمه که حسین شناسه کاربری و گذرواژه خودش رو به دوست یا فامیل مورد اعتمادش بده تا این اتفاق تکرار نشه یا این که شش رقم آخر کارت اعتباری که برای قبلاً برای خرید یا تمدید این دامنه ازش استفاده شده، بهشون ارائه بشه.
علاوه بر این این امکان وجود نداره که دوست یا هر فرد دیگهای پولی پرداخت کنه تا این دامنه منقضی نشه.
به هر حال من هم مثل سیروس فریور معتقدم باید بابت این کمک گوددی هر چند کوچیک باید سپاسگزار بود.