روزنامه قیام- من دارم یاد میگیرم که از ضربل مثل خوب استفاده کنم چون که آدم را خیلی باسواد میکند و یعنی این که آدم خیلی کتاب خوانده است اما خیلی سخت است.
یک آقای پیری که خیلی فقیر است و آدم دلش میسوزد که همیشه گرسنه و تشنه است و لباسهای کهنه و پاره دارد، هر روز عصری میآید زنگ خانه ما را میزند و مامانم که خیلی مهربان است و نیکوکار برایش از ناهار یک ظرف غذا را کنار گذاشته تا به او بدهیم و بخورد تا از گرسنگی نمیرد. من هم که میخواهم در کار خوب و نیکوکاری باشم، غذا را تا دم در میبرم تا بخورد اما با این که دلم میسوزد اما بعضی وقتها اعصاب آدم خورد میشود چون که همیشه آقای فقیر به من میگوید «الهی پیشی» که به نظر من اصلاً حق آدم نیست که بعد از یک کار خوب به آدم بگویند پیشی که این یعنی اگر دستت را تا زانو توی عسل و مربا بکنی که مامانم میگوید کار بدی است، باز هم گاز میگیرند بعضی از آدمها و حتی اگر خیلی هم از آدم تشکر کنند، مثل موشدارو پس از مرگ سهراب است که فایده ندارد و پسر عمو فرجامی است که دوست بابایم است. این آقای فقیر خیلی مهربان است چون که سر همه چهارراهها که چراغ رانندگی دارد یک عالمه از بچهها که فال میفروشند که بعضیهاش حافظ است و بعضیهاش گردو، با او دوست هستند و شبها با یک وانت همه را میبرند که آقای فقیر جلوی وانت مینشیند و همه را به خانهشان میرساند که خدای ناکرده اتفاق بدی برایشان نیفتد.
امروز که با کاوه که بابایش یک دیویست و شیش دارد و خیلی پز میدهد و قپی میآید داشتیم میرفتیم مدرسه و من فکر میکردم که چقدر کار سختی است که آدم صبح زود بیدار شود و البته بابایم میگوید که آدم صبح زود سرحال و بدشاش است که یعنی همان سرحال و صبحانه که میخوریم و من هنوز خوابم میآید به من میگوید که سحرخیز باش تا کاموا باشی که فکر میکنم یعنی آدم خیلی خوشرنگ و پیچیده میشود اگر سحرخیز باشد و مردم از آدمهای پیچیده خوششان میآید چون حتی خیلیها مثل مسعود که پسر بزرگی است و توی کوچه ما زندگی میکند بعضی وقتها به من میگوید که خیلی پیچیده هستم و حرفهای بزرگ میزنم و البته من هم حرفی به مسعود نمیزنم چون که سکوت علامت رضا است و رضا دوست مسعود است و دانشگاه شریف میرود که خیلی همه نابقه هستند و من هم مثل او هستم و بعضی وقتها که با مسعود دعوا میکند به او میگوید که جواب ابلهان خاموشی است که وقتی برق میرود همه جا خاموش میشود ولی یعنی حرف نزدن و سکوت که یک کمی برای شما فهمیدن آن سخت است چون تکلیف آدم را معلوم نمیکند که خلاصه سکوت رضا است یا جواب ابلهان که یعنی آدمهایی که های کیوی پایین دارند و خنگ هست مثل کاوه که گلابی است. به نظرم این جور وقتها میگویند که تا پول داری رفیقتم، مگسانند گرد شیرینی که کاوه این طوری است و بعضی وقتها توی مدرسه با مُشتبا که کلاس پنجم است دوست است که پسر سوپر دریانی سر خیابان است و خوراکی زیاد دارد که از بابایش کش میرود.
من خیلی سعی میکنم تا از این به بعد توی خاطراتم و انشایم از ضربل مثل استفاده کنم که خانم مشیری هم خوشش میآید و نمرههای خوب میدهد و کارت آفرین که هر ۱۰۰ تا آفرین یکی کارت صدآفرین است و هر ده تا صدآفرین یک جایزه دارد که کتاب داستان است و از جایزههای بانک هم به نظر من کمتر است چون که بانک دیویست و شیش و طلا دارد که صدآفرین نه و یک ضربل مثل هست که میگوید میان ماه من تا فلفل هندی تفاوت از زمین تا این کجا و آن کجا.
چه بامزه بود 🙂
سوپر دریانیشو خوب اومدی. همه سوپرها چرا دریانیاند؟
آخه شقدر ژالب نبشتی هاپ هاپو