ترکیه در عرض پانزده دقیقه پایانی تونست بازی دو هیچ باخت رو با سه به دو برد عوض کنه. اینجا همه دیوونه شدن. ریختن توی خیابون. میدون تقسیم استانبول بسته شده و مردم در حال بوق، سوت، جیغ و فریادهای کرکننده هستن. صدای بوق ماشینها یک لحظه قطع نمیشه و بعید میدونم که تا صبح بتونم یک لحظه بخوابم. پلیس سعی خودش رو میکنه که خیابونها رو باز کنه. سعی کردم چندتایی عکس بگیرم. متأسفانه عکاسی با فلاش در شب با یک دوربین آماتور فوقالعاده خندهداره. مخصوصاً وقتی دور و برت پر باشن از عکاسهای حرفهای با دوربینهای خفن که دارن برای خبرگزاریهای مختلف عکس میگیرن. اینجاست که من هم رسالتی بر دوشهای نحیف خود احساس میکنم تا بلاگستان فارسی را از این اتفاقات بینصیب نگذارم (حالا واسه کسی هم مهم هست یا نه، نمیدونم). این شما و این عکسها که در آیتی کلیپس منتشر شد. کلیک کنید.
شما فکر کن مهمه. رسالت سنگین خودتو انجام بده. حداقل ما استفادهشو میبریم.
دستت درد نکنه
سلام
راستی شما کی رفتی ترکیه؟
نیما: یه سفر چند هفتهای هست.
نیما جان ما که هیچ ارادتی به ترکیه نداریم البته جز ابرو گوندششون. اونم یه کوچولو، کلی ذوقیدیم. اونوقت تو می خوای بعد این برد دراماتیکشون (به قول امیر پوریا، یکی از کارشناسهای شبکه ۳؛ این عادلم ما رو شگفتزده میکنه با این کارشناساش!) دیوونه نشن، بوقم نزنن، که تو میخوای بخوابی، نمیمیری که حالا یه ذره کمتز بخواب :d یه ذره کمتر بخور که دلت درد نگیره ;)) خوش بگذره.
راستی نیما، تبریک واسه بیست وهفتمی شدنت، دس من نیس، حیف… رتبه یکو میدادم به تو.
نیما: تا حالا کسی برای بیست و هفتم شدن بهم تبریک نگفته بود!
خوب خوشمزهگیش به همینه دیگه! بعدم دوس داشتم همینجوری یه چیزیو بهت تبریک گفته باشم. آخه تولدتم که گذشته. روز مادرم که نمیشه تبریک گفت بهت. :d
طرح تجلیل از خبرنگاران اخراجی مردم نو توسط مدیر مسول در پی پیگیری از حقوق صنفی خود حتماً در طرح قدردانی از زحمات این افراد شرکت کنید. تمامی آنها از خبرنگاران مجرب بودهاند.