آدم وقتی به خودش مطمئن نباشه و به تواناییهای خودش ایمان نداشته باشه، به روشهای غیرمعقول رو میاره. سعی میکنه جای خودش، بقیه رو مقصر جلوه بده و هزار و یک دلیل بیاره که پسرفت خودش رو با اشکالگیری از دیگران توجیه کنه. به نظرم نژادپرستها یکی مصادیق بارز همین دسته از آدمها هستن. کسایی که نژاد خودشون رو برتر میدونن و بقیه نژادها رو عامل بدبختی و عقبموندگی خودشون. از سه تا نسل اونورتر از خودشون خبر ندارن، اما ادعای خالص بودن نژاد خودشون رو دارن. اگه برن چهار تا آزمایش دیانای بدن، تازه میفهمن که خون پاک و خالص توی این دوره و زمونه معنای مضحکی بیشتر نداره. اینها همون کسایی هستن که توی ایران زورشون به افغانها میرسه و مسخرهشون میکنن. اینها همونها هستن که در گام اول ادعا میکنن هدفی جز اعتلای ایران و ایرانی ندارن و در گامهای بعدی خودشون رو برتر و بهتر میدونن و سایرین رو مستحق سوزاندن. اینها همون کسایی هستن که باید از ایران بیان بیرون و با گونههای خارجی خودشون برخورد کنن و تحقیر بشن تا بفهمن کارشون چقدر تهوعآوره.
برای من جالبه که این همه سایت و وبلاگ منتقد به دولت و حکومت بسته میشه و گردانندگانش میرن بازجویی و زندان اما کسی کاری به کار نئونازیهای ایرانی نداره که توی اینترنت کلی گرد و خاک کردن و دارن عضوگیری میکنن. برای من جالبه که نئونازیهای ایرانی دامنه دات آیار رو به سادگی میگیرن و هیچ سیستم نظارتی نیست که از این کار جلوگیری کنه. اونها هم وبسایت خودشون رو میزنن و فوروم و بحث و گفتوگو راه میندازن و رسماً اعلام میکنن که با نئونازیهای آلمانی ارتباط دارن و مذاکره کردن و خطی مشی یکسانی رو دنبال میکنن. بعدش هم به مناسبت این پیوند خجسته، پرچم آلمان نازی، بازوبند و وسایل دیگه رو به طور رایگان در اختیار علاقمندان قرار میدن. برای من جالبه که نئونازیهای ایرانی حتی فروشگاه آنلاین هم دارن و البته به راحتی میشه آیدی و اسم و فامیلشون رو از گوشه و کنار سایتشون پیدا کرد و این یعنی ابایی از فعالیت خودشون به طور آشکار ندارن. من متعجبم از این که این همه وبلاگ درباره فاشیسم و نازیسم و نژادپرستی به فارسی نوشته میشه و البته در سرویسهای وطنی مثل بلاگفا.
برای من عجیبه که کسی دامنه هیتلر دات آی آر رو به راحتی میگیره تا بگه آدولف هیتلر نه یه جنایتکار بلکه یک شخصیت و یه قهرمان بزرگه.
این روزها من مرتباً تعجب میکنم از نئونازیهای ایرانی که چه توی مغزشون میگذره و جامعهشناسان ایرانی که پژوهشی در این باره نمیکنن و از دولتمردان ایرانی که نهایت برخوردشان با این تفکر، اعلام تهاجم فرهنگی و غربزدگی و شیطانپرستی و مستندسازان ایرانی که درباره این گروهها نمیسازند و یا اگر بسازند مجوز نمیگیرند و اگر بگیرند، لابد چیز مزخرفی شبیه به مستند «شوک» را ساختهاند.
در همین زمینه:
– از نژادپرستی برای جذب امضاء تا رئیس ایرانی ناسا
– ویدئویی از تماشاگران ایرانی در حال اجرای سلام نازیها پیش از بازی ایران-آلمان در ورزشگاه آزادی
این دسته افراد در ابلهی نمونه ندارند، منشیزاده و امثالهم همین حرفها را تکرار میکردند، البته بدون دورویی. مثلا دارنده دامین هیتلر دات آی آر یا جوان ۲۰ ساله ای که «قهرمانکننده» یک جنایتکار بزرگ است، مطابق چه منطقی فرموده این تارنگار یک تارنگار پژوهشی است و سیاسی نیست؟ در صورتی که دو خط پایینتر بر ضد کمونیسم و یهودیان اعلامیه داده و اعضایش این سخن هیتلر (یهودی سازشناپذیر نیست، همه را باید نابود ساخت) را به عنوان امضایشان قرار میدهند؟
اگر قرار است راجع به بزرگمردان بنویسند ، تاریخ ایرانی ما از کوروشها گرفته تا مصدقها کم ندارد. تاریخ کشورهای خارجی هم نوشتنشان قابل درک است، ولی نوشتن و آراستن یک جنایتکار با آرایش نیکی عملی به شدت نکوهیده است! اگر هم که میخواهید بگویید همین هستیم که هستیم، دیگر دورویی به چه درد میخورد؟ کوباندن «دموکراسی» در داخل سایت و موافقت با آن در خارج از سایت چه فایده ای دارد؟ دروغ تا چه حد؟ نوشتن مقاله درباره مردمدوستی شخصی که میگوید: بار سیاسی مردم به شدت ضعیف است یا کسی که «دروغهای بزرگ» میگوید تا قابل باورشان کند؟! پرستش یک شخص تا چه حد؟ یکی از رفقا (البته به شدت بیکار و باحوصله) خودش را یهودی معرفی کرد (در جامعهای که دین اسلام را به عنوان یکی از ادیان ابراهیمی قبول دارد، پس یعنی یهود هم جزوشان است!) ، آنگاه با سیل فحاشیها روبرو شد. مثلا خطاب کردن کسی با کلماتی مثل «حرامزاده» در صورتی که پدر هیتلر به عنوان یک طفل نامشروع به دنیا آمده و تا ۳۹ سال اول زندگیاش نام مادرش شیکلگروبر را داشت! (از کتاب ظهور و سقوط رایش سوم)
مدتی در بین بعضی از اینها رفت و آمد داشتم. جدیترین مطالبی که مطرح میکردند و میخواستند با ارادهای آهنین آن را بر کرسی بنشانند، ایجاد یک حزب نازی در یک حکومت دینی بود!! البته به شدت جای تعجب هم دارد که چگونه این افراد «فروشگاه» هم مخصوص به خود دارند، آنگاه سرویسهایی مانند پیکاسا هم مورد عنایات مخابرات قرار میگیرد.
صحبت بررسی جامعهشناختی اینان شد، من باب شوخی میتوان این را در نظر گرفت که هواداران اصلی هیتلر نوجوانان و جوانان زیر ۲۵ سال است و بازیسازان!
+ شرمنده زیاد حرف زدم، دلِ پری داشتم!
چاکریم.
این شاپ رو دیده بودم قدیم ولی اون سایت انجمن و اون یکی خیلی جالب بودن. اصلا همه ما یا باید از این طرف بیفتیم یا از اون طرف. ولی خدایی هیتلر دیوانهی عاقلی بود.
از نظر آزادی به نظر من اینها باید آزاد باشن و از نظر آتی هم به نظرم فیلتر شدن کلا غلط هستش چه اینها چه سایتها و وبلاگهای سیاسی. کلا جامعه باز یعنی اینکه هر کسی حرفش رو بزنه. اینهام درسته از نظر من و شما آدم نیستند ولی باید باشن دیگه. دموکراسی همش که خوب نیست. چند تا اشکال اساسی داره و اونم این هستش که باید در کنار هم باشیم و به هم زور نگیم. و البته درستگاههای کنترل قدرت هم باشند. که کنترل کنند. چون هر کسی بیاد بالا بعد از مدتی بدون کنترل فاسد میشه. در کل مطلب جالبی بود. همین که دلتون خالی شد خوبه.
الله اکبر!! این روزها خیلی عجیب است که احوال شاخهای همدیگر را نمیپرسیم! چاهار شاخ ماندهام با دیدن دم و دستگاه این ابلهان!! راستی شاخهای تو چطورند برادر؟
همه این وبلاگها و… به هم شبیهند و به نظر میرسه یک نفر داره اونها رو اداره میکنه که اصلا حال روانی مساعدی نداره (به راحتی میتونه بایپولار یا شیزوفرنیک باشه). اینه که فکر نمیکنم ماجرا ابعاد گستردهای داشته باشه در حد خلبازیه.
جریانهای آلمانوفیل سابقهای طولانی در ایران دارند. حداقل از زمان رضاشاه این جریانها در پناه برتری تکنولوژیک آلمان، تریبونهای شبهروشنفکری درست کردهاند تا افکار فاشیستی خود را درقالب توهمات میهنپرستانه به خورد عوام بدهند. متاسفانه توهم اشتراک نژادی ایران و آلمان (که هیچ مبنای تحقیقاتی ژنتیک و مرفولوژیک ندارد) بر این آتش دامن زده است. در اواخر دوران پهلوی دوم، تشکیلاتی به نام حزب سونکا «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری ایران» پرچمدار جریان نئونازیستی ایران بود. عمده رهبران این حزب از افراطیون زرتشتی بودند که نمیدانم به چه دلیل زرتشتیگری را با آریاییپرستی پیوند داده بودند. اینها حتی در سالهای ابتدای انقلاب هم تحرکاتی در جهت عضوگیری از میان طبقات فرودست جامعه داشتند.
یهودیستیزهایی هم بودند که در پناه این جریان، این جا و آن جا دست به غارت یهودیان میزدند. یادم میآید اوایل سال ۵۹ خانه یک یهودی را در یوسفآباد تهران آتش زدند. تاسف بار این است که جریان حاکم هم این اعمال را به حساب مبارزه با صهیونیسم جهانی گذاشت. امروز هم کم نیستند کسانی که با استفاده از فقر معلومات نسل جوان و در پناه فضایی که در ضدیت با مظاهر اسلامی در طبقه متوسط جامعه شکل گرفته ،سعی در ترویج افکار فاشیستی خود دارند. کار به جایی رسیده که در بسیار از فروشگاههای بدلیجات پایتخت به راحتی میتوان گردنبند صلیب شکسته خرید. کتاب «نبرد من» آدولف هیتلر در کتابفروشیها به راحتی در دسترس است و بلندگوهای ج. ا. با نفی هولوکاست آب به آسیاب فاشیسم میریزد و در یک کنفرانس مثلا علمی از رهبران جریانات نئونازی اروپا به عنوان دانشمند و محقق پذیرایی میشود.
سلام. یک راهنمایی راجع به استفاده از فیس بوک میخوام. چون وقتی از فیلترشکنهای ultra serf یا پی اچ پروکسی استفاده میکنم فقط تم سایت را نشان میده اگر راهی هست لطفا راهنمایی کنید.
سلام
فقط نفی هولوکاست کافیه که بتونن هر کاری بکنن. این همون کلاه شرعیه که زیاد استفاده میشه
واقعا هم رها در دنیای واقعی و مجازی
این مطلب خیلی واسه من جالب بود… نمیدونم دقیقاً از کی و چطور به این جور مسائل فکر کردم و شد دغدغهام… ولی گمانم اولین بار موضوع اقلیتهای مذهبیای که توی جنگ ایران و عراق کشته (شهید) شدند یا نه حتی جنگیدند و این مفهوم رزمندگان اسلام که از تریبونهای رسمی و مردم عادی میشنوم برام شد سؤال و پرسیدم و جواب هم نگرفتم…
مسالهی بعد درست همین موضوع افغانیها بود و این که ما هم نژادپرستیم و بعضاً خودمان خبر نداریم! در اینباره شاید بیشتر دچار یک نوع نژادپرستی جدید به معنای «ترکیب ارزشهای اخلاقی سنتی فرد و عواطف منفی حاصل از مشاهدهی یک گروه» هستیم تا یک نژادپرستی سنتی به مفهوم «پاکسازی قومی». اینکه ما حاضر نیستیم توی اتوبوس کنار یک افغانی بشینیم همان نژادپرستی جدید است و یا حالتی که از به عنوان «چندش» در میان عوام یاد میشود و روی برگرداندن از آنها و از این دست موارد.
و آنقدر این مسالهی نژادپرستی در ایران برایم شد دغدغه که تصمیم گرفتم برای پایاننامه روی همین موضوع کار کنم (اگر بگذارند البته…) و تقریباً هر فرصتی دست میدهد این موضوع رو سر کلاسها مطرح میکنم و تا امروز یک کار پژوهشی در اینباره داشتهام با عنوان «تصورات قالبی، پیشداوریها و تبعیض» و کار تازهام هست «نابرابری نژادی و قومی در ایران» که مشغول پژوهش هستم و متاسفانه تا به حال با این سایتها و وبلاگهای نئونازیسم برخورد نکرده بودم و خوشحالم که اینجا رو خوندم و از مطلبتون استفاده خواهم کرد.
نیما: در پژوهش های این چنینی موفق باشید.
اولش لینک مطلبت رو که توی جیمیلم بود رو دیدم یه لحظه موندم گفتم خدایا نیما چی نوشته…
خداییش به ولای علی موندم چی بگم… بخدا نمی دونم چی باید بگم… اصلا معلوم نیست چه خبره؟!
جالب اینجاست که با این عبارت هم مطالبشونو شروع کردن:
به نام خدا!
یک روز با شخصی که ادعا میکرد از نازیسمها هست آشنا شدم، منو دعوت کرد که به جمعیتشون بپیوندم و تمام شرایط و قوانین یک جامعه نازی رو به صورت یک فایل برام فرستاد، تو قوانینشون نوشته بود که (اگر درست یادم باشه) افرادی که نژاد برتر (!) نیستند، مثلا سیاهپوستها و افراد معلول جامعه، حق زنده بودن ندارند. من ازش سؤال کردم پس با این افراد چیکار میکنید، گفت با کمال احترام بهش میگم، ببخشید دوست عزیز، ولی شما باید مثل یک زباله از جامعه محو بشی!!!!
سلام از یک پنجره پیداتون کردم درباره مطلبی که نوشتید. میگم نژادپرستی یک واقعیته تو جامعه ایران، باید بین اقلیت باشید تا بفهمید. من تا ۱۵ سالگی ایران زندگی کردم و هیچ خاطره خوبی از آنجا ندارم. حتی با گذشت چند سال نمیتونم اون سالها رو فراموش کنم و دیدمو عوض کنم.
دو چیز ته نداره اولیشو یادم نیست دومیش حماقت بشره خداوند شفا عنایت فرماید
درود و رحمت خدا بر پیشوا
فقط نخبگان احوال و افکار نخبگان را درک میکنند. ما بیصبرانه در انتظار ظهور هیتلر قرن در راس ارتش مقتدر جهانی هستیم تا عدالت جهانی را بیرحمانه اجرا نماید و جهان را از لوث حکومتهای سرکوبگر و استبدادی پاک نماید. آمین. روحش شاد و یادش جاودان