اصلاً دوست ندارم جای یکی از شخصیتهای این مکالمه باشید. یک نفس عمیق بکشید. فکر خودتان را متمرکز کنید و در نظر بگیرید که در مقام یک شنونده به این مکالمه گوش میدهید. اصلاً هم تریپ همذاتپنداری بر ندارید که خوف برتان میدارد.
پشتیبان: سلام. قسمت پشتیبانی. میتونم کمکتون کنم؟
مشتری: بله. روی این کامپیوتری که به من فروختید، با برنامه Word مشکل دارم.
پ: چه نوع مشکلی دارید قربان؟
م: خب، من در حال تایپ بودم. اما همه کلمات ناگهان غیب شدند.
پ: غیب شدند؟
م: بله آقا. ناپدید شدند.
پ: خب در حال حاضر روی صفحه نمایش چه میبینید؟
م: هیچ چیز.
پ: هیچ چیز؟
م: کاملاً خالیه. هر چیزی که تایپ میکنم، اتفاقی نمیافته.
پ: ببینم شما هنوز توی محیط Word هستید یا از اون خارج شدید؟
م: چطور بفهمم که کجا هستم؟
پ: (اوف. بذار از یه راه دیگه امتحان کنم) شما توی کدوم درایو هستید؟ درایو C؟
م: نه آقا جان من سه تا درایو دارم نه سی تا.
پ: (اوه اوه، چه منگلیه این. شاید کامپیوترش هنگ کرده) خب مهم نیست. میتونید مگسک رو توی صفحه حرکت بدین؟
م: مگس چیه آقا جان؟ من چیزی رو نمیتوانم تایپ کنم.
پ: (گیر عجب آدمی افتادیم ها. به نظرم صدای یه بوق شنیدم شاید کابل مونیتورش جدا شده) نمایشگرتون یه چراغ Power داره. میبینیدش؟
م: نمایشگر چیه؟
پ: اون یه چیزیه با صفحه روشن شبیه به تلویزیون. بهش مونیتور هم میگن. باید یه چراغ کوچیک داشته باشه که نشون میده روشنه. میبینیدش؟
م: من نمیدونم.
پ: خوب پس پشت مونیتور رو نگاه کنید و جایی که یه کابل داخلش شده رو پیدا کنید. پیدا کردید؟
م: (بعد از کلی سر و صدا) بله به گمونم.
پ: آفرین! کابل رو دنبال کنید ببینید تهش به پریز وصله؟
م: بله وصله.
پ: (جالبه. فکر کنم دستش به دکمه مونیتور خورده و خاموشش کرده. بدبختی اینه که نمیتونم ازش بخوام دکمه رو دستکاری کنه. معلوم هم نیست مونیتورش چیه و چند تا دکمه داره. شاید هم کابل مربوط به کارت گرافیک جدا شده باشه) وقتی پشت مونیتور رو نگاه میکردین، دقت کردید که دو تا کابل بهش وصله؟
م: نه.
پ: خب پس بدونید که دو تا وصله. لازمه که دوباره یک نگاهی بهش بیندازید و اون یکی رو هم پیدا کنید.
م: (سر و وصدا) باشه. آره این جا هست. میبینمش.
پ: ببینید سر دیگرش به پشت کامپیوترتون وصله؟
م: (باز هم سر و صدا) نمیشه.
پ: شما میبینیدش دیگه. مگه نه؟
م: خیر.
پ: یعنی حتی اگه آرنجتون رو جایی تکیه بدید و روش خم بشید؟
م: نه آقا جان نمیشه. چون من از این زاویه دید درستی ندارم. تاریکه.
پ: تاریکه؟
م: بله چراغهای دفتر خاموش هستند و تنها روشنایی که دارم از پنجره میاد.
پ: باشه پس چراغهای دفترتون رو روشن کنید.
م: نمیتونم.
پ: چرا نمیتونید؟
م: چون برق قطع شده.
پ: چی؟ برق… قطعه؟
م: بله.
پ: پس اجازه بدید راهنماییتون کنم. جعبههای کامپیوترتون رو دارید؟
م: بله دارم.
پ: پس بیاریدشون و کامپیوترتون رو توش به دقت بستهبندی کنید و پسش بیارید تا پولتون رو پس بگیرید. کامپیوتر برای شما زیادی پیشرفته هست. شما به یک ماشین تحریر قدیمی احتیاج دارید. آدرس بدم برید بگیرید؟
نیما باز مطالب چلچراغت اومد اینجا که؟!!! آقا من که کپ کرده بودم.بیشتر شبیه یه جوک بود تا واقعیت!!
نیما جان طنز باحالی بود حال کردم این همان مشکلی که من بیشتر اوقات با آن برخورد داشته ام البته شبیه به آن!!!!!!