خیلی چیزها اعصاب آدم را به هم میریزد. یکی از آنها بیاعتنایی به آثار باستانی و بناهای قدیمی و سایر چیزهای مشابه است. وقتی میروی به یک کشور دیگر و میبینی که چطور دور یک دیوار خرابه را زنجیر میکشند و برای دیدنش بلیت میفروشند و خرجش میکنند و بعد مقایسهاش میکنی با کارهای که در ایران انجام میشود، به خودت فحش میدهی که چرا آمدهای با میراث پدرانت آشنا شوی. دیروز برای بار چندم رفتم به موزه چای ایران. موزه چای ایران را چند سال پش در آرامگاه کاشفالسلطنه (پدر چای ایران) ساختند. خوشحال شده بودیم که لاهیجان هم موزهدار شده و میتوانیم از نزدیک ببینم تاریخ چای را. دیروز که فرصتی به دست آوردم که برای بار چندم از این موزه دیدن کنم، هیچ چیز لذتبخشی در آن ندیدم که باعث غرور باشد. بسیاری از اسناد قدیمی که در این موزه به نمایش گذاشته شدهاند، در این چند سال از بین رفته بودند. هر بچه عاقلی میتواند بفهمد که رطوبت با کاغذ چه میکند. گذاشتن اصل اسناد پشت یک ویترین شیشهای که هیچ رطوبتگیری در آن موجود نیست و روشن کردن لامپهای پرنور در فاصله دو سه سانتیمتری اسناد، بسیاری از نوشتهها را کمرنگ کرده است. با مسؤول موزه که صحبت کردم، میگفت موزه چای لاهیجان از رشت مدیریت میشود. به حرف ما گوش نمیدهند. بارها درخواستهای ما را بیپاسخ گذاشتهاند. این در حالی است که وجود سنگهای تزئینی نشاندهنده آن است که قرار است محوطه را سنگفرش کنند. من نمیدانم بودجه سنگفرش را شهرداری تأمین میکند یا جای دیگر. تنها چیزی که میدانم این است میراث فرهنگی اندکی که در لاهیجان باقی مانده است، در حال تخریب کامل است. نقاشیهای قهوهخانهای جالبی که روی دیوار چهارپادشاهان بود روز به روز کمرنگتر میشود. یکی از آن نقاشیهای دیواری را از کودکی یادم میآید که تخریبش کردند. هر چه باشد نقاشی دیواری با خراب کردن دیوار از بین میرود! انگار نه انگار آدم دلسوزی هم آنجا هست. یعنی هچ کسی نیست که برود توی شورای شهر و اعتراض کند به این روند؟ یعنی شورای شهر فقط در حال رفع معضلات شهری است؟ هیچ کسی نیست دوربینهای صدا و سیمای گیلان را بکشاند به آنجا و این چیزها را نشانشان دهد؟ انگار همه دست به دست هم دادهاند تا چیزی از گذشته به یادگار نماند. درآمد صنعت توریسم را بیخیال، به یادگار پدرانمان رحم کنید.
نیما، تو هم خوشیها. فکر کردی مثلاً برن شورای شهر اعتراض با دوربینها به لاهیجان بیان، اتفاقی میافته؟ یک بار با رئیس کاخ موزهی نیاوران مصاحبهای داشتم که حرف خوبی زد. گفت که موزه در ایران یک چیز صادراتی است که در درجهی دوم اهمیت قرار داره. نیما، موزه مثل یک وصلهی ناجور میمونه تو ایران. باور کن.
نیما: باور میکنم و میدونم. اگه نه که اعتراض نمیکردم به این روند!
بحثهای داغ و آزاد سیاسی- مذهبی در حال حاضر در مورد شیعه و سنی در وبلاگ جمعی وبنوشت آزاد برقرار است از علاقهمندان دعوت میشود نظرات و مقالات خود را ارسال کنند.
باز هم دم شما گرم که موزه لاهیجان میاین!
ما که همین بغلش هستیم تا حالا یه بار هم نرفتیم!
جریان غار Lascaux فرانسه رو شنیدی؟ الان چهل ساله توریستهای بیچاره فقط میتونن مدل بازسازی شدهی غار رو ببینن (که دقتش در حد یه میلیمتره)٬ که چی؟ تخمین زده میشد که نقاشیهای روی دیوار غار اصلی٬ به خاطر فعالیت باکتریهای بازدم بازدیدکنندهها کمکم کمرنگ بشه. واسهی همین هم غار اصلی رو بستن و جاش مدل ساختن. این فرانسویهام خیلی مچلنها٬ نه؟ اگه به جای شمردن خمیازههای بازدیدکنندههای بیچاره وقتشون رو صرف کارهای دیگه کرده بودن٬ الان هم نهضت سوادآموزی داشتن٬ هم حق مسلم.
نیما: حیوونکیها فرانسویها!
رو نقاشیهای چهار پادشاهان که رنگ سفید زدن و علی و محمد و این چیزا نوشتن.. اونجا که مسجد بود خرابش کردن حالا چه برسه به آرامگاه کاشف السلطنه..
سلام آقا نیما. من هم مثل بقیه حرف شما رو درک میکنم.
آثار باستانی شهر من هم بعد از زلزله فروردین امسال مشکل بقیه آثار باستانیها رو پیدا کرد. مسجد جامع شهر که آتشکده بوده یا گنبدی زیارتگاه شهرمون. فقط چند تا داربست بستن دورش تا اگه وقت کردن درستش کنن.جالب اینجاست که اداره (میراث فرهنگی) درست کنار مسجد جامع قرار گرفته. تازه آثار باستانی جهانیه ولی بودجهای که براش فرستاده میشه مثل بقیه پولا محل خرجش تو جیبای این مسؤولین زحمتکش مشخصه.
این پدر چای ایران چرا شبیه قهوهست؟ البته قهوهی فرانسوی، در ضمن اینا که گفتی هر چند خیلی ناراحتکننده است ولی دردناکتر از اون ماجراهای از قبیل سد سیون و پاسارگارد یا قضیهی مترو و چهار باغ اصفهانه! راستی نیما توس رفتی تا حالا؟ میدونی قدمت توس چند هزار ساله؟ آرامگاه بزرگترین شاعر حماسی ما کجاست؟ جایی که حتی خیابان اصلیش آسفالت نشده هنوز یه شهر مثلاً توریستی! اما مثل یه دهات هم نیست واقعا شرمآوره!
من عاشق چایی هستم. در حد دیوونهوار. مثلاً از روی اینترنت ممکنه ۱۰۰ گرم چای از چین سفارش بدم. که قیمتش برابره با یه هفته حقوقمه!
۳۲ تا قوری دارم و حدود ۵۰ نوع چائی تو قوطی های فلزی…
جالبه که همین چند دقیقه پیش ۳۰۰ گرم چای گیلان که از پاریس سفارش داده بودم توی یه جعبه مقوائی رسید دستم.
همزمان هم دوستم این نوشته تو رو برام ایمیل کرد. عجب اتفاقی!!!!
چای گیلان کافئینش پائینه بنابر این به اندازه چائیهای دیگه اعتیادآور نیست. این نوعش که الان به دستم رسید برگهاش نشکسته و حتی غنچه هم داره.
جالبه که چندین بار برای من از ایران چای گیلان آوردن که یک ضرب رفت تو سطل آشغال یا خونه دوستا، آقا پودر شده بودن. نه بو داشتن نه خاصیت.
برام تعجبآوره که نوع مرغوب چای لاهیجان رو باید از یه مغازه خیلی گرون فرانسوی بخرم و تو خود ایران پیدا شدنش غیرممکن باشه.
سوای غیرت ملی، چائی مرغوب گیلان در حد بهترین چاییهای سیاه چین و هنده. ایران میتونه راحت به این صنعت برسه و این قدر کوتاهی نکنه. به جای وارد کردن چای بنجول سیلان که الان همه براش له له میزنن ( چای احمد و …) مزارع این چای رو توسعه بده.
نیما مطلبت خیلی عالی بود.
چای گیلان حق مسلم ماست.
نیما: بهزاد جون. چای گیلان رو از بین بردن. دیگه چیزی ازش باقی نمونده. سلاطینی در تجارت ایران هستند که نمیذارن چای ایرانی زنده بمونه. میدونی چرا؟ ون چای و قند و شکر و برنج از اقلامی هستند که هر ایرانی هر روز بهش نیاز داره. هر روز چند کیلو چای تو ایران مصرف میشه؟ بهتره که واردکنندههای این اقلام نذارن که صنایع مورد نظر از کنترلشون خارج بشه. چون سود هنگفتی به دست میآرن. به خاطر همینه که ذائقه مردم رو عوض کردن. مردم به چایهای طهمداری مثل احمد عادت کردن. اگه چای شمال ایران رو بهشون بدی از طعمش تعجب میکنن (یادت هست چایی رو که توی ترکیه خوردیم؟ خیلی مزهش شبیه چای شماله خودمونه. خیلیها دوسش نداشتن). چای ایران محکوم به فناست مثل خیلی چیزای دیگه ایرانی. مثل فرش که بازارش رو از دست دادیم. مثل زعفران. مثل پسته و مثل خیلی چیزای دیگه.
این سومین باریه که از اول اینو می نویسم.تا حالا هر چی نوشتم و ارسال کردم ارور داده.
از اول پس
نیما دمت گرم که این پستو نوشتی. ما با جمال این مرد بزرگ آشنا شدیم.
من خوره چائیم. ۳۲ تا قوری قد و نیمقد عتیقه و مدرن دارم و بیشتر پنجاه نوع چای تو قوطیهای سربسته.
از جمله چای آبی که خیلی کمیابه و چای سفید.
ولی چای گیلان اونم از نوعی که فقط به فرانسه صادر میشه حرف نداره.
امروز هم معجزه شد!
دو هفته پیش ۳۰۰ گرم چای گیلان از یه مغازه تو پاریس سفارش دادم که همین امروز ظهر رسیدشو امضا کردم.
همزمان یه ای میل از دوستم رسید. بازش کردم دیدم مطلب دلخراشه توئه!
عجب اتفاقی! چای گیلان رو حدود ۱۰۰ سال پیش از هند وارد کردن (ابتکار تاجرای انگلیسی بود). از نوعیه که از چین بردن هند. کافئینش کمتر از چائیهای دیگه است. بنابر این اعتیاد نمیاره و دم کردن طولانیش مزه شو خراب نمیکنه. جالبه که نوع مرغوبش رو من باید از تو پاریس پیدا کنم و تو خود ایران پیدا نمیشه! (دوستان فرستادن مستقیم رفته تو آشغالی).
زیادی نطق کردم. منظورم این بود که ای کاش از چایکارهای ایران حمایت کنن. از موزه گرفته تا دست چاییکار!
بهترین چای رو داریم ولی میریم چای سیلان وارد می کنیم و می گیم مرغوبه! واقعاً که!
اون چای سیلانی (سری لانکا) تو ایران هستش یکی از ارزونترین نوعهاست (برگهای درشت پائین بوته).
چای سیاه گیلان، حق مسلم ماست.
نیما جان سلام. با نظرت کاملاً موافقم و از اینکه در فکر میراث و شهر ما هستی ممنونم.
تو هنوز زندهای مردنی؟ ورودی ۷۲