روزنامه، اپلیکیشنی برای مطالعه روزنامه

در ادامه معرفی اپلیکیشن‌های مربوط به رسانه‌ها که اخیراً درگیرشان هستم به برنامک رایگانی رسیدم به نام روزنامه که برای سیستم‌عامل آی‌او‌اس. این اپلیکیشن در حال حاضر صفحات ۶ روزنامه را به طور روزانه ارائه می‌دهد.

روزنامه‌های پشتیبانی‌شده عبارتند از جمهوری اسلامی، همشهری، خراسان، ابرار ورزشی، ابرار و ابرار اقتصادی هستند. اما اجازه بدهید مروری داشته باشیم به این اپلیکیشن.

اولین نکته تعداد معدود روزنامه‌ها در این اپلیکیشن است. نمی‌دانم چرا سازنده این برنامه تنها این تعداد روزنامه را در آن تعبیه کرده است.

نکته بعد این است که همین تعداد روزنامه در اپلیکیشن بایگانی نمی‌شود. به عبارت دیگر اگر شما فرصت نداشته باشید تا شماره‌ای از روزنامه را بخوانید، نمی‌توانید به آن دسترسی داشته باشید.

روزنامه‌ها به صورت فایل پی‌دی‌اف در اختیارتان قرار می‌گیرند و می توانید با استفاده از فلش‌هایی که پایین صفحات هستند به صفحه پیشین یا پسین بروید. اما استفاده از قابلیت لمسی در تلفن‌های هوشمند برای ورق زدن صفحات آن گونه که در کتابخوان‌های الکترونیک مرسوم است در این برنامک پیش‌بینی نشده است.

یکی از علاقمندی‌های من هنگام سفرهای داخل شهری با مترو یا اتوبوس این است که اخبار را مرور کنم. هر چند هنگام سفر با اتوبوس به اینترنت دسترسی دارم اما چنین امکانی در مترو فراهم نیست. از طرفی استفاده از اینترنت موبایل می‌تواند برای هر کاربری به صرفه نباشد.

بسیار خوب بود اگر این اپلیکیشن می‌توانست به طور آفلاین هم کار کند. در حالت فعلی اگر از صفحه‌ای که پیشتر بارگذاری شده به صفحه بعد لروید و دوباره بازگردید، باید منتظر بارگذاری دوباره صفحه‌ای باشید که یک بار روی نمایشگر شما دیده شده است.

بسیار خوب‌تر این است که کاربران بتوانند با انتخاب یک گزینه نسخه‌ها را هر روز به طور کامل با اینترنت وای‌فای روی گوشی خود دریافت کنند تا بتوانند آنها را به صورت آفلاین و در سفرهای روزانه خود ورق بزنند و بخوانند.

این اپلیکیشن را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

تبدیل خواننده روزنامه به بیینده سایت

شاید تصور کنید کسی که یک روزنامه کاغذی را در دست می‌گیرد، دیگر نیازی ندارد که به وب‌سایت آن روزنامه سری بزند در حالی که این تصور شاید درست نباشد.
افزایش شمارگان یک روزنامه اتفاق دلچسبی برای گردانندگانش است اما به‌‌ همان نسبت هم هزینه‌های چاپ و پخش را بالا می‌برد در حالی که افزایش بازدید از نسخه آنلاین یک روزنامه حداکثر هزینه پهنای باند و سروری قوی‌تر را بر دوش گردانندگانش تحمیل خواهد کرد.
در عین حال نسخه آنلاین یک روزنامه امکانات و قدرت مانور بیشتری به مدیرانش می‌دهد. امکان پیوند به سایت‌های دیگر یا نوشته‌ها و مقالات پیشین روزنامه برای اخبار تکمیلی و پیشینه خبری و تصاویر بیشتر و احیاناً ویدئو، تنها گوشه‌ای از این توانایی‌ها و کاربردهای اضافه است.

به این طریق هر خبر پس از گذشت تاریخ مصرفش ارزش افزوده‌ای به جهت بایگانی شدن و در دسترس قرار گرفتنش برای همیشه خواهد داشت. صفحاتی که دقیقاً به همین علت پتانسیل انتشار آگهی‌ها و درآمدزایی تا ابد را با خود به همراه خواهند داشت.

ادامه

تاریخ ایران در چنین روزی یا تقویم تاریخ

یکی از خاطرات دوران مدرسه رفتنم مربوطه می‌شه به صبحونه‌های قبل از رفتن به مدرسه و رادیو و برنامه تقویم تاریخ. شنیدن موسیقی این برنامه برای من بسیار لذت‌بخش بود تا این که بعدها فهمیدم در واقع آهنگ «زمان» یا همون Time از گروه پینک‌فلویده. این آهنگ انتخاب هوشمندانه‌ای بود برای این برنامه رادیویی که می‌گفت سال‌های پیش در چنین روزی چه اتفاقی افتاده. من هم موقع خوردن نون و پنیر و چای شیرینم با این موسیقی به گذشته سفر می‌کردم.

به هر حال برنامه تقویم تاریخ دیگه پخش نمی‌شه و در طول زمان دستخوش تغییرات شد تا کلاً خاموشش کردند. حالا که تا اینجای متن رو نوشتم، این رو هم بد نیست بنویسم که عباس کیارستمی در فیلم «زیر درختان زیتون» از این آهنگ در بخش آغازین فیلمش استفاده کرد. در واقع اول فیلم رادیوی خودرو داره همین برنامه تقویم تاریح رو پخش می‌کنه که البته پس از نمایش فیلم در جشنواره کن، این قسمت از حاشیه صوتی فیلم به خاطر مشکلات کپی‌رایت حذف شد.

ناراحت نمی‌شید که بگم این چیزهایی که تا حالا نوشتم، مقدمه معرفی یک سایت بود؟ سایت «تاریخ ایرانیان در این روز» یک سایت سه‌زبانه هست که می‌گه در چنین روزی چه اتفاقی در تاریخ ایران پیش اومده. دکتر نوشیروان کیهانی‌زاده نویسنده و گردآوری‌کننده محتوای این سایته. محتوای این سایت تا جایی که یادمه قبلاً در روزنامه ‌های اطلاعات و همشهری منتشر می‌شد.

متأسفانه این سایت خبرمایه نداره که بشه به طور مرتب پیگیر محتواش بود. خیلی خوب می‌شد اگه اسکریپتی آماده می‌شد تا بشه محتوای این سایت رو در کنار سایت‌ها و وبلاگ‌ها نمایش داد. اگه معتفدیم که ما ایرانی‌ها در زمینه تاریخ فراموشکار هستیم، یادآوریش از این راه می‌تونه کمک زیادی بهمون بکنه.

توصیه بعدی من هم اینه که آقای کیهانی‌زاده به فکر یک اپلیکیشن برای سایت خود باشند تا بشه محتوا رو به راحتی روی موبایل‌ها مطالعه کرد. این یکی از مفیدترین کارها برای توسعه وب‌سایت و محتوای سایتشونه.

سایتی که صفحه نخست روزنامه‌ها را «جار» می‌زند

اگه یه سری بزنید به جلوی باجه‌های فروش مطبوعات، افرادی رو می‌بینید که دارن صغحه اول روزنامه‌ها رو مطالعه می‌کنند. این یکی از کم‌خرج‌ترین روش‌های مطالعه محسوب می‌شه. از طرفی آدم می‌تونه با خوندن تیترهای روزنامه‌های مختلف از دیدگاه‌های مختلف مطلع بشه.

البته همیشه که نمی‌شه رفت جلوی باجه‌ها ایستاد. خیلی وقت‌ها هم روزنامه‌ها تموم شدن. گاهی هم بعضی از باجه‌ها همه روزنامه‌ها رو ندارند. اینجاست که سایت جار به درد می‌خوره.

چنین ایده‌ای البته قبلاً اجرا شده و معروف‌ترین نمونه خارجیش سایت نیوزیوم  Newseum هست که روی جلد ۸۰۰ روزنامه از سراسر دنیا رو روی سایت قرار می‌ده.

سایت جار هم صفحه اول روزنامه‌ها رو یک جا جمع‌آوری می‌کنه و در یک چینش منظم و مرتب در اختیارتون می‌ذاره. روزنامه‌ها دسته‌بندی دارند و بر اساس موضوع می‌شه در بخش‌های جداگانه دیدشون. سایت بایگانی مرتبی هم داره که بر اساس تاریخ می‌تونید، روزنامه‌ها رو پیدا کنید.

گوشه سمت راست و بالای سایت می‌شه شیوه‌های مختلف مشاهده رو انتخاب کرد یا دکمه اجرا رو زد تا به صورت اسلاید شو روزنامه‌ها به نمایش در بیان. در عین حال می‌شه زمان وقفه روی هر روزنامه رو هم تنظیم کرد.

از قرار معلوم امکان این رو پیش‌بینی کردند که بشه از راه ایمیل هم محتوا رو مطالعه کرد یا بشه صفحه اول روزنامه‌ها رو توی سایت خودتون هم درج کنید اما این دو امکان هنوز فعال نیستند. گزینه‌های دیگه سایت هم کار نمی‌کنن. برای سایت امکان نام‌نویسی هم فراهم شده اما با نام‌نویسی هم امکان تازه‌ای براتون فراهم نمی‌شه.

برای این سایت اپلیکیشن اندرویدی هم هست که البته فقط از روی سایت خودشون قابل دریافته نه از روی اندروید مارکت.

طبیعتاً انتظار می‌ره برای سکوهای دیگه موبایل هم اپلیکیشنش منتشر بشه و البته خیلی خوب می‌شد اگه هر روزنامه رو به سایتش لینک کنند تا اگه کسی علاقمند بود، بیشتر مطالعه کنه.

قدیمی‌ها، بریده‌های مجلات قدیمی

برای کسانی که دوست دارن تا خاطرات قدیمی رو شخم بزنند، هیچ چیزی بهتر از این نیست که نگاهی به عکس‌های گذشته‌شون بندازند. یکی از علاقمندی‌های من در دوران نوجوانی این بود که توی زیرزمین خونه و پشت‌بوممون دنبال مجله‌های قدیمی و چاپ قبل از انقلاب بگردم و ورقشون بزنم و مطالعه‌شون کنم. متأسفانه بایگانی هیچ کدوم از این مجلات در دسترس همه نیست چه برسه به این که امیدوار باشیم تا نسخه آنلاینی ازشون پیدا کنیم.

یکی از وبلاگ‌هایی که چند وقته داره بخش‌هایی از مجلات قدیمی رو به انتخاب خودش منتشر می‌کنه، وبلاگ قدیمی‌ها هست. نویسنده این وبلاگ این طور وبلاگش رو معرفی می‌کنه:

قدیمی‌ها نگاهی دارد به سینما و موسیقی قبل از انقلاب و سعی دارد خاطرات تلخ و شیرین آن دوران را برای شما بازدیدکنندگان گرامی تداعی کند.
در این مجله اینترنتی از آخرین حال و احوالات هنرپیشه‌ها، کارگردان‌ها، خواننده‌ها، نوازنده‌ها، هنرپیشه‌های تئاتر و نویسنده‌های قدیمی باخبر خواهید شد. باشد که روشنگر شما هنردوستان و علاقمندان به اسطوره‌های هنری باشد. ضمناً سعی شده است تا شما بازدیدکنندگان گرامی در جریان آخرین اخبار از فعالیت‌های هنرمندان قدیمی قرار بگیرید. هدف از تأسیس مجله اینترنتی قدیمی‌ها ساختن یک مرجع در مورد هنرمندان قدیمی است.

همون‌طور که می‌بینید این وبلاگ بیشتر از این که یک وبلاگ باشه سعی داره تا یک مجله باشه. حیف که دو سه باری فیلتر و مجبور به تغییر نشانی شده و یک بار هم از روی بلاگفا پاکش کردن. به نظر من وبلاگی با این رویکرد قابلیت تبدیل به سایت رو داره و در جایی مثل هوست شخصی، با قدرت بیشتری می‌تونه عمل کنه. از طرفی موندن روی سرویس‌دهنده‌های وطنی همیشه خطر فیلتر شدن رو داره. البته کمتر جای درست و حسابی رو می‌شه پیدا کرد که فیلتر نشده باشه. اما مسأله اینجاست که سرویس‌دهنده‌های داخلی ممکنه با یک ابلاغیه و دستور، کل داده‌ها رو هم بترکونن و پاک کنن اون هم بدون اخطار قبلی. بنابراین به دوست عزیزی که این وبلاگ رو اداره می‌کنه یعنی آقای مجتبی نظری توصیه می‌کنم یک هوست شخصی برای خودش دست و پا کنه. مطمئنم همین الان هم کسانی هستند که مایل به میزبانی سایتشون در ازای آگهی باشن.

نشانی‌های بندانگشتی

بارکُد یا رمزینه یا خط‌نماد رو احتمالاً دیگه همه تون می‌شناسید. ویکی‌پدیا بارکد رو این طور تعریف می‌کنه:

یک دسته نقطه، یک دسته دایره هم مرکز و یا به صورت مخفی شده در تصاویر نیز ظاهر شوند. بارکدها توسط یک پویشگر نوری که دستگاه بارکدخوان نامیده می‌شود بازخوانی می‌شوند و اگر در تصاویر مخفی شده باشند توسط نرم‌افزار خاصی از آن بیرون کشیده می‌شوند. بارکدها به صورت گسترده‌ای در پیاده‌سازی سیستم‌های جمع‌آوری خودکار اطلاعات شناسه‌ها که سرعت و دقت ورود اطلاعات را بالا می‌برند کاربرد دارند.

اما این روزها در روزنامه‌های این‌ور آب کم و بیش نمادهای مربعی‌شکل دیگه‌ای دیده می‌شن که نقاط پیکسلی سیاه و سفید دارن. این مربع‌ها چی هستن و به چه دردی می‌خورن؟

فرض کنید یک آگهی به اندازه کافی فضا برای توضیح خود نداشته باشه. فضای روزنامه‌های معروف برای نمایش آگهی خیلی گرون هستن. از طرفی خواننده ممکنه اطلاعات تماس مثل آدرس وب‌سایت و شماره تلفن رو یادش نمونه. این مربع‌ها دقیقاً همین جا هست که به کار میان.

به این مربع‌ها رمز کیو آر یا QR Code گفته می‌شه. با اپلیکیشن‌هایی که ویژه پیمایش کیو آر هست، می‌شه اونها رو اسکن کرد. اپلیکیشن اون رو می‌خونه و بلافاصله رمزش رو باز می‌کنه و مثلاً اگه حاوی نشانی وب‌سایت باشه، بلافاصله اون رو براتون باز می‌کنه. من اپلیکیشن QR Reader رو که رایگان هست روی موبایلم ریختم. می‌تونید از گوگل گاگل هم استفاده کنید. این رمز می‌شه که حاوی نشانی یک وب‌سایت باشه. یا این که حاوی شماره تلفن باشه. یا حتی اس‌ام‌اس و یک متن ساده.

اما چطور می‌شه یک رمز کیو آر ساخت؟ اصلاً سخت نیست. سایت‌هایی هستند که به طور آنلاین این کار رو براتون انجام می‌دن. برای مثال می‌تونید اینجا کلیک کنید. بر حسب نیازتون گزینه‌ها رو انتخاب و پر کنید. حالا تصویر کیو آر مورد نظر رو تحویل بگیرید. من کد سایتم رو همین طوری ساختم و گذاشتم این کنار.

«بالانامه» روزنامه خودگرد بالاترین

گاهی وقت‌ها آدم با یه ایده خوب روبرو می‌شه و کلی ذوق می‌کنه. من نمی‌دونم ایده «بالانامه» قبلاً برای سایت‌های مشابه بالاترین انجام شده بوده یا نه اما ایجاد یک روزنامه با فرمت پی‌دی‌اف که قابل چاپ باشه و به طور خودکار هم تولید بشه، بسیار جالبه (اطلاعات بیشتر).
احتمالاً ترتیب تیترهای این روزنامه هم بر اساس امتیازهایی هست که کاربران بالاترین بهش دادن و مطمئن هستم که نسخه‌های آینده با بهینه کردن کدهای تولیدی، شکیل‌تر هم خواهند شد.
یکی از مزایای بالانامه اینه که می‌تونه یهو چاپ شه اما سر فرصت خونده بشه. می‌تونه در اختیار آشنایان و سایر اعضای خانواده قرار بگیره که با مقوله اینترنت کلاً بیگانه هستن. می‌تونه به راحتی تکثیر بشه. می‌تونه به صورت یک ایمیل برای مشترکان ارسال بشه و توسط مشترکان برای بقیه فوروارد بشه. و هزار تا مزیت دیگه که بعداً مشخص خواهد شد. حتی می‌تونه اسپانسر بگیره و تبلیغات و آگهی و خیلی چیزهای دیگه.
به هر حال ایده لذت‌بخشی بود. مدت‌ها پیش یه سایت پیدا کردم که خروجی پی‌دی‌اف از روی خبرمایه (فید، خوراک) سایت‌ها درست می‌کرد و به شکل روزنامه بود و مطلبی هم درباره‌اش نوشتم. سایت فید ژورنال این کار رو به سادگی انجام می‌ده اما متأسفانه با متن‌های فارسی مشکل داره. شاید اگه بهشون پیشنهاد بدیم، این مشکل رو بتونن حل کنن. کسی داوطلب می‌شه؟

متروی لندن و متروی تهران در یک نگاه

London Undergroundچند وقته می‌خوام درباره سیستم متروی لندن بنویسم و وقت نمی‌شه. متروی لندن یا اون‌طور که این‌جایی‌ها بهش می‌گن آندرگراند، یکی از قدیمی‌ترین سیستم‌های حمل و نقل زیرزمینی در دنیاست و نزدیک به یک قرن و نیم قدمت داره. خط‌های متروی اینجا اون‌قدر زیاده که تقریباً می‌شه گفت به هر نقطه شهر دسترسی داریم. هر خط اسمی داره و توی نقشه با رنگ خاصی مشخص می‌شه. بعضی از این خطوط اهمیت استراتژیک دارن و منظم بودنشون خیلی مهمه. مثل خطی که از مرکز شهر می‌گذره و به همین علت به سنترال لاین معروفه و خطی که به سمت فرودگاه می‌ره. در واقع وقتی متروی اینجا رو با متروی تهران (نقشه) مقایسه می‌کنم، در اولین نگاه به نتیجه می‌رسم که اگه متروی تهران با این گستردگی در سطح شهر ساخته می‌شد، تهرونی‌ها هم مثل لندنی‌ها کمتر رغبت می‌کردن که ماشین خودشون رو ببرن بیرون. بعضی از ایستگاه‌های اینجا تقریباً هر یک دقیقه یک بار ترن دارن و البته بعضی‌هاشون که اهمیت کمتری دارن هر یک ربع یک بار یا بیشتر. اما بپردازیم به حواشی و چیزهای جالب‌تر.
– توی ایستگاه‌های پررفت‌وآمد قسمت‌هایی به شکل نیم‌دایره مشخص شده که توش نوازنده‌ای ساز خودش رو می‌زنه یا آواز خودش رو می‌خونه. (عکس)
– محاله توی ایستگاه‌های متروی اینجا بتونی سطل زباله پیدا کنی. از قرار معلوم بعد از بمب‌گذاری‌هایی که توی متروی اینجا شد، آشغالدونی‌ها رو برداشتن که کسی توشون چیزهای خطرناک نذاره.
– آگهی‌ها تبلیغاتی از در و دیوار ایستگاه‌ها بالا می‌رن. دیوار کنار پله‌برقی‌ها که تا قبل از این پر بود از آگهی‌های که تو کادر‌های مخصوص هستند، کم‌کم جای خودشون رو با نمایشگرهای دیجیتالی عوض می‌کنن که آگهی‌ها متحرک توشونه و وقتی روی پله در حال حرکتی و نمایشگرهای مختلف از جلوت حرکت می‌کنن، معمولاً هر نمایشگر داره ادامه داستان نمایشگر قبلی رو پخش می‌کنه که از داستان تبلیغاتی جا نمونی.
– خیلی از این آگهی‌ها بهترین مکان برای پیدا کردن برنامه نمایشگاه‌ها، گالری‌ها، سینماها و تئاترها هستن و خیلی‌های دیگه‌شون یه جورهایی اثر هنری شمرده می‌شن.
– دو سه تا روزنامه رایگان توی مترو، یا جلوی ورودی مترو توزیع می‌شن که مهم‌ترینشون مترو، لایت و دِ لاندن پیپر هست.
– بیشتر مردم توی مترو در حال خوندن و مطالعه هستن. یه تعدادی از همین روزنامه‌های رایگان می‌خونن و بقیه‌شون هم یه کتاب دستشونه.
– ورود سگ، گربه، چمدون و دوچرخه‌های تاشو به متروی لندن ممنوع نیست. از این چیزها توی هر واگنی ممکنه ببینین.
– نقشه متروی لندن رو با نقشه متروی تهران مقایسه کنین. این نقشه از بس خط تو خطه که بعضی‌ها از توش کلی عکس حیوون و جک و جونور پیدا کردن.
– یکی از اماکن پرطرفدار برای خودکشی توی لندن، همین متروی لندنه. واسه همین هم این خودکشی‌ها کلی خبرساز می‌شن چون برای حمل‌ونقل ملت اختلال به وجود میاد.
– متروی لندن ایستگاه‌های متروک هم داره و البته ارواح مشهوری که ساکن این ایستگاه‌ها و ایستگاه‌های فعال هستن. خودتون بخونین.

از آنتالیا تا آننالیا تفاوت از زمین تا زیرزمین است

Tour Ads.چند سال پیش وقتی روزنامه‌هایی مثل همشهری را باز می‌کردی، پایین یکی دو تا از صفحاتش به طور کامل اشغال شده بود توسط آگهی‌های تور و سیر و سفر. بین این آگهی‌ها همیشه دو نقطه به وفور مشاهده می‌شدند. دبی (دوبی) و آنتالیا.
این دو نقطه را شاید بتوان جذاب‌ترین اماکن توریستی برای گردشگران ایرانی دانست. هنوز هم درصد زیادی از گردشگران ایرانی که به مسافرت‌های خارجی علاقمند هستند، در فصل تابستان به این دو نقطه سفر می‌کنند. اما بعد از چند وقت تبلیغ برای سفر به این دو نقطه با مشکل مواجه شد. گردشگرانی که مقصدشان سواحل آنتالیا بود، به دلیل لغو پروازهای مستقیم به آنتالیا مجبور شدند، به فرودگاهی دیگر مثل اسپارتا پرواز کنند که به علت پروازهای ایرانی، از متروک بودن خارج شد. دنباله مسیر هم با انوبوس طی می‌شد.
اما وضعیت آگهی‌های تبلیغاتی شرکت‌های برگزارکننده تور، تغییر کرد. ابتدا استفاده از کلمه آنتالیا ممنوع شد. سال گذشته با کلمه غریبه آشنای «آننالیا» مواجه می‌شدیم. اشتباه نکنید. در این آگهی‌ها حرف ت آنتالیا به ن تغییر یافته بود. گاهی هم مش‌شد «آنتانیا» یا «آنانیا» را به جایش دید. به تدریج به جای دبی با عبارت‌های جایگزین «سواحل زیبای خلیج فارس» یا «جزایر خلیج فارس» مواجه شدیم. اکنون به جای واژه مهجور و بیگانه آننالیا هم مواجه با عباراتی می‌شویم چون «سواحل جنوب ترکیه» و «سواحل مدیترانه»!
کل موضوع خنده‌دار است. ما استاد تزریق معانی جدید به کلمات نامربوط هستیم. افعالی کمکی چون «کردن» را به جای آن فعل مربوط به عمل «نزدیکی» به کار می‌بریم (تو را به خدا ببین برای این که فیلتر نشوم چه ژانگولری اجرا می‌کنم). آن‌قدر این فعل کمکی محترم را به کار می‌بریم تا نامحترم شود! بعدش هم موضوع آن‌قدر لوث می‌شود که می‌رویم سراغ فعل‌های چون «نمودن»، «گشنی کردن»، «سپوختن» و لاید بعدش هم «گردانیدن» و الخ.
اصل ماجرا هم هیچ‌وقت تغییر نکرده و نمی‌کند. ما هر کلمه‌ای را به کار ببریم اصل عمل سر جای خودش باقی می ماند. فقط ماییم که داریم خودمان را مسخره خودمان می‌کنیم تا همه گفتارمان بهداشتی باشد.
حالا شده حکایت آنتالیا و آننالیا که اخ است و بد است. استفاده از کلماتش ممنوع شده اما اصل ماجرا هنوز به قوت خودش باقی است. بروید دوباره روزنامه‌ها را باز کنید و در آگهی‌هایش سیاحت و الخ.

یک روز در گاردین؛ نظر آزاد!

The Guardianهفته‌نامه چلچراغ– لندن به طور قطع یکی از پایتخت‌های رسانه‌ای دنیاست. روزنامه‌نگاری به مدرن‌ترین شکلش در این شهر وجود دارد. تعداد روزنامه‌هایی که به طور رایگان در سطح شهر توزیع می‌شود، روز به روز در حال افزایش است و این مسأله روزنامه‌های قدیمی و جدی‌تر را با مشکل رقابت در بازار رسانه‌ای دچار کرده است.
روزنامه گاردین به عنوان یکی از مهم‌ترین روزنامه‌های بریتانیا خوانندگان زیادی در سراسر دنیا دارد و این مدیون برنامه‌ریزی دقیقی است که در تمام سطوح و بخش‌ها وجود دارد. یکی از اولین چیزهایی که در این روزنامه توجهم را جلب کرد، اتاقی بود که اتاق مدرسه یا اِسکول روم نام داشت. طبق یک برنامه مشخص، دانش‌آموزان روزانه برای بازدید به مجموعه گاردین می‌آیند و در با اصول روزنامه‌نگاری آشنا می‌شوند. مربیان با استفاده از تجهیزات مدرنی که در این بخش قرار دارد، به آنها کمک می‌کنند تا در پایان بازدید، روزنامه دلخواه خود را منتشر کنند. در این میان گاردین هم ایده‌های جالبی صید می‌کند. نتیجه هم که مشخص است. دانش‌آموزان با شیوه کار در روزنامه و گردش کار در چنین مجموعه‌ای آشنا می‌شوند و در کنارش تغییری کلی در نگرش کلی اجتماع به رسانه صورت می‌پذیرد. این کارگاه آموزشی یک روزه باعث می‌شود تا عده بیشتری به کار کردن در رسانه‌ها علاقمند شوند و روزنامه‌های دیواری مدارس و دانشگاه‌ها کیفیتی بالاتر و حرفه‌ای پیدا کنند.
گاردین دو تحریریه مجزا دارد که یکی برای نسخه آنلاین (سایت) و دیگری برای نسخه چاپی مشغول به کار هستند آن هم در ابعادی که قابل مقایسه با هیچ‌یک از روزنامه‌های داخلی نیست. خوشبختانه امکان داشتم تا یک ساعتی با یکی از دبیران ارشد بخش آنلاین صحبت کنم و با شیوه کارشان از نزدیک آشنا شوم. ملاقاتی هم با سردبیر بخش وبلاگ‌های سایت گاردین داشتم. کمی هم هیجان‌زده شد وقتی که فهمید از خوانندگان وبلاگش هستم. در واقع تصور نمی‌کرد یک ایرانی بداند که گاردین وبلاگ هم دارد چه برسد به این‌که کسی وبلاگ‌هایش را بخواند.

ادامه

چسب مو

Kavehنوشته‌هایی که از این به بعد با فرم و محتوای زیر می‌خوانید، مجموعه‌ای است که زیر ستونی با نام «نقطه‌چین» در روزنامه «قیام» به طور روزانه منتشر می‌شود.
این خانوم مشیری معلم ماست. آن وقت می‌گوید که هر کسی که می‌خواهد آدم مهمی بشود برای خودش، باید هر روز بنشیند و کارهایش را توی یک دفترچه بنویسد تا بعد از این که هر سال گذشت بنشیند و بخواند که چه کارهایی کرده و آن وقت می‌تواند کلی تصمیم بگیرد که کار خوبی کرده یا کار بدی و پیشرفت کند. تازه این کار یک خاصیت دیگر هم دارد که آدم را وقتی بزرگ شد خوشحال می‌کند. چون که خاطرات خیلی خوش به حال آدم می‌شود.
ولی چون که خانم مشیری گفته که هر کسی آخر سال دفترچه‌اش را بیاورد که پر از نوشته خاطرات است، به هر درسش دو نمره اضافه می‌کند. من هم چون بابایم قول داده که اگر معدلم بالای ۱۷ شد برایم دوچرخه بخرد، اینها را خاطره می‌نویسم که تابستان امسال هی منت این کاوه را نکشم که دوچرخه دارد و به من نمی‌دهد سوارش شوم.

ادامه

جمعه شروع هفته‌ست، روز تلاش و کاره!

Soft Watchاین نوشته پیام را که می‌خواندم، یک جورهای رفتم تو مایه‌های همذات‌پنداری. این بخش مشکل سازگاری با تقویم میلادی خیلی قابل درکه: «هنوز ملاک ذهنی تقویم شمسی‌ست. تمام کارها هماهنگ با تقوم میلادی‌ست. در زندگی روزانه حتی با تقویم میلادی هماهنگ هستی. اما هنوز پاییز با اول مهر آغاز می‌شود. این چیزی‌ست که مهاجر ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کند. پذیرش شروع پاییز در ۲۳ سپتامبر، در اوایل احمقانه‌ست؛ اما ناچار بایستی بپذیری… این مشکل وقتی شدت پیدا می‌کند که تو هنوز اول هفته‌ات با شنبه آغاز می‌شود. حال این که این جا شنبه فقط مقدمه‌ای‌ست برای معرفی آخر هفته. اگر ذهن بیست و چند ساله‌ای که به تو فهمانده که جمعه وقت استراحت و تفریح و به یک معنا، روز تعطیل هفته‌است؛ اینجا، در این نقطه از زندگیت، گاف می‌دهد».
حالا چرا من می‌گم قابل درکه؟ خب واسه اینه که روزنامه‌نگارها و اصولاً هر کسی که با روزنامه درگىر می‌شه هم به نوعی دچار این مشکله. توی روزنامه‌ها قانون اصلی ساعت کار انیه که هر روزی که تعطیل رسمی است، تو روز قبلش تعطیلی و آن روز تعطیل باید سر کار بیای!
خب طبیعیه چون روزی که فرداش تعطیله، نباید روزنامه‌ای آماده چاپ بشه و به ناچار روزی که تعطیل رسمیه، تو باید بیای چون برای فردا باید روزنامه روی پیشخوان دکه‌ها باشه. این جاست که به قول پیام ذهنت گاف می‌دهد. همه دوستات جمعه‌ها تعطیلن و می‌خوان برنامه تفریحی بذارن، اما تو نمی‌تونی باهاشون باشی. هر هفته هم مجبوری این داستان رو برای همه توضیح بدی. روزهایی که تعطیل و بین‌التعطیلین و از این ماجراهای مرسوم توی ایران هست هم که نور علی نوره. چون تو همیشه یک روز جلوتر از بقیه آماده سفری و مجبوری یک روز زودتر از سفر برگردی. هفته‌های معمولی هم که پنجشنبه‌هات رو تنهایی و جمعه‌هات رو تنهاتر. اینه دیگه. فکر کنم با این وضعت نسل روزنامه‌نگارها در طول تارخ یه جهش ژنتیکی اساسی پیدا کنه به خاطر این تفاوت. این جاست که اون ترانه کودکانه تلویزیون به طرز مضحکی عوض می‌شه به این حالت:
جمعه شروع هفته‌ست، روز تلاش و کاره، پنجشنبه توی خوابی، اما هر کسی کاری داره!