کابل، زندگی در کنار مرگ زندگی می‌کند

سال‌ها پیش در این وبلاگ از سفرهایم هم می‌نوشتم و اتفاقا سفرنامه‌های عصیان از پرخواننده‌ترین نوشته‌های این وبلاگ بود. شاید تعدد سفرهایم در سال‌های اخیر به جای این که این دست نوشته‌ها را بیشتر کند، منجر شد به کم‌تر شدنش.

از طرفی شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام و سرویس میکروبلاگینگی چون توییتر از طرف دیگر، باعث شد که سفرنامه‌ها از وبلاگ به سمت شبکه‌های اجتماعی کوچ کنند. اما ماه پیش سفری داشتم به افغانستان که حیف دیدم درباره‌اش در وبلاگم ننویسم.

ما برای تولید ویژه‌برنامه‌ای در افغانستان برای کلیک به کابل سفر کردیم. حاصل این سفر یک هفته‌ای هم احتمالا تا هفته دیگه در غالب یک برنامه نیم‌ساعته به نمایش در می‌آید. اما من در افغانستان چه دیدم؟

برنامه کلیک به فناوری اختصاص دارد و ما هم به همین خاطر باید بوی تکنولوژی را در کشوری دنبال می‌کردیم که بیش از ۳۰ سال درگیر جنگ بود و هنوز هم از درگیری‌های داخلی بر سر قدرت خلاص نشده بود. خلاصه با این که ما به دنبال مدرن‌ترین مظاهر زندگی می‌گشتیم، باز  با موارد بسیاری روبه‌رو می‌شدیم که زخم جنگ را بر پیشانی خود داشت.

فرودگاه کابل اصلا در شان پایتخت یک کشور نیست. بسیار خرد و کوچک و نحیف است و با حداقل امکانات ساخته شده. از همان ابتدا با کسانی روبه‌رو می‌شوید که می‌خواهند به زور چمدان‌هایتان را جابه‌جا کنند و از این راه درآمد اندکی به جیب بزنند.

ادامه

مروری بر کروم‌بوک، نت‌بوک گوگل

امروز فرصتی دست داد تا نگاهی به یک نمونه پیش‌ از عرضه عمومی کروم‌بوک بیاندازم و از نزدیک آزمایشش کنم. نمونه‌ای که توسط شرکت سامسونگ تولید شده و توی یکی دو هفته آینده در اختیار عموم قرار می‌گیره. تا هفته آینده مرور این نت‌بوک رو در کلیک بی‌بی‌سی نشون داده می‌شه.

اما اگه عطش این رو دارید که کمی زودتر بدونید که چه اتفاقی افتاده، اجازه بدید که یک مقدمه‌ای بر این موضوع داشته باشم. سیستم‌عاملی که گوگل با نام کرومیوم دو سال پیش معرفی کرد، یک سیستم‌عامل مبتنی بر اینترنت هست. این سیستم‌عامل در اختیار همگان قرار گرفت تا هر کسی که می‌خواد آزمایشش کنه. خیلی‌ها از جمله من اون رو دریافت و روی کامپیوتر نصب کردند. البته من چند روز بیشتر باهاش سر و کله نزدم و پاکش کردم. علتش رو هم در ادامه مطلب خواهید فهمید.

اگه با مرورگر کروم کار کرده باشید، باید بهتون بگم که سیستم‌عامل کروم او اس که در واقع یک نوع کرومیوم هست، چیزی جز یک مرورگر پیشرفته نیست. اما مرورگری که نمی‌تونید مینیمایزش کنید و ببندینش. این همون پبنجره‌ای هست که همه کارها توش انجام می‌شه. همه فایل‌ها و تمام اعمال روی فضای کلاد یا ابر اجرا می‌شه. شما هیچ فایلی روی کامپیوترتون ندارید. این یعنی اگه کامپیوترتون به اینترنت متصل نباشه، کار خاصی نمی‌تونید انجام بدید.

چند وقتی هست که کاربران مرورگر کروم با وب‌استور یا فروشگاه وب گوگل آشنا هستند. اپلیکیشن‌های مختص کروم رو می‌شه از اونجا دانلود کرد. برای نمونه می‌شه به بازی انگری بردز تحت مرورگر کروم اشاره کرد که چند وقت پیش همینجا معرفیش کردم. سیستم‌عامل کروم او اس هم بر اساس همین اپلیکیشن‌ها کار می‌کنه. شما اپلیکیشن دانلود می‌کنید برای توییت، برای وب‌کم، برای بازی و برای هر چیز دیگه و روی کروم‌بوک نصب و ازش استفاده می‌کنید. تقریباً می‌شه گفت که روی کروم‌بوک با فضایی مثل یک تبلت مواجه هستید.

نکته دیگه اینه که روی کروم‌بوک دکمه‌های تابع (فانکشن) یعنی اف یک تا اف دوازده حذف شدن و جاش دکمه‌هایی با کاربردهای مناسب برای مرورگر قرار گرفته. همین طور جای کپس‌لاک هم دکمه جست‌وجو هست. نکته آخر این که زیان فارسی رو هم به خوبی پشتیبانی می‌کنه.

در کل فکر می‌کنم با توجه به این که اینترنت اون هم از نوع پرسرعت در همه جا در دسترس نیست، هنوز برای همه‌گیر شدن نت‌بوک‌هایی مثل کروم‌بوک زوده. این وسایل کمی زود درست شدن.

چند تا عکس ازش گرفتم که می‌ذارم اینجا و بهتون توصیه می‌کنم برنامه کلیک رو که دوم تیر پخش می‌شه ببینید که بچه‌ها کروم‌بوک رو حسابی شخم زدن.

کلیک؛ کلاود کامپیوتینگ یا محاسبات ابری

از این به بعد برنامه کلیک روی سایت بی‌بی‌سی فارسی بایگانی می‌شه. یعنی می‌تونید هر وقت که خواستید پیداش کنید. بدیهیه که برنامه هفته جاری رو می‌تونید در طول هفته از این لینک ببینید. و البته بعد از قرار گرفتن برنامه جدید در سایت، برنامه قبلی هم در سایت و هم در یوتیوب در دسترس خواهد بود. برنامه هفته پیش رو این پایین می‌ذارم. و اگه نمی‌تونید این پایین ببینیدش، در یوتیوب ببینین.


موضوع برنامه درباره کلاود کامپیوتینگ یا محاسبات (رایانش) ابری هست. در بخش‌های دیگه برنامه هم گفت‌وگو با سلمان جریری و اخبار تکنولوژی و همین‌طور وب‌سایت‌های وب‌نورد رو داریم.

 

در دو روز گذشته چه گذشت؟

پریروز رو تقریباً بی‌کار بودم. در واقع کلیک دو تا مصاحبه مهم داشت با پل اوتیلینی، رئیس اینتل و استیو بالمر، رئیس مایکروسافت و این وسط من قرار نبود کاری انجام بدم. مأموریت من خرید ده تا فیلم مینی دی‌وی‌دی بود. مشکل بزرگ این بود که معلوم نبود چطور می‌شه توی این شهر درندشت، یه مغازه لوازم الکترونیک پیدا کرد. رفتم روی گوگل و جست‌وجو کردم و یه چیزهایی بهم نشون داد. خلاصه شال و کلاه کردم و راه افتادم. متأسفانه چون به مقیاس نقشه دقت نکرده بودم، مسافتی که کوتاه به نظر می‌رسید، به دو ساعت پیاده‌روی در هوای داغ منجر شد و بالاخره من خودم رو وسط شهر پیدا کردم. نیم ساعت هم توی پاساژهای مختلف چرخیدم و پرسان پرسان یه مغازه عکاسی پیدا کردم و عاقبت مأموریت با موفقیت انجام شد. مشکل برگشتنم این بود که واقعاً توان پیاده‌روی دوباره نداشتم. بعد از نیم ساعت گیج زدن، متوجه شدم تاکسی‌های این شهر توی خیابون برای آدم نگه نمی‌دارن و باید بهشون زنگ زد. تصمیم گرفتم با مونوریل برگردم و پیدا کردن ایستگاه مونوریل هم نیم ساعت وقتم رو گرفت. در واقع باید از وسط لابی یه هتل که اندازه یه استادیوم بود رد می‌شدم تا به ایستگاه برسم. اما خوبیش این بود که ده دقیقه بعد از سوار شدن، به مقصد رسیدم. یه کم که استراحت کردم، بچه‌ها هم برگشته بودن و تصمیم گرفتیم برای شام به رستوران ژاپنی موساشی بریم. از اینها که آشپزش جلوی آدم ژانگولر در میاره. و انصافاً چقدر از دستش خندیدیم.
اما روز قبل از صبح رفتیم به نمایشگاه. باید همه چیزهایی رو که جلوی دوربین می‌گفتم، فیلمبرداری می‌کردیم. این کار تا ساعت ۵ عصر طول کشید و در نهایت هم برای معرفی چند تا تکنولوژی در حوزه انتقال بی‌سیم ویدئو استریم، یکی دو ساعت فیلمبرداری کردیم.
شام رو یه عالمه سوشی خوردم و بعدش از طرف CES یه کنسرت دعوت بودیم. خواننده جان لجند بود که شش تا جایزه گرمی هم برده. آخر کنسرت هم سر و کله استیوی وندر پیدا شد. همون خواننده نابینای معروفی که در مراسم تحلیف اوباما خوند. استیو از خوره‌های نمایشگاه CES هست و هر سال میاد. اگه یادتون باشه پارسال توی کلیک درباره تکنولوژی‌هایی که به درد نابیناها می‌خوره باهاش مصاحبه کردیم. بعد از این کنسرت هم از طرف نمایشگاه یه پارتی دعوت بودیم که توش حسابی بزن و برقص بود و این چیزها. حالا هم باید دوباره برم تا ببینم چه چیز جالب دیگه‌ای می‌شه پیدا کرد و فیلمش رو گرفت. فعلاً…

سفر به لاس‌وگاس، شهر گناه

خب در کمال ناباوری ویزای آمریکای من به سرعت جور شد اما بدشانسی وقتی بود که یکی دلش خواسته بود توی این ایام یه هواپیمای آمریکایی رو منفجر کنه. بدبختی این بود که پرواز طرف هم از لندن به آمریکا بود. این شد که همه چیز دست به دست هم داد تا تدابیر امنیتی و کنترل مسافرانی که به آمریکا وارد می‌شن چند برابر بشه و این مسأله دقیقاً از همون روز پرواز من توی فرودگاه‌ها اجرایی شد.
بنابراین وقتی که من در تدارک سفر به «شهر گناه» بودم، انواع اقسام پلیس‌ها داشتن با خودشون فکر می‌کردن که چطوری می‌شه گناهکارها رو از بی‌گناه‌ها تشخیص داد! خلاصه این که من به همراه بچه‌های تیم کلیک، دیروز وارد فرودگاه گت‌ویک لندن شدیم تا سوار هواپیما بشیم. ساعت پرواز یازده و نیم بود و ما ساعت هشت اونجا بودیم. بارها و بارها همه رو بازرسی کردن. هیچ ربطی هم نداشت که ایرانی باشی یا انگلیسی. در واقع آش به این شوری هم نبود. تنها تفاوتش برای من این بود که باید به سؤال‌های بیشتری جواب می‌دادم.
ده ساعت پرواز رو توی بویینگ۷۴۷ با تماشای چند تا فیلم و چرت زدن طی کردم تا وارد فرودگاه شهر لاس‌وگاس شدیم و اینجا بود که منتظر بودم یه کمی حالم رو بیشتر بگیرن. همه مراحل رو مثل بقیه طی کردم به جز این که آخر کار نیم ساعت معطل شدم تا من رو به طور کامل رجیستر کنن. از آدرس خانواده بگیر تا شماره‌های حساب بانکیم رو ثبت کردن و بعدش هم خوش‌آمد گفتن و وارد شدم.
مشکل اینجا بود که کلاً اوضاع خوابم بهم ریخته بود. در حالی که ساعت موبایلم نشون می‌داد که توی لاس‌وگاس امروزه، توی لندن و تهران فردا بود! به هر حال یه ماشین کرایه کردیم تا این روزها بتونیم با کلی وسایل فیلمبرداری، راحت‌تر این ور اون ور بریم. نمایشگاه CES یکی از مهم‌ترین نمایشگاه‌های دنیا در زمینه محصولات مصرفی الکترونیکه و ما توی این یک هفته باید برای دو تا برنامه کلیک، برنامه بسازیم. کلی وسیله جدید رو باید معرفی کنیم و چند تایی هم مصاحبه باید انجام بدیم.
بعید می‌دونم وقت بشه که بتونم شهر رو ببینم. اما در نگاه اولی که دیشب به شهر انداختم، تا الان فقط یه عالمه ساختمون عجیب و غریب و بزرگ دیدم که نماد شهرهای بزرگ دنیا مثل برج ایفل و ابوالهول رو در کنار خودشون دارن و همه جا چراغ‌های نئون هست و البته انواع و اقسام ابزار و اداوت قمار رو می‌شه توی هر سوراخ و سنبه‌ای پیدا کرد. آدم‌های شدیداً پولدار با ماشین‌های لیموزین و مدل‌بالا همه جا دیده می‌شن. امیدوارم وقت بشه تا برم عکاسی.

ابزارکی برای کنترل ذهن و حرکت اشیاء

خب من امروز تونستم تو دفترمون یه دستگاه یا بهتره بگم یه اسباب‌بازی جدید رو آزمایش کنم که به نوعی هیجان‌انگیز بود. این دستگاه دو بخش داره. بخش اول یک لوله شیشه‌ای هست که توش یه توپ سبک به اندازه توپ پینگ‌پونگه و بخش دوم یه هِدست که سه تا حسگر داره و امواج مغزی رو می‌گیره. این امواج توسط دستگاه تقویت می‌شن و بعد باید روی توپ تمرکز کنیم.
در هر مرحله با تمرکز بیشتر می‌شه توپ رو از کف لوله شیشه‌ای بلند کرد. این دستگاه بیشتر شبیه یه اسباب‌بازیه اما من فکر می‌کنم آینده روشنی داره. چه برای کمک به معلولان تا بعضی از اشیا رو کنترل کنن و چه برای بازی‌های کامپیوتری و به نوعی ساده کردن دسته‌های بازی و هزار و یک مورد دیگه که توی ذهن نمی‌گنجه. تا چند هفته دیگه این دستگاه رو توی برنامه کلیک بیشتر بررسی می‌کنم.
برای درک بهتر به سایت تولیدکننده کنترلگر فکری جنگ ستارگان یا Star Wars mind-controlled برین. برای این که بیشتر این جریان دستتون بیاد، ویدئوی زیر رو ببینین:


روش کار: دستگاه‌های EEG، می‌تونن امواج مغزی آلفا، بتا، دلتا، گاما و تتا رو بخونن. بخش هدست دستگاه استار وارز در واقع با سه تا حسگر، اشعه بتای مغز رو می‌خونه و به بخش دیگه دستگاه منتقل می‌کنه. بخش دوم هم بر اساس تمرکز و موج بتایی که از مغز صادر می‌شه، پنکه کوچیکی رو با قدرت‌های مختلف به کار می‌ندازه که باعث می‌شه توپ تا ارتفاع‌های مورد نظر شما بالا بره.
قیمتی که برای این دستگاه توی فروشگاه آمازون پیدا کردم، در حال حاضر ۸۵ دلاره و می‌تونین بخرینش.

 

ادامه

پ.ر.ا.ک.ن.د.ه گویی

این طور که به نظر می‌رسه من به نمایشگاه موبایل بارسلونا نمی‌رسم. اون هم به خاطر کندی صدور ویزای شینگن از طرف اسپانیا. به هر حال همکاران انگلیسی کلیک این نمایشگاه رو پوشش می‌دن اما حیف شد که خودمون مستقیماً اونجا نیستیم.
برای کلیک فارسی یه گروه توی فیس‌بوک درست کردم که فعلا ششصد هفتصد تا عضو داره. یه اکانت هم توی توییتر براش درست کردم که کم‌کم اون رو هم راه بندازیمش. خودم از وضعیت سایت کلیک راضی نیستم. خیلی وقته که تقاضا کردیم امکان یه سایت با امکانات حداقل براش فراهم بشه. امیدوارم که زود جوابم رو بدن و باهاش موافقت کنن.
یکی از کارهای دیگه‌ای که این روزها بهش علاقمند شدم، گرفتن عکس با موبایل و ارسال سریعش به اکانت فرندفیدمه. یه جور توییت تصویری. تقریباً هر کسی اونها رو ببینه متوجه می‌شه دارم به چی نگاه می‌کنم.
این گوگل لاتیتود هم هنوز اپلیکیشن خودش برای آی‌فون رو فعال نکرده که تستش کنیم. یه جورایی تو کفش موندم که ببینم چطور کار می‌کنه. فعلاً انتظار می‌کشیم تا فرهنگ انتظارمون ارتقا پیدا کنه.
امروز چشممان یا بهتره بگم گوشمان به صدایی روشن شد که مدعی بود بنیامین بهادری هست. از قرار معلوم یکی یه آهنگ سفارشی خونده برای تبلیغ ایرانسل که حداقل از نظر ترانه اعصاب خورد کنه و اولش هم گفته می‌شه که مال بنیامینه. آهنگ رو برای بهزاد فرستادم و بهم گفت که این صدای بنیامین نیست. به هر حال بهزاد یه جورایی کارشناس سر و صداهای آهنگین ایرانیه!