یکی از مسائل و مشکلات جامعه امروزی ما، اینه که هیچ چیزی سر جای خودش قرار داره. از نظر من این تئوری که بینظمی خودش یه جور نظمه، کاملاً در جامعه ایران نمود پیدا کرده. این بهترین نمونه از این تئوریه. اگه دقت کنید میبینید که همه چرخدندههای این کشور در کمال ناجوری باز دارن با هم میچرخن. اینجا جاییه که یک مهندس عمران مسافرکشی میکنه یک مهندس صنایع، ساختمونسازی و یک پزشک کارت اینترنت میفروشه. این که چرا هر کسی جای خودش نیست، لابد به خاطر سیاست خاص مملکتداریه که پیاده میشه. سیستم حاکم توی این کشور به نحویه که آدم مجبور به رعایت قوانینی میشه که با هیچ اصول منطقی سازگار نیست. شرط بقا در چنین آشفته بازار، انجام انواع دوز و کلک و دغلبازیه. اینجا اگه میخوای بیزنس کنی باید دروغگو باشی. چون مردم عادت کردن که دروغ بشنون. اصلاً اگه راستگو باشی فکر میکنن که دروغگویی. مثلاً اگه چیزی واسه من ۱۶۰۰ تومن تموم بشه و من بخوام بیست درصد بکشم روش و اون رو ۱۹۲۰ تومن بدم دست مشتری، شاکی میشه. میدونین چرا چون فکر میکنه که اون بیست تومن ناحقه. حالا اگه بهش بگم ۱۹۵۰ تومن با رغبت پول رو میده و اگه بهش بگم ۲۰۰۰ تومن و ۵۰ تومن هم بهش تخفیف بدم، چهار تا مشتری دیگه هم ور میداره با خودش میاره. مردم ما همشون هنرپیشه هستند به سادگی همدیگر رو فریب میدن در حالی که میدونن طرف مقابل هم از این موضوع خبر داره. اصلاً تو کدوم یک از ممالک دنیا دیدین که این همه قسم توی ادبیاتش باشه؟ به جون بچم و به جون مادرم و به همین قبله و به همین سوی چراغ مثل تذهیب دور خط نستعلیق مزین کننده حرفامونه. تو کدوم ادبیات دنیا این همه مدح و ثنا و چاپلوسی وجود داره جز فرهنگ ادبیاتی ما؟ جهان سوم بودن، عقبموندگی در تکنولوژی نیست. تملق، رشوه، تعارف و دروغگویی تو هر جامعهای باشه، مرزهای این دنیا رو مشخص میکنه. این رو بدونیم تا موقعی که ما مجبوریم برای موفقیت در تجارت، رشوه بدیم و رشوهگیرنده هم اسم رشوه رو پورسانت بذاره، پیشرفت نه تنها غیر ممکنه بلکه پسرفتمونه که حتمیه.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.