ماشینحساب بابام بهترین دوستشه
بابا که میاد خونه
میره تو اتاق کارش
ماشینحساب رو ور میداره و دکمههاشو ناز میکنه
باهاش یواشکی حرف میزنه
نمیدونم ماشینحساب بابام بهش چه جوابی میده
اما انگار بعضی وقتا براش جوک میگه
چون بابام دستاشو به هم میماله و میخنده
بعضی وقتا هم انگار قهر میکنه
چون بابام اخماشو تو هم میکنه و غرغر میزنه
وقتی که بزرگ شدم
حتماً یه ماشین حساب میخرم
شاید بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم
طفلکی ماشین حساب٬ یه زمانی چه برو بیایی داشت!
ممنون از این که غلطهای املاییم رو تصحیح کردی. میذاشتی همه ببینن دانشجوی سال آخر کامپیوتر هنوز تایپ کردن هم بلد نیست! خودم که واقعاً به خودم آفرین میگم.
نیما: به این میگن بیماری ویرایش. تازه فاصلهها و نیمفاصلههاشون رو هم درست میکنم. هاها.