انگاری در توان یک آدم معمولی عصیانزده نمیتواند باشد که افعال معمولی را در اشکال معمولی انجام دهد.
خارق عادت بودن میطلبد انگاری این تکاپو که از توان من بیرون است.
پندارم بود که طی کردهام. بودن، هستن و شدن را. اما…
مجالی دیگر نیست برای چند باره برخواستن.
این بار اگر هبوطی باشد، لبریز سقوط نباشد وجودم؟
نلرزد پایم دگر بار؟
فراغ یار را تحمل شاید لیک عشق دگر بار را تأمل باید اگر از من نگریزد عقل. که باشی و در کنارم نباشی به باد میرود دل و دین و عقل و هوش…
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.