نشسته بودیم و داشتیم فیلم ۲۱ گرم رو نگاه میکردیم که یهو همه چیز شروع کرد به لرزیدن. میگن که خونههای اکباتان طوری ساخته شده که زلزلهها رو خوب رد میکنه. اما همه چیز باز هم طوری لرزید که همه مردم از خونههاشون ریختن بیرون. هممون میدونیم که اگه تهران توی این وضعیت دچار زلزله بشه، بزرگترین فاجعه در تاریخ زلزله اتفاق میفته. اما هنوز هم خونههای پوست پیازی ساخته میشن. هنوز هم وقتی یه زلزله میاد خطوط مخابراتی و وضعیت اطلاعرسانی و امداد دچار اختلال میشن و نزدیک به صد در صد از کار میفتن. هنوز هم مسؤولین دارن شعار میدن که… انگار هیچ چیزی توی ایران به عنوان مدیریت بحران معنای واقعی نداره!
امروز توی یه سوپرمارکت شنیدم که یکی میگفت اینها همهش به خاطر ندادن زکاته! لابد ملت تو کشورهای دیگه هم زکات میدن که اتفاقی براشون نمیافته! نمیفهمم چرا هنوز خیلی از مردم مغزشون پارهسنگ ورمیداره! واقعا در صد شعور عامه مردم رو باید با چه معیاری سنجید؟
زلزله قبلی رو که تجربه کردم، زلزله رودبار بود. اصلا دوست ندارم این یکی رو توی تهرون تجربه کنم. مطمئنم اگه کسی هم زنده بمونه بر اثر انفجار تاسیسات افتضاح گازکشی و شیوع بیماری و هزار اتفاق دیگه از بین میره. این راهنما برای زنده موندن در زلزله نوشته شده. راهنمای خوب و کاملیه اما شدیدا برای کسانی نوشته شده که همسر دارن! معلوم نیست ما مجردها برای زنده موندن باید چه کار کنیم!
ماه: می 2004
انتقال
خلاصه بعد از یک هفته تلاش بیوقفه (؟!)، بار و بندیلمون رو جمع کردیم و رفتیم دفتر جدیدمون. این چند وقتی هم که ننوشتم، همهش به خاطر اسبابکشی و جابهجایی بود و این چیزا. خلاصه شرکت خدمات وب گردون از آریاشهر رفت به سهروردی شمالی. بفرمایین در خدمت باشیم!
اجتماع مجازی اُرکات Orkut
جریان «تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی» رو که میدونین؟
خب جریان ارکات هم که چهار ماه پیش اشارهای به آن کرده بودم، درباره همین موضوع است!
یکی از مشکلاتی که شرکتها با آن دست به گریبان هستند، این است که کارمندان در ساعات اداری وقت خود را صرف مسائل شخصی میکنند. برای مقابله با این مشکل، شرکت گوگل راه حل جالبی را پیاده میکند. طبق این راه حل، کارمندان می توانند ۲۰ درصد از وقت کاری خود را صرف پروژههای شخصی نمایند مشروط بر اینکه آن پروژه در جهت اهداف شرکت گوگل باشد. گاهی از میان این پروژههای کوچک شخصی، مواردی پیدا میشوند که با حمایت گوگل تبدیل به یکی از بهترین خدمات میگردد. از نمونه این خدمات میتوان به سرویس جمعآوری اخبار گوگل یا Google News اشاره کرد که روزانه میلیونها بازدیدکننده دارد و در اصل پروژه یک مهندس هندی گوگل به نام Krishna Bharat است یا بخش Froogle در سایت گوگل که در زمینه جستجو برای محصولات فروش آنلاین خدمات قابل توجهی را ارائه میدهد.
یکی از پروژههای فردی جالب توجه در این زمینه Orkut نام دارد که ابتکار فردیست به نام Orkut Buyukkokten.
بیگانه
با انگشتان بندبند باریکت مداد را برمیداری. نوکش را میبری روی زبانت و از توی آینه خطی میکشی در امتداد مژههایت و یک بار دیگر یکوری نگاه میکنی به آینه. شاید می خواهی بدانی که کدامتان زیباتر شدهاید! وسایلت را میریزی توی کیفت و سری تکان میدهی و میروی بیرون. پرده را کنار میزنم. ماشینها کنارت ترمز میکنند.هوا آفتابیست.
چهار عمودی… غریبه، ناآشنا… ۶ حرف… ب-گ–ه
بدرقه
خب این دوست عزیز ما هم به اتفاق همسرش رفت. به نظرم یه جورایی جاش خیلی خالی میشه. الآن باید تو آمستردام پیش سینا باشن و دو روز دیگه هم راهی آمریکا. امان از این فرودگاه لعتنی!
کالبدشکافی بلاگر جدید
سیستم مدیریت محتوای بلاگر پس از ماهها تغییرات مهم و چشمگیری را در سایت خود داد. برای آنها که مدتهاست با بلاگر مأنوس هستند، دیدن چهره جدید بلاگر کمی بیشتر هیجانانگیز است. تیم بلاگر پس از هزاران ساعت کار توانست اولین تغییر بزرگ را پس از پیوستن به گوگل در فوریه ۲۰۰۳ در اختیار عموم کاربرانش بگذارد.
در ظاهر جدید بلاگر سعی شده است که محیطی کاربرپسند برای استفاده فراهم شود. از مشخصات ظاهری این محیط میتوان به بزرگتر شدن آیکانها و رساتر شدن آن ها از لحاظ مفهومی اشاره کرد. دو گروه Adaptive Path و Stopdesign با Google بر روی قسمت ثبت نام و اصلاح سیستم پردازش آن کار کردند و توانستند که این قسمت را برای افراد تازهوارد کوتاه، بصری و آسانتر سازند. ساختار و طراحی جدید بلاگر بر اساس نظرسنجیهای متعددی صورت گرفت که گروه کثیری از وبلاگنویسان در آن عقاید و آرای خود را در اختیار گوگل قرار دادند.
مترو
سرتاسر اینجا یه چالهست. از چپ تا راست. وسطش هم تو تا میله زرد گردن کلفت کشیده شده از چپ تا راست. روش هم نوشتن خطر مرگ! این طرف من نشستم روی یه صندلی. اون طرف تو هم نشستی روی یه صندلی. اینقدر نگام نکن. راهمون که جداست. تو قراره بری به سمت چپ. من هم که قراره برم به سمت راست. چند متر بیشتر بینمون فاصله نیست. اما راه مستقیمی هم وجود نداره. تنها نقطه اتصال بین من و تو یه راهه که از بالای سرمون میگذره. ولی فایده نداره. چون قبل از اینکه یکیمون بیاد اون طرف، اون یکیمون میره.
از وبلاگ یک جادوگر
امروز چند مرد از میان درختان به قبیلهمان آمدند. ظاهرشان خیلی عجیب بود.سفید بودند! و پوست حیوانات عجیبی را پوشیده بودند که هیچکس مثل آن را ندیده بود. به زبانی صحبت میکردند که اصلا مفهوم نبود. به مردان قبیله دستور دادم که زندانیشان کنند تا ببینیم که چهجور جانورانی هستند. فردا سعی میکنم به عنوان جادوگر ارشد قبیله نگاه مبسوطی بهشان بیاندازم و چند تا آزمایش رویشان انجام دهم. نکند شیطانهای کوچک زیر پوستشان باشد که اهالی قبیله را مریض کنند. به نظرم خیلی عقبمانده باشند. حتی نمی دانستند وبلاگ چیست!