۱- دو سه روز گذشته رو رفته بودم لاهیجان. معمولاً این روزهای تعطیل پشت سر هم رو میمونم توی خونه و از جلوی کامپیوترم جم نمیخورم مگه این که بخوام کتابی بخونم، فیلمی ببینم یا به زور رفقا برم بیرون. اما این بار فرق میکرد. یعنی تمام انگیزههای خونه موندن (که آنلاین شدن باشه) به خاطر یه طرفه شدن تلفنم از بین رفته بود واسه همین رفتم شمال یه سر و گوشی آب بدم و برگردم. خب یکی از عجایب روزگار اینه که پستی و بلندی زیاد داره. اون وقت برای منی که لازمه صبح تا شب آنلاین باشم، پیششماره ۲۲۸۵ در نظر میگیره که به مرکز مخابراتی شهد مفتح مربوطه و از اون جایی که این مرکز محترم هنوز هیچ گونه سرویس ADSL ارائه نمیده و اصولاً مناطقی از پاسداران، شریعتی و میرداماد که شوربختانه خونه من هم اونجاست، مرتبط با همین مرکزه، نتیجهگیری منطقی این خواهد بود که به علت استفاده مکرر از تلفن منزل جهت آنلاین بودن مسلسلوار، تلفنم یک طرفه میشه و الخ. بعضی وقتها فکر میکنم که گرچه مهاجرت از اکباتان مزایای متعددی از قبیل نزدیکی به محل کارم داشت اما توی اکباتان میشد ADSL داشت و این جا فعلاً نمیشه. البته میتونم برم سراغ اینترنت بیسیم اما هر جور که حساب کتاب میکنم، هنوز برام به صرفه نیست.
۲- الغرض، این دو روز توی گرمای شرجی لاهیجان حتی هوس قدم زدن توی شهر به کلهم نزد. ترجیح دادم بشینم توی خونه و کتاب بخونم یا گاهگداری با مادرم درباره لزوم ورود به دنیای بکوب و بساز و بفروشها گپ بزنم بلکه چیزی بجنبد و وارد جرگه بیزنسمندان ساخت و ساز بشن. اما دریغ و صد افسوس که نرود میخ آهنن در سنگ.
۳- دیروز (سهشنبه) هم به تمامی در چلچراغ گذشت. خبر داغ این که سردبیران چلچراغ -آرش خوشخو و علی میرمیرانی- از شماره جدید تنها افتخار نویسندگی رو متقبل شدن و دیگه سردبیر نیستند. برای تنوع هم که شده زین پس بزرگمهر شرفالدین و معصومه ناصری زوج سردبیر چلچراغ هستند و انتظار میره چلچراغ دچار تحولاتی محتوایی بشه. با این وضعیت آرش و علی هم باید وقت بیشتری برای نوشتن داشته باشن که مایه امیدواریه به هزار و یک علت.
۴- جام جهانی داره نزدیک میشه و من هم بنا بر اقتضا جوگیر، هیجانزده و خوشتیپ هستم (این آخری برای این بود که خلاصه یه نکته مثبت هم در وجود ذیجودم یافت بشه). اخبار جامجهانی هم که ماشالله هزار ماشالله نسبت به دورههای قبلی بیشتر منتشر میشه و به این هیجان دامن میزنه (خداییش از این فعل دامن زدن هم خوشم میاد. شبیه باد بزنه. تصور کن!) اما از همه خوشمزهتر شوخیهای ایشون نسبت به ایشونه. خودتون بخونین و ببینین تیم ملی ما چه انگیزه عمیقی برای صعود به مرحله یک هشتم نهایی پیدا کرده و یاد بگیرید که سواد فوتبال پرفسور-مربی فوتبال ما در مقایسه با رئیسجمهور-معلم ما تلاونگ هم محسوب نمیشه چرا که ایشون فرمودند در صورتی که بازیکنان بخوان وقتکشی کنن، چیکار کنن. مثلاً به علی کریمی پاس بدن تا اون دریبل بزنه و قس علی هذا (دارید که اصطلاحات رو؟ خب ما اینیم). توی سایت رسمی جامجهانی یک نظرسنجی راه افتاده که از کاربران میپرسه به نظر شما چه کسی بیشترین بخت رو برای بردن کفش طلایی جام جهانی داره؟ خب ماشالله ایرانیان غیور و همیشه حاضر در اینترنت هم دارن درصد شانس رو به نفع علی کریمی بالا و بالاتر میبرن و علی الان هم با فاصله زیادی جلوست از رقبا. البته خیلیها هم غافل از این هستند که نظرات ما هچ تأثیری در انتخاب برنده کفش طلایی نداره. این فقط یه نظرسنجیه و برنده بر این اساس انتخاب نمیشه. کار ما فقط نظرها رو بیشتر معطوف علی کریمی میکنه.
بهترین کار اینه که بیای شهرک غرب. هم ADSL داره که خیلی ارزونه و با سرعت بالا و بدون قطعی (چون خودم دارم اینقدر با قاطعیت میگم). هم اینکه اینجا خونه ارزونتره. و هم اینکه تو در ازای اینترنت ۲۴ ساعته ماهی۴۰ تومن ناقابل بیشتر نمیدی! فکر کنم الان پول کارت و تلفنت سه برابر باشه نه؟! یه زمانی ما هم همیشه لاهیجان بودیم تو تعطیلات. البته چون فامیل داشتیم اونجا. از وقتی اونا کوچ کردن تهرون ما هم از نعمت دیدن شیطانکوه و کنار استخر قدم زدن و دیدن شیروونیهای خوشگل خونههای لاهیجان از بلندیهای کوه محروم شدیم(جملهبندی رو حال کن) در مورد چلچراغ هم هیچ نظری ندارم. چون معصومه ناصری میپیچونه همهاش و بزرگمهر هم که حوصله نداره.خدا به داد برسه!!!
نیما: والله شهرک غرب همچین ارزون هم نیست مریم جان. اگه نه به مزایای ADSL که واقفم. به هر حال اگه پناهندهای چیزی میپذیرین توی شهرک با اجاره ناقابل ما، ما بیایم. درباره لاهیجان هم بگم که تازه کجاش رو دیدی تله کابین هم زدن به چه ماهی. درباره معصومه ناصری هم که دودره بودنش اظهر من الشمسه (جملهبندی رو حال کن تو هم) اما درباره بزرگمهر باهات موافق نیستم. از وقتی سردبیر شده از مجله جم نخورده!
نیما جان اگه یه خورده بیای بالاتر مرکز شهید غریبی dsl
داره بدبختی اینه که dsl ها هم بدرد بخور نیستن به نسبت پولی که میدی.
نیما: اگه بخوام بالاتر هم بیام نمیتونم. مگه این که شهید غریبی بیاد پایینتر که اصولاً اون هم نمیتونه!
حسودیم شد. چون من تا ۱۱ تیر و همانا پایان امتحانات نمیتونم برم لاهیجان. دلم برای همه چیز تنگ شده.
از قضای روزگار انگار همشهری هستیم.
سلام. از این که بزرگمهر سردبیر شده خیلی خوشحالم. چون واقعا با نوشتههاش حال میکنم. سلام منو بهش برسون. راستی منم بچهی یکی از شهرای اطراف لاهیجان شما هستم(رودسر) سایتت خیلی توپه تو وبلاگم لینکش دادم. راستی لقب تو تو چلچراغ چیه؟ در ضمن اگه وبلاگ منصور ضابطیان و بزرگمهر شرفالدین رو بدی ازت ممنون میشم.
نیما: نیما جان اون جا گاهی به میگن آقای هاتلاین و گاهی هم میگن آقای چَت. وبلاگ منصور هم لینکش این کنار هست و بزرگمهر هم فعلاً وبلاگی نداره.