هفتهنامه چلچراغ– یکی دو هفتهای است که یاهو نیوز این امکان را اضافه کرده است تا کاربران اینترنتی بتوانند عکسهای خبری خود را در سایت یاهو قرار دهند. یاهو علاوه بر انتشار این تصاویر در سایت خود، آنها را خبرگزاری رویترز نیز ارائه میدهد تا در صورت نیاز در بخشهای مختلف خبری از آنها استفاده شود. این بخش از یاهو «اخبار شاهدان» یا You Witness News نامیده میشود.
زمانی که انفجارهای معروف متروی لندن رخ داد، تنها دقایقی بعد تصاویری که از این اتفاق بر روی خبرگزاریها و شبکههای تلویزیونی پخش میشد، آنهایی بودند که از طریق دوربینهای دیجیتال و موبایلهای شهروندان لندنی ضبط شده بود. اضافه کردن این امکان به یاهو نیوز، نشاندهنده آن است که خبرگزاریهای حرفهای بیش از پیش به پدیده «روزنامهنگاری شهروند» یا Citizen Journalism وابسته میشوند. این گامی به پیش برای شهروندانی است که تا پیش از این تنها در وبلاگها و فتوبلاگهای خود امکان انتشار اخبار و تصاویر را داشتند.
ماه: دسامبر 2006
باز هم کتاب باز هم ویکی
ویکیپدیا را یادتان هست؟ خب این ویکی پدیا یک پسرعموی خوب و جالب توجه دارد که نباید از آن غافل شد. «ویکی بوک» یا ویکی کتاب یا به قولی «ویکی نَسک» پروژهای چندزبانه برای ایجاد گنجینهای از کتابهای با محتوای باز، راهنماها، و دیگر نوشتهها با محتویات آزاد است. این نهضتی که با نام «کد باز» و «محتوای باز» در دنیا به راه افتاده در حال حاضر ایدهای محبوب و همهگیر شده است. این دقیقاً به این معناست که «بیاید با هم کتاب بنویسیم». با این روش شما میتوانید یکی از نویسندگان یک کتاب باشید که لزوماً داستانی هم نیست. «ویکی نَسک» چند بخش دارد.
ویکیکودکان، بخشی است که هدف از آن ایجاد مجموعهای از کتابچههای ساده و باز برای کودکان ۸ تا ۱۱ سال است. موضوعات کتابچهها باید مورد نیاز کودکان باشد و لحن آنها باید ساده و دوستانه باشد. این کتابها باید با استفاده از عکسها، نمودارها و نقاشیهای ساده به خوبی پرداخته شوند. کتابچههایی که تکمیل شده باشند، ابتدا به فرمت کتابچه درآمده و سپس منتشر خواهند شد. ویکیمدرسه جایی برای قراردادن متون مرتبط با امتحانات و کتابچههای کمکدرسی برای دانشآموزان دبیرستان و پیشدانشگاهی است. این کتابچهها میتوانند راهنماهای درسی حلالمسائلها و از همه مهمتر کتابچههای کنکور باشند. کتابچههای مرتبط به آموزشهای حرفهای و امتحانات متفرقه در ویکیحرفهای میآیند و کتابچههای مرتبط به موضوعات دانشگاهی در ویکیجزوه میآیند.
این هم یک پروژه خوب و عامالمنفعه برای کسانی که سرشان درد میکند برای کارهای مفید.
گشت و گذار در ساعت صفر
هفتهنامه چلچراغ– برای پدر و مادرها خیلی سخت است فهمیدن آن که چگونه فرزندانشان میتوانند تا دیروقت بیدار بمانند. شاید یکی از بزرگترین سؤالاتشان این باشد که مثلاً توی این مانیتور کذایی مگر چه خبر است که وقتی این بچهها تویش نگاه میکنند، هیپنوتیزم میشوند و تا خروسخوان سحر از جلویش جم نمیخورند. چه جادویی خواب را از چشمانشان میرباید و غیره و غیره.
این دیگر یک راز نیست. عصر جدید دارد نسل جدیدی را تربیت میکند. جغدهای شببیدار یا شاید گربهسانانی که شبها به شکار میروند و روزها استراحت میکنند. نسلی که نسل قبلتر از آن نه تنها از خیلی جهات درکش نمیکند، بلکه رفتار بیولوژیکش نسل قبلتر را شگفتزده میکند، گویی که قرنها فاصله میانشان ایجاد شده. نشانهشناسی نسل جدید زیاد هم دشوار نیست. یکی آن است که گاهی به زبانی غریب سخن میگوید که برایشان غیرقابل درک است و اصطلاحات و ریشههایش پیچیدهتر از واژههای زبان سواحیلی است و دیگر آن که با تکنولوژی به طرز غیرقابل تصوری هماهنگ است. کافی است یک دستگاه با دکمههای متعدد و صفحهنمایش لاتین به او بدهی تا سه سوت روش کار با آن را رمزگشایی کند و طرز کارش را بریزد بیرون. حالا میخواهد یک موبایل مدل جدید باشد یا یک ماشینلباسشویی قابل برنامهریزی. «کاری نداره که بابا جان کافیه ببینی جلوی این دکمه هر بار چی نوشته میشه. این هر بار وظیفه این دکمه رو بهت نشون میده» و بعد با چشمان متعجب نسل قبل مواجه میشود و به خود میگوید: « این که خیلی سادهست. چرا نمیفهمه؟» یکی دیگر از موارد در نشانهشناسی این نسل، شببیداری است یا به قول قدیمیها، شبزندهداری. قابلیتهای تکنولوژیکی زیادی هم وجود دارد که وقتشان را پر کند. نسل قبلی فکر میکند که از ساعت ۱۲ شب به بعد مگر کاری هم برای انجام دادن هست به جز خواب؟ خب حق هم دارند، چرا که نمیدانند آفتاب در سرزمین اینترنت هیچگاه غروب نمیکند. این جادویی است که از آن بیخبرند. نسلی که شب به خواب نمیرود، متشکل از سپاه جادوگرانی است که هریپاتروار اینترنت را به دنبال هیجان و کشفی تازه میکاود. توی اینترنت همیشه روز است و خبری از تاریکی و شب نیست. یک جور بیمکانی و بیزمانی است. ناکجاآبادی که در هر زمانی چترومهایش پر است و همیشه برای وبلاگها بازدیدکننده وجود دارد. تازه اینها تنها یک گوشه از واقعیت است. شب و سکوت و از همه مهمتر خواب بودن کسانی که همواره وظیفه نظارتی بر نسل بعدی خود دارند، بهترین فرصت است برای آنانی که میخواهند کشف کنند، بازی کنند، بنویسند و بخوانند و دوست و همزبان بیابند بدون آن که کسی مزاحمشان شود. راز بزرگی که اصلاً پوشیده نیست. کافی است چشمانت را به اندازه کافی باز کنی تا کشفش کنی نسل قبلی شبخواب عزیز.
یلدا بازی معاون کلانتر
معاون کلانتر: دوستان اصرار دارن که من چند کلمهای باهاتون صحبت کنم. آخ شست پام. آخ شست پام. حالا دیگه منو دست میندازی ماسکی؟
از اون جایی که بر اساس بازی شب یلدا که مثل ویروس گلدکوئست دامنگیر وبلاگستان شده، دوستانی چون علیداد، مریم، گیتی، سروش، پرویز و چند تای دیگه اصرار دارن که من هم پنج کلمهای درباره خودم و احتمالاً مواردی که از من نمیدونید صحبت کنم، علیرغم این که زیر ستاره حلبیم قلبی از طلا دارم، این کار رو می کنم. این هم پنتاگون یلدایی من:
۱- به دلایلی نامعلوم در دوره کودکی به «نیمرو» میگفتم «مینمین» و به حرف «ک» میگفتم «ت». مثلاً به «کتاب» میگفتم «تتاب». الان که نزدیک به ۳۲ سالمه هیچ گونه گرفتگی زبان ندارم اما اعتراف میکنم هنوز بدم نمیاد به نیمرو بگم مینمین چون به نظرم برازندهشه.
۲- برخلاف کارم که «روزنامهنگاری» هست، توی دانشگاه «مهندسی کامپیوتر» گرایش «نرمافزار» خوندم و برخلاف رشته دانشگاهیم، دیپلم «علوم تجربی» دارم و قبل از اون هم دو بار از رشتههای «میکروبیولوژی» و «علوم آزمایشگاهی» انصراف دادم. ریاضی یک چهار واحدی رو اولین بار «صفر» شدم و معادلات دیفرانسیل سه واحدی رو «هجده و نیم» خودم هم نمیدونم چرا. توی دوره راهنمایی شدیداً فعالیت تئاتری میکردم البته نه فقط توی مدرسه بلکه اجراهای سطح شهر و در ادامه اون توی دوره دبیرستان هم توی سینمای جوان و این چیزها (اینها مربوط به دهه شصته فرزندم) و اگه قرار بود یه بار دیگه برم دانشگاه حتماً یه رشته هنری تو مایههای سینما یا تئاتر رو انتخاب میکردم. روزنامهنگاری من از وبلاگنویسی شروع شد و وبلاگنویسی من از سال ۸۱ که کافینت داشتم و از زور اینترنت اجباری، وبگرد شدم.
۳- از رنگهای طیف آبی و سبز و گاهی هم قهوهای و کرم خوشم میاد و بر خلاف لاغریِ ظاهر، چاقی باطن دارم یعنی بسیار شکمو و رستورانگرد هستم. رستوران مورد علاقه من پستو و غذای مورد علاقه من پاستای پیچ با سس سیر هست اما خداییش با کباب ترش و میرزاقاسمی لاهیجان خودمون هوار تا حال میکنم و به طرز شگفتانگیزناکی عاشق سفر به ولایات عجیب و غریب دنیا هستم و یکی از آرزوهام کار کردن توی یه رسانه درست و حسابی خارجیه. (هوار تا مورد در قالب یک شماره).
۴- «فاویسم» میدونین چیه؟ من دارمش. یک نوع حساسیت مربوط به یک جور کمبود یک جور آنزیم در خون که در صورت خوردن بعضی خوراکیها شکوفا میشه. به همین علت خوردن باقلا (از همونها که دستفروشها توی زمستون پختهشو میفروشن) از کودکی برام ممنوعه. پفک و پیف پاف هم قراره همین بلا رو سرم بیارن اما من در کمال پررویی همهشون جز پیفپاف رو میخورم و تا حالا چیزیم نشده. به هر حال اگه شما طرفدار فمنیسم، مارکسیسم، پلوراریسم، کوبیسم و حتی رئالیسم جادویی هستید، من از وقتی به دنیا اومدم «ایسمسرخود» بودم. حالا حالاها باید بوق بزنید.
۵- کامپیوتر خونه من یه سلرون ۱۶۰۰ مربوط به ۴ سال پیش هست که مثل تراکتور برام کار میکنه (یعنی ازش کار میکشم) هنوز اون قدری پول ندارم که آپگریدش کنم. لپ تاپ و ماشین رو دوست دارم اما اونها منو دوست ندارن چون ندارمشون اما دنیا هنوز برام قابل تحمله.
حالا من هم شبنم طلوعی، امید معماریان، شهرزاد، فرشید و نازلی رو به بازی دعوت میکنم.
پشت صحنه شب چله با سُس چلچراغ
شب چله چلچراغ هم با تمام خوبیها و کاستیهاش تموم شد. تموم هفته قبل رو برای این کار وقت گذاشتم. به قول قیصر امینپور (که برگزیده خوانندگان چلچراغ برای دریافت نشان فرزانگی انتخاب شده بود و جایزهش رو به دکتر شریعتی تقدیم کرد): «من سالها در کارهای مطبوعاتی بودم و میدونم که برگزاری چنین جشنی توسط یک مجله چقدر سخته». و واقعاً هم سخته. توی چند هفته اخیر بچهها خیلی زحمت کشیدن تا جشن به بهترین نحو ممکن انجام بشه. از چاپ و توزیع کارتهای دعوت تا جذب پشتیبان مالی و هزار و یک کار غیرقابل پیشبینی بگیرید تا ساخت فیلمها و کلیپها انتخاب موسیقی و گروههای همکار و چه و چه و در کنار همه اینها باید شماره بعدی چلچراغ رو هم که ویژه شب یلدا بود و ۴۰ صفحه (۸ صفحه بیشتر از حالت معمول) بود، باید در میاومد مضاف بر این که وقتی مثل خیلی از نشریات، وابسته به سازمانی نیستی، سختی کار دوچندان میشه.
در طول جشن به افرادی نشان اهدا شد که توسط خوانندههای چلچراغ انتخاب شده بودند که اسامی و مناسبت هر کدوم رو میتونید توی اخباری که توی لینکهای مرتبط در انتهای این پست میذارم دنبال کنید. نشان مدیریت رو هم من اهدا کردم که با رأی خوانندهها به محمدباقر قالیباف اهدا شده بود. با این که اصلاً با من برای اهدای این نشان هماهنگ نشده بود و من یک هو شنیدم که شرمین نادری اسمم رو از بلندگو اعلام کرد که برای اهدای جایزه برم روی سن، و با این که آقای قالیباف پسرش رو به عنوان نماینده همراه یک پیام برای دریافت نشان فرستاده بود، اعتراف میکنم که از تعلق گفتن این نشان به آقای قالیباف خوشحالم. چرا که دیدم جدا از هر گونه جهتگیری سیاسی این نشان رو گرفته و امیدوارم که پیام این نشان رو دریافت کرده باشه. مردم ما و همین طور جوونها شاید از چیزی به طور کامل راضی نباشند اما حداقل تلاش ها رو میبینند و متوجه میشن و قدر میدونند. مردم ما به تفریح، کنسرت، جشن و مراسم واقعاً سرگرمکننده احتیاج دارن و انتظار دارن که مجوزها و سالنهای برگزاری چنین اتفاقاتی داده بشه و حقشون هم هست.
کافهبلاگ، کافه نادری تحت ویندوز
مجله الکترونیک زیگزاگ– درست شهریور سال ۸۲ بود که ایمیلهایی دست به دست میان بلاگرهای پارسیزبان فوروارد میشد و آنها را به مراسم افتتاحیه کافهای دعوت میکرد که واژهای آشنا در نام خود داشت: بلاگ.
«کافه بلاگ یک کافیشاپ است مثل همه کافیشاپهای دیگر. نسکافه، قهوه فرانسه، کاپوچینو، میلک شیک، آب پرتقال و چیپس و پنیر و… سه چهار تا میز و یک کانتر». و این گونه بود که «کافه بلاگ» روز ششم مهر ماه ۸۲ در طبقه دوم برج «بیژن» واقع در میدان محسنی (مادر) تهران با حضور تعدادی وبلاگنویس افتتاح شد. شرکتکنندگان در این مراسم علاوه بر نوشیدن یک فنجان قهوه رایگان به عضویت کافهای در میآمدند که «وبلاگ» وجه پیوندش بود. کافهای که یک سایت داشت با امکان عضوگیری آنلاین و اخبار و سایر قضایای مرتبط.
این که چرا نام «کافه بلاگ» را برایش انتخاب کرده بودند، پرسشی است که پاسخ آن را هنوز میتوانیم در سایتش ببینیم:
«میتونست «کافه توکا» باشه یا «شوتفرنگی» یا حتی «کافه صداقت نو»، ولی «کافه بلاگ»، کافه بلاگ است. حرفها را میتوان در وبلاگ نوشت و در کافه بلاگ گفت و شنید، از ادبیات، پول، عشق و… اما از سیاست نه!»
بازنگار، سامانه خبری وبلاگهای فارسیزبان
هفتهنامه چلچراغ– بازنگار نام مناسبی است برای سایتی ایرانی که در ۱۲ گروه عناوین و چند خطی از نوشتههای وبلاگها را طبقهبندی و منتشر میکند.
این سایت تازه، با طبقهبندی وبلاگها در موضوعات سیاست، جامعه، اقتصاد، ارتباطات، فناوری اطلاعات، سینما و تئاتر، ادبیات، هنرهای تجسمی، موسیقی، ورزش، عمومی و عکس به ارایه آخرین مطالب منتشر شده در وبلاگها با اعلام تاریخ و ساعت انتشار آن میپردازد. به این ترتیب، شرایطی فراهم میشود تا خوانندگان با حداقل کلیک بتوانند مطالب ۵۰۰ وبلاگ را مطالعه کنند.
این سامانه خبری تاکنون به ثبت ۵۰۰ وبلاگ از میان وبلاگهای بلاگفا، بلاگاسپات، بلاگاسکای، میهنبلاگ، پرشینبلاگ و دیگر سایتهای شخصی اقدام کرده است. روند ثبت باقی وبلاگها نیز از این پس با امکانات موجود در سایت به وسیله خود کاربران انجام میشود و بلاگرهایی که شرایط عضویت مندرج در شناسنامه بازنگار را داشته باشند پس از پرکردن فرم درخواست، در سایت عضو خواهند شد.
به مناسبت روز جهانی اسپرانتو Okaze de Esperanto-Tago
امروز، ۱۵ دسامبر روز جهانی اسپرانتو هست و همان طور که قبلاً دربارهاش نوشتم امسال پیشنهاد شده که در روز ١۵ دسامبر ۲۰۰۶ مصادف با روز اسپرانتو هر وبلاگنویس مطلبی به دو زبان، یکی زبان مادری خود و دیگری زبان جهانی اسپرانتو در وبلاگ خود قرار دهد. بهروز، دوست اسپرانتیست من لطف کرده تا من هم مطلبی را به دو زبان پارسی و اسپرانتو در وبلاگم بنویسم.
به نظر من یکی از مشکلاتی که بلاگرهای پارسیزبان با آن دست به گریبان هستند، این است که به مانند یک جزیره از خشکیهای دیگر به دور افتادهاند. آمار حکایت از آن دارد که زبان پارسی یکی از ۱۰ زبانی است که محتوای وبلاگها را تشکیل میدهد اما ضریب نفوذ و ارتباط آن در میان بلاگرهای دیگر اندک و ناچیز است. علت را شاید بتوان در تفاوت ریشههای زبانی دانست و ننوشتن به زبانی که برای دیگران هم قابل فهم باشد. بسیاری از بلاگرهای ایرانی با زبانهای دیگر بیگانه نیستند اما هنوز وبلاگی به آن زبانها ندارند و این باعث شده که نظرات و نوشتههایشان را نتوانند به دنیا منتقل کنند. بلاگرهای زبانهای دیگر از این لحاظ مشکل کمتری دارند. شاید یکی از علتها این باشد که مترجمهای ماشینی آنلاینی وجود دارند که محتوای وبلاگشان را به زبانهای دیگر ترجمه کند اما چنین امکانی برای زبان پارسی تا کنون وجود نداشته است. برای مثال مترجم «بابل فیش» تا حد زیادی میتواند بار ترجمه همزمان را بر دوش بکشد و فرضاً محتوای یک وبلاگ ژاپنی را به انگلیسی ترجمه کند. قبلاً هم در یادداشتی اشاره کرده بودم که ساختار زبان پارسی، شکستهنویسی و مشکلات نوشتاری متفاوت موجود در پسوندها و پیشوندها در پارسینویسی، راهاندازی یک مترجم ماشینی پارسی را دشوار میسازد اما گاهی فکر میکنم هر چند لازم است چنین ابزاری تولید شوند اما این دلیل نمیشود که ما پارسیزبانها به سمت یادگیری زبانهای جدید نرویم و با نوشتن به زبانهای بیگانه افکار و اندیشهها را منتقل نسازیم. یکی از این زبانها مسلماً زبان اسپرانتو است. پس باید این زبان را هم یکی از گزینههای خود قرار دهیم و در منوی غذای فکر خود بگنجانیم.
آپارتمان چهار میلیارد تومانی تهران
روبهروی خودم توی کافیشاپ نشستهام. نمیدانی چطور؟ خب برایت تعریف میکنم. کاپشنم را که در میآورم، میگذارمش روی پشتی صندلی روبهرویی و کولهام را هم مینشانمش روی صندلی. این طوری شدیم دو نفر. میدانی هیچ وقت، خوردنِ تنهایی به من نمیچسبد. شاید عوارض دوران نوجوانی باشد که تکخوری برای خودش فحش مهمی محسوب میشد. حالا روی میزم یک لیوان آب پرتقال هست و منتظرم تا چیپس و پنیرم را بیاورند:
– ببین به نظر تو آپارتمانهای این برج بین المللی تهران که ۵۴ طبقه داره، برای آدم چقدر تموم میشه؟
– کدوم برج رو میگی؟ همون که تقاطع اتوبان کردستان و حکیمه؟ پهلوی برجهای سه قلوی آ.اس.پ؟
– آره. توی صفحه اول روزنامه ایران آگهی پیشفروشش رو زدن. ایناهاش.
– چه خوشگلم هست. ببین امکاناتش رو. اوووووف.
– اینجا رو ببین. تمام اون مساحت توی طبقه ۵۰ تریپلکس هست و بین ۱۱ تا واحد تقسیم شده.
– بذار ببینم این واحدش که از همه بزرگتره چه طوریهاست. ۵۸۱ متر مربع یعنی با حساب متری ۶ میلیون و هشتصد هزار تومن، میشه چیزی حدود سه میلیارد و نهصد و پنجاه میلیون و هشتصد هزار تومن. حالا چون تویی هشتصد هزار تومن رو هم تخفیف می دم بهت. مردم این جوری پول خونه میدن. تا چشات در بیاد.
– میگم این چیزه. این چی میگن. آها. این مایعهای شیشهپاککن رو دیدی؟ یکی بخر دو تا ببر رو میگم.
– بیخیال. دیزی رو آوردن. بشین کوفت کنیم با هم.
– من که چیپس و پنیر سفارش داده بودم.
– بشین بابا جون. آپ پرتقالت رو هم پس بده بگو برات دوغ بیارن.
در همین زمینه:
– آپارتمان سه و نیم میلیارد تومانی در تهران
بالاترین لینکها را ببینید
هفتهنامه چلچراغ– در اینترنت، سایتهای زیادی تأسیس شدهاند که به شما لینک توصیه میکنند. جاهایی که وبگردها لینکهای جالب را مانند یک لینکدونی بزرگ کنار هم میچینند تا بازدیدکنندگانی که وقت وبگردی را ندارند در یک نگاه با سایتها و اخبار داغ مواجه شوند و روی هر کدام که دلشان میخواهد کلیک کنند. اولین و معروفترین این سایتها سایت صبحانه بود. مدل سنتی اداره سایتهایی مانند صبحانه این بود که اعضای محدود سایت لینکهایی را به صفحه اضافه میکردند. در چنین سایتهایی معمولاً هر فرد میتواند تنها یک لینک را در سایت معرفی کند و برای مثال لینک دادن به وبلاگها تنها در روز جمعه آزاد است. اما با ورود سایتهای مدیریت لینک خارجی و محبوبیت روز افزون آنها به خصوص سایت خوشمزه که توسط یاهو خریداری شد، چندی است که مشابه ایرانی جالبی با نام بالاترین نیز ایجاد شده است.
بالاترین با استفاده از بازخورد خوانندگان، لینکهای بهتر را به خوانندگان خود معرفی میکند. خوانندگان این سایت با دادن نمره مثبت و منفی به لینکها، بر اساس جالب بودنشان، به بقیه خوانندگان کمک میکنند که لینکهای بهتر را ببینند. وقتی کاربری لینک جالبی را به بالاترین اضافه میکند، آن لینک در صفحه لینکهای تازه نمایش داده میشود. پس از آن کاربران دیگر بر اساس جذاب بودنش به آن یک امتیاز مثبت یا منفی میدهند و هر گاه مجموع این امتیازها حداقل به ۵ رسید آن لینک به صفحه لینکهای داغ منتقل میشود. برای امتیاز دادن نیاز به عضو شدن در سایت دارید. به هر لینک تنها یک امتیاز مثبت یا منفی میتوانید. در سیستم بالاترین هر کدام از اعضل اعتباری دارند که با کارکرد آنها میتواند افزایش و در بعضی موارد کاهش پیدا کند.هر لینک پست شده ۵ امتیاز، نظر پست شده ۳ امتیاز و هر رای داده ۱ امتیاز به اعتبار کاربر اضافه میکند. اگر لینک پست شده به صفحه اول برسد، ۵ امتیاز دیگر هم به کاربر اضافه میشود. برای لینکهایی که امتیاز زیر صفر کسب کنند ۵ امتیاز منفی پست کننده لینک دریافت میکند.
به دنبال آموزشگاه خوب زبان انگلیسی
خب در حال حاضر من یک مشکلی دارم. اون هم اینه که مجبور شدم به خاطر رفتار بیادبانه بخش اداری و مدیریت «مؤسسه زبان کیشایر» ترم جدید رو ثبتنام نکنم. رفتار بیادبانه که چه عرض کنم، توهینآمیز. معلوم نیست روی چه قانونی شهریه دو ترم متوالی رو با هم میگیرن و بعدش هم سرت منت میذارن که ما به خاطر شما داریم این کار رو میکنیم. کارمندان اداری محترمه هم که فکر میکنن چون دارن ازت پول میگیرن و کلاس تشکیل میدن، شما رهین منتشون هستد. به همین خاطر بعد از یه بگو مگوی محترمانه با کارمندان و آقای مدیر که اصلاً به حرفم گوش نداد، رفتم «مؤسسه کیش» ثبتنام کردم. اون جا هم دیدم کلاسهاش ۲۰ نفره هست و متدش هم اصلاً به دلم ننشست و بیخیالش شدم. به هر حال شدم سفیل سرگردان که کجا برم که سرش به تنش بیارزه. حالا میخوام ببنم علما و زعمای که این جا رو میخونن کجا رو میتونن بهم معرفی کنن. خب از همه مهمتر برام اینه که کلاسها هر روزه باشه و متدش هم آمریکایی و ترجیحاً Interchange باشه نه چیزای مثل True to Life که مبتنی بر تمرین با پارتنر پیش میره. شما جای رو سراغ دارید که با این شرایط بخونه؟ خودم قبلاً بیان سلیس و ترجمه همزمان رو رفتم که به خاطر سه روز در هفته بودن هر دو و True to Life بودن متد اولی بیخیالشون شدم. مؤسسه ایران-کانادا هم که همه جوره خوب بود به جز این که شهریهش ۱۳۸ هزار تومن در ماه بود که واقعاً گرونه. حالا ببینم چه پیشنهادی میکنید واسه من.
پ.ن: این یک نوشته قدیمی مربوط به چند سال پیش است. اگر علاقمند به بحث و گفتوگو در زمینه زبانآموزشی هستید، به این سایت مراجعه کنید و بحث رو آغاز کنید.
Welcome to the Filternet
هفتهنامه چلچراغ– هفته گذشته موج جدیدی از فیلترنگ اینترنت را به زیر آب برد. بسیاری از کاربران اینترنت آشفته و سردرگم از فیلتر شدن سایتهای بودند که هچ توجه منطقی در مسدودسازی آنها نبود. در حالی که برخی از مقامات مسؤول مرتب اعلام میکردند که تعداد سایتهای فیلتر شده به انگشتان دست هم نمیرسد، شاهد بسته شدن سایتهایی بودیم که تنها خدمات فرهنگی و رایگان ارائه میدادند.
سایت imdb از جمله سایتهای بود که مسدود شد. این سایت بانک اطلاعات فیلم است. فیلمهای تاریخ سینما به همراه عکسها و خلاصهای از داستان و بازیگران و عوامل فیلم در ان سایت گردآوری شده و مرجع بساری از پژوهشگران و روزنامهنگاران است. از طرفی سایت آمازون که بزرگترین کتابفروشی آنلاین است نیز به زیر تیغ فیلترنگ رفت. سایت ویکیپدیای انگلیسی به عنوان بزرگترین دانشنامه اینترنتی که توسط کاربران نوشته میشود، فیلتر شد. سایت روزنامههای چون نیویورکتایمز، لوسآنجلس تایمز، واشنگتن پست، اینترنشنال هرالد تریبون، نیویورک پست، نیوزآبزرور، مرکوری نیوز و شیکاگو تربیون هم به علل مشابه قابل دسترسی نبودند.
در حالی که کاربران متعجب، به دنبال تحلیلهای نامشخص بودند، استفاده از اینترنت به دلایلی دیگر نیز دچار کندی سرعت شد. فیبرنوری جاسک – فجیره که شریان ارتباطی اینترنت ایران است به علل نامعلوم قطع و دسترسی به اینترنت برای کاربران دچار اختلال شدید شد. این در حالی است که پارگی کابل در همین مسیر سابقه داشته اما تا کنون اقدام پیشگرانه و تأمینی خاص برای حل آن انجام نشده است.
سؤال بزرگ کاربران ایرانی این است که دلیل مسدودسازیهای این چنینی چست؟ چه مرجعی به طور خاص مصداق فیلترنگ را تعیین میکند و به چه علت این امر شفاف نیست؟ به چه علت با توجه به موقعیت جغرافیایی استراتژیک ایران، نه تنها نتوانستهام به عنوان ترمینال اینترنتی منطقه عمل کنیم بلکه هنوز از تأمین پهنای باند مورد نیاز در مواقع بحران و قطع یکی از مسیرها عاجزیم؟
پ.ن: برخی از سایتهای نامبرده پس از چند روز دوباره باز شدند.
هوارد دین: به خاطر یک مشت بلاگ
مجله زیگزاگ– پدیدهها و ستارههای اینترنتی، الزاماً همیشه جوانهای «خوره»ای نیستند که از پای مانیتور تکان نمیخورند. گاهی، سیاستمداران «کتوشلواری» هم روی شبکه مجازی پدیده میشوند و با پشتیبانی موج «اینترنتباز»ها به بالاترین مقامات سیاسی نزدیک میشوند. سه سال پیش، اینترنت توانست یکی از پرشورترین و احساساتیترین سیاستمداران ایالات متحده آمریکا را به چنین شهرتی برساند! داستان از جای شروع شد که هوارد دین، فرماندار نه چندان مشهور ایالت ورمونت آمریکا به یکی از طرفداران پر و پا قرص وبلاگها بدل شد و مشاوران زرنگ و خوشفکرش به او پیشنهاد دادند تا اینترنت را موتور محرکه مبارزات انتخاباتی خود سازد. چنین بود که مشاور ارشد هوارد دین توانست با ابتکاری نو، نام او را بر سر زبانها بیندازد؛ در حالی که همه سیاستمداران و رقبای انتخاباتی برای جلب توجه رسانههای قدرتمند و پربیننده تلاش میکردند، ستاد انتخاباتی دین نگاهش را به وبلاگستان دوخت تا به جای آنکه در صف طولانی یک تریبون بزرگ بماند، هزاران تریبون کوچک داشته باشد.
وبلاگ خوب وبلاگ مرده است!
کابینه دولت چند روز پیش آییننامهای تصویب کرده است با نام «ساماندهی فعالیت پایگاههای اطلاعرسانی اینترنتی کشور» که خلاصه آن عبارت است از این که سایتهای خبری باید برای فعالیت مجوز دریافت کنند.
تصویب چنین آییننامهای از جهات مختلف قابل بررسی و تحلیل و زمان تصویب آن با توجه به نزدیکی انتخابات پیشرو قابل تأمل است. با توجه به این که گسترش اینترنت در سالهای اخیر باعث شده تا گروههای سیاسی از آن به عنوان یک ابزار اطلاعرسانی و اهرمی جهت تحت پوشش قرار دادن هر چه بیشتر مخاطبان و به ویژه ایرانیان خارج از کشور نمایند، چنین تصمیمی حکایت از تصمیم دولت مبنی بر کنترل و بررسی دقیقتر و قانونمند کردن این سایتها است. تجربه گذشته و قوانین و آییننامههای که پیش از این درباره رسانههای دیگر تصویب شده، نشانداده است که این گونه قوانین هر چند با محتوای «حمایت و توسعه، دسترسی آزاد و سالم مردم به اطلاعات، رعایت حقوق اجتماعی و ارزشهای فرهنگی» تصویب میشود اما به دلیل نبود جزئیات دقیق، بیشتر نقشی بازدارنده و پیشگیرانه و در نتیجه محدودساز ایفا کرده است.
طبق این آییننامه تعریف عبارت «پایگاه اطلاعرسانی اینترنتی» سایت یا وبلاگ آورده شده و پایگاه اطلاعرسانی ثبت شده، یک پایگاه اطلاعرسانی اینترنتی است که مسؤول آن اطلاعات و مدارک شناسایی خود و پایگاه را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه و مطابق قوانین و مقرات از جمله مقررات مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی به ثبت رسیده و رسید آن را دریافت کرده باشد و امکان برقراری ارتباط با شخص مورد نظر وجود داشته باشد. تعریف سوم پایگاه اطلاعرسانی با هویت نامعلوم است. چنین پایگاهی بر طبق تعریف پایگاهی است که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت نشده باشد.
وبلاگ، همه بهانه از توست
هفتهنامه چلچراغ– مسابقه وبلاگهای برتر دوچه وله هم برگزار و نتایجش اعلام شد. بر خلاف تصور بعد از اعلام نتایج به مانند هر انتخاب و مسابقه دیگر اعتراضات خاموش شد و به اصطلاح طوفان فروکش کرد انگار نه انگار که عدهای به این امر معترض بودند و گویا ما در مقابل تقدیر همشه باد تسلیم شویم و دم فرو بندیم. گروه برگزارکننده هم علیرغم امیلی که برای برخی از معترضان ارسال کرده بود که تا پایان مسابقه تحمل کنید، ما در حال بررسی اعتراضها هستیم و پس از اعلام نتایج، پاسخگو خواهیم بود و چه و چه، هچ توضیحی ارائه ندادند و انگار که پرونده از تمام جهات مختومه اعلام شد!
اما بحث ما بر سر موضوعی دیگر است. میخواهیم روی چند نکته بررسی انجام دهیم. این که اساساً مسابقه یا رقابتی میان وبلاگها معنا و مفهوم دارد؟ در صورتی که چنین چیزی را قابل تعریف میدانیم، چه شیوهای برای برگزاری مسابقه مناسب است؟ آیا نامزد شدن در چنین مسابقهای و کسب آرا باید به صورت الکترونیکی انجام شود یا آن که نیاز به هیأت داوران داریم و یا ترکیبی از هر دو روش باید ارائه شود. به راستی راهکار چیست؟
سابقه مسابقه
برگزاری مسابقات برترین وبلاگها میان وبلاگهای فارسیزبان در ایران برای اولین بار توسط ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات و به مدت دو سال پیاپی برگزار شد. سال اول برندگان این مسابقه به صورت آرای الکترونیکی و توسط کاربران اینترنتی انتخاب میشدند که به دلیل مسائل فنی برندگان آن دوره چندان مورد قبول همگان قرار نگرفتند. هر چند انجام این مسابقه توسط یک مجله ایرانی در دنیا خبرساز شد به نحوی که سایت بلاگر هم لینکی به سایت مسابقه داد و اخبارش را منتشر کرد. در دوره دوم این مسابقه به خاطر جلوگیری از اشتباهات سال گذشته، ابتدا یک دبیرخانه موقت از میان روزنامهنگاران و بلاگرهای قدیمیتر برای مسابقه تعیین شد و مسابقه به دو بخش تقسیم گردید. یک بخش انتخاب کاربران که مشابه سال قبل ولی با کنترل بیشتر برگزار شد و دیگری انتخاب بخش داوران که سعی بر آن بود که وزن و ارزش مسابقه به این قسمت منقل شود.
پس از برگزاری این دو دوره، مسابقات دیگری در حوزههای مشخص و محدودتر یا تخصصی برگزار شد. اما هچ کدام به اندازه دو مورد نخست در بخشبندیهای متعدد و حوزه جغرافیای عمومی انجام نشد. به دنبال مسابقات دیگری همچون bloggies که مسابقهای جهانی بود و از سال ۲۰۰۱ به طور سالانه برگزار میشد، دوچهوله تصمیم گرفت تا مسابقهای در سطح جهانی برگزار کند. این مسابقات از سال ۲۰۰۴ شروع شد و در دور اول بخشی برای وبلاگهای فارسی نداشت.