روزنامه قیام- توی مدرسه ما یک گروه قوی هستیم به اسم گروه اژدهای قوی که خیلی بچههای قوی و پرزوری هستیم. آن وقت با کلاس پنجمیها که خیلی میخواهند قلدری بکنند زنگهای تفریح جنگ میکنیم که با مدادهای نوکتیز است.
دیروز که از مدرسه میآمدیم خانه که با کاوه بودم و داشتیم با هم درباره جنگ دیروز صحبت میکردیم، مُشتبا که پسر سوپر دریانی سر خیابان است و همیشه خوراکیها را از بابایش کش میرود و توی مدرسه میخورد با دو تا پسر گنده دیگر که فکر میکنم راهنمایی بودند جلویمان را گرفتند و خواستند که به زور پول توجیبیمان را بدهیم بهشان که دعوایمان شد و و من با لگد زدم یک جایی که خیلی درد دارد و مُشتبا وسط صحبت تمام صورتش از درد قلمبه و قرمز شد و ما فرار کردیم که آنها دستشان به ما نرسید اما یکی سنگ پرتاب کرد به طرف من که سرم خون آمد.
به نظر من این پرتاب سنگ که خیلی کار نامردی و چاقو از عقب توی دل آدم هست، خیلی کار ناجوانمرگانهای است که توی جنگهای واقعی هم حتی سازمان ملل و هلال اهمل جلویش را میگیرند.
من که سرم خون آمده بود اول نفهمیدم و وقتی فهمیدم کمی گریه کردم که البته مرد گریه نمیکند مگر این که سرش بشکند و خیلی درد و خون داشته باشد که آدم میترسد به خاطر مادرش که خیلی دوستش دارد، ناراحت شود. عصر دیروز رفتیم بیمارستان که سرم را باندپیچانی کردند ولی آقای دکتری که خیلی باسواد بود به مامانم گفت که نمیخواهد با سوزن و نخ سرم را بدوزند اما گفت تا چند روز نباید پارچهها را باز کنم.
امروز توی مدرسه کاوه به من گفت که برای آن که حال مُشتبا را توی قوتی بیندازیم، برویم به آقای ستوده که ناظممان است و خیلی بداخلاق است بگوییم که مُشتبا سرم را شکانده است. من گفتم که دوست مُشتبا این کار را کرده نه خودش. اما کاوه که آدمفروش است رفت و به آقای ستوده گفت که حالا مُشتبا باید فردا با بابایش بیاید که فکر میکنم اسمش است ولی. ولی آقای ستوده مدادهای تازه و نوکتیزم را که یکی نارنجی و آن یکی آبی بود را از من گرفته و نمیدهد.
من هم به خاطر این کار شکار هستم از کاوه و میخواهم وقتی که آخر هفته مسعود که دوستم است و الان سربازی است و از کاوه هم خوشش نمیآید، از سربازی آمده بگویم تا حال کاوه و مُشتبا را هم بگیرد.
من فکر میکنم که آدم وقتی زورش به یکی نمیرسد نباید با او جنگ کند چون که هم آدم زایه میشود و هم آن که مدادش را از دست میدهد که آدم دلش خیلی میسوزد و نمره انظباطش هم که خیلی مهم است و معدل آدم را میتوانست بالای ۱۷ کند، الکی پایین میآید و بابایم که به من قول داده اگر معدلم امسال بالای ۱۷ شد، برایم دوچرخه بخرد که منت این کاوه را نکشم میگوید نمره انظباط از همه مهمتر است اما من فکر میکنم انظباط هم اگر ۱۸ بشود با ریاضی که اگر ۱۸ بشود در معدل فرقی نمیکند اما انظباط راحتتر است چون مسأله ندارد که حل کنیم و اگر انظباطمان خوب باشد خانوم مشیری دوست دارد و حتی به ریاضی هم به خاطر انظباط خوب نمره بیشتر میدهد چون خودش گفت و من دوچرخه دوست دارم چون بلدم که بدون چرخها کناری فقط روی همون دو تا چرخش رانندگی کنم ولی این کاوه هنوز بلد نیست و مثل بچههای سه ساله کوچک چرخهای عقبش سه تا است که آبروی آدم را میرود.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.