امروز از طریق یکی از آگهیهای گوگل سُر خوردم به شش هفت سال پیش. نوستالژی اینترنتی چقدر زود شکل میگیرد. هفت سال در متر اینترنت انگاری هفتاد سال است.
لینک مربوط بود به سایت «آینه» و زمانی که اینترنت به اندازه حالا خوش آب و رنگ وپر سر و صدا نبود. آنوقتها آینهای که بالایش نوشته بودند هر ۱۵ روز یکبار گردگیری میشود، انتظار شیرینی بود برای آنکه به نوایی گوش کنیم، شعری بخوانیم و حظ ببریم. دوره کاپوچینو بود و نخستین مجله الکترونیکی فارسی. آینه هم فرصتی بود برای آنکه سرمان را از روی کیبرد بلند کنیم، صدای اسپیکر را بالا ببریم، به صندلیمان تکیه دهیم و به مانیتور خیره شویم.
دلم برای آینه تنگ میشود هر چند وقتی به آینههای پیشین نگاه میکنم، خاطرات برایم زنده میشوند. آینه یک کار گروهی بود. کاری که شعرهایش را سارا محمدی میسرود و آرش عاشورینیا تصویرگریاش میکرد، ترجمهای اگر لازم بود صنم دولتشاهی انجام میداد و کسان دیگر که دستی در ادب و هنر داشتند. آینه با بخشهایی دیگر که هر بار ما را به کتابی، نقدی، آهنگی یا دستنوشتهای میهمان میکرد.
با تمام این حرفها میخواهم شما را میهمان کنم به یکی از آینهها که از همه بیشتر دوست داشتم: نشانهای در سرزمین پیامبران.
لطفاً اسپیکرهایتان را روشن کنید.
ماه: ژانویه 2008
دعوتنامه برای کاربران جدید بالاترین
به نظر میآید که بالاترین میخواهد کاربر جدید بپذیرد. وجود بیش از چهارهزار شناسه بیمصرف در میان کاربران بالاترین گزارش شده است و از طرفی مدیران بالاترین مجموعه را روی سرور جدیدی انتقال دادهاند. به نظر میرسد در میان کلی از اخبار بد از جمله در دسترس نبودن مکرر سایت بالاترین و حملههای متعدد از سوی آیپیهای مختلف، خبر خوش این است که بالاترین کاربر جدید میپذیرد اما کاربران جدید باید دعوتنامه داشته باشند.
اگر به صفحه شخصی خود بروید، بخشی جدید را مشاهده خواهید کرد که در آن این عبارت به چشم میخورد: کاربر جدید دعوت کنید. و در زیر این جمله فهرست افرادی که توسط شما دعوت شدهاند، مشاهده خواهد شد.

البته وقتی روی این لینک کلیک کردم، به صفحه اول فوروارد شدم و جمله دیگری در بالای لینکها مشاهده میشد با این مضمون: دعوتنامه برای شما فعال نیست.
هنوز اعلام نشده است که برای چه کسانی امکان ارسال دعوتنامه فعال شده است اما حدس من این است که کاربرانی که بیش از حد فعال بوده و امتیاز بالایی کسب کردهآند، این امکان را دریافت کنند.
چند روز پیش امکانات جدیدی به بالاترین افزوده شد که میتوان به فهرست لینکهای مرتبط اشاره کرد که در زیر هر لینک قرار میگیرد. «همدم بالاترین» هم نام افزونهای برای فایرفاکس است که با نصب آن میتوانید با یک کلیک صفحه جاری را به بالاترین بفرستید یا در صورتی که لینک آن قبلاً ارسال شده، از وجودش باخبر شوید.
دیشب رفتیم تو آفساید
فیلم «آفساید» جعفر پناهی رو ندیده بودم. در واقع خبر دستگیری یک دختر ۱۶ ساله در جریان بازی استقلال اهواز و صنعت نفت آبادان در ورزشگاه تختی اهواز باعث شد دوباره به یا این فیلم بیفتم و بالطبع به فکر دانلودش. خوشبختانه با پیدا کردن این سایت تورنت که فیلمهای ایرانی رو گذاشته، تونستم دانلودش کنم. فیلمی که اجازه اکران عمومی پیدا نکرد و فقط در بخش میهمان جشنواره فجر به نمایش درآمد. اما در بسیاری از جشنوارههای خارجی تونست جایزه بگیره از جمله خرس نقرهای جشنواره برلین.
به هر حال داستان فیلم خیلی ساده هست و موضوعش بسیار ساده. بیشتر ساختاری مستندوار داره تا داستانی. یک عده دختر به طور مجزا میخوان که برای دیدن بازی ایران و بحرین وارد ورزشگاه آزادی بشن. بازیای که اگه ایران اون رو ببره، به جام جهانی آلمان صعود میکنه.
فیلم با وجود اینکه ساده به نظر میرسه، اما مشخصه که ساختش آسون نبوده. به هر حال بسیاری از صحنهها واقعی هستند و زمان زیادی برای فیلمبرداری موجود نبوده. برنامهریزی در چنین پروژههایی دقت زیادی می خواد و گاهی از دست دادن زمان به خاطر اتفاقات غیرمنتظره ممکنه کل پروژه رو نابود کنه.
فعلاً در حال دانلود فیلم «دایره» جعفر پناهی هستم. به هر حال به خاطر نزدیک شدن به جشنوارههای تئاتر و فیلم فجر احتمالاً دوز فرهنگی وبلاگم میره بالا. منتظر گزارشهای من از این جشنوارهها هم باشید. اگه یادتون باشه پارسال هم نزدیک به ۲۰ فیلم از جشنواره فیلم فجر رو دیدم و گزارش کردم. اگه با اینجور چیزا حال میکنید، بیشتر بیاین اینجا که دور هم باشیم و تبادل نظر کنیم.
بلیت مجانی برای کنسرت جاده و خودرو
زیگزاگ– دفعه بعد که رانندگان در جادههای ژاپن میرانند، ممکن است بدون آنکه دستگاه پخش اتوموبیلشان روشن باشد، آهنگی را بشنوند که ریتمش با کم یا زیاد کردن سرعت ماشین، کند یا تند میشود.
شاید شما هم این را تجربه کرده باشید که هنگام عبور اتوموبیل از دستاندازها یا سرعتگیرها، صدایی از سایش لاستیک و ناهمواریهای جاده به گوش میرسد. این مسأله ایدهای شده است برای تغییر یکی از جادههای ژاپن به جادهای آهنگین.
مهندسان «صنایع پژوهشی هوکایدو» در ژاپن، توانستهاند با پیادهسازی یک پروژه، اولین «جاده آهنگین» را بسازند. آنها پس از محاسبات ریاضی و موسیقیایی، کف جاده را از روی آسفالت با شیارهای متعدد چنان برش دادهاند که با عبور اتوموبیل از روی آن صداهای مختلفی تولید شود. در واقع تغییر در عمق یا فاصله شیارها که پهنایی بین ۶ تا ۱۲ میلیمتر دارند، نتهای زیر یا بمی میسازد. کنار هم قرار دادن این نتها، ترکیبشان با هم و طولی از جاده که هر بخش از این نتها را مینوازد، باعث شده تا در مجموع سرنشینان اتوموبیل یک آهنگ را بشنوند.
در حال حاضر سه جاده که موسیقی پاپ ژاپنی را اجرا میکنند، در «هوکایدو»، «واکایاما» و «گونما» یعنی در مرکز و شمال ژاپن ساخته شده است. ۳۰ ثانیه قبل از رسیدن به مناطق آهنگین، جادهها با علایم رنگی نتهای موسیقی مشخص شدهاند و با سرعتی معادل ۶۰ کیلومتر در ساعت در مسیر ۲۵۰ متری، آوای موسیقی ۱۵ ثانیه طول خواهد کشید.
یوباما = یوتیوب + دیگ + اوباما
وقتی قرار باشد که باراک حسین اوباما و طرفداران اینترنتیش روی اینترنت و روش های مجازی تمرکز کنند، تعجبی ندارد اگر سر و کله سایتهایی چون یوباما پیدا شود.
یوباما (YouBama) ترکیبی است از یوتیوب و دیگ برای سناتور اوباما. در این سایت ویدئوهایی در حمایت از اوباما قرار میگیرد و کاربران مانند سایت دیگ به آنها رأی میدهند. لابد میدانید که سایت دیگ دقیقاً مثل بالاترین رأی منفی ندارد و تمرکزش روی رأی مثبت است.
کریستوفر پدرگال و اریک پارک دو دانشجوی دانشگاه استنفورد هستند که در حمایت از اوباما این ایده را پیاده کردند. کاربران میتوانند ویدئوهای خود را که در آن درباره علت رأی دادن به اوباما توضیح دادهاند در این سایت بارگذاری (آپلود) کنند. برای همین است که شعار «کمپین تولیدی شهروندان» را برای سایت خود برگزیدهاند.
ویدئویی که در حال حاضر بیشترین امتیاز را دارد، مربوط است به جانبداری جرج کلونی از اوباما: «او بهترین نامزدی است که تا کنون دیدهام».
انتخابات دور قبل ریاست جمهوری آمریکا را که به خاطر میآورم، یادم میآید که طرفداران جرج بوش یک حلقه وبلاگی را به وسیله بلاگرولینگ راهاندازی کرده بودند. کاری که چند ماه بعد به تقلید از آن برای دکتر معین در انتخابات ریاست جمهوری ایران انجام دادم، یعنی حلقه وبلاگهای طرفدار دکتر معین. به نظر میرسد که آیتی کاران آمریکایی چند گام جلوتر از چهار سال قبلشان رفتهاند. ما که رمقی نداریم که «یوفلان» بسازیم. فلانی را توی ده راه نمیدادند، سراغ شورای روستا را هم نمیتوانست بگیرد چه برسد به ریاست جمهوری!
چرا نباید قلیان بکشیم؟
هشدار (به شیوه آرش کمانگیر): این پست ممکن است برای اهل دود آزاردهنده باشد!
ساعت ۱۰ شب بود که یک نیمای دیگر روی مسنجر ازم پرسید که پایه کشیدن قلیان در فرحزاد هستم یا نه. من هم که اصولاً پایه هر جور حرکت انقلابی هستم، بلافاصله موافقت خودم را اعلام کردم. آنوقت نیما یک ربع بعدش گفت که لباس بپوشم و آماده باشم. ما هم که خیلی هیجانزده و داغ بودیم، به معنای واقعی کلمه (خداییش این به معنای واقعی کلمه یکی از آن ترکیبهای بدترکیب اما تلویزیونی و باکلاس است که ما همینطوری به کارش میبریم)، شال و کلاه کردم و رفتم دم در که جنگی سوار شوم. بماند که در همین فاصله یک دانه از این کیتکتهای جدید و کلفت را که نمیدانم اسمش چیست زدم توی رگ و با دو سه نفر هم تلفنی گپ زدم که وقت بگذرد، تا ساعت شد ۱۱ و نیما نزول اجلال فرمودند و ما هم سوار پراید ۷۸ خوشتیپشان شدیم.
دردسرتان ندهم. رفتیم فرحزاد و با کمی گشت و گذار یک دانه مغازه باز پیدا کردیم که نیم ساعت بیشتر باز نبود. ما هم چای خوردیم و با قلیان تازه از اوین آزادشده روبوسی کردیم و راه افتادیم. اما تازه داستان شروع شده بود.
آی رینگ، آیرینگ
این مطلب قرار بود اولین مطلب ستونم در روزنامه طفلکی آریا باشد که قبل از انتشار رسمی پروانهاش را لغو کردند. این بود که در چلچراغ چاپش کردم.
آیرینگ یک وسیله طراحیشده به شکل انگشتر است که مکملی برای آیپاد –پلیر مشهور شرکت اپل مکینتاش- محسوب میشود.
یکی از معضلات بسیاری از ما که در عصر دیجیتال زندگی میکنیم شاید این باشد که با مجموعه متنوعی از ابزار و ادوات الکترونیک سر و کار داریم. کیفهایمان پر شده است از انواع امپیتری پلیر و شارژر که اغلب سیمهایشان به هم میپیچد و کلافهمان میکند. از طرفی حاضر نیستیم آنها را از خود دور کنیم و از طرف دیگر برای ارتباط میانشان نیاز به این داریم که انواع دیگری از مبدلهای را با خود همراه کنیم.
یکی از بهترینهای فناوری وجود روشهای انتقال اطلاعات به شیوه بیسیم است که مشهورترینشان یعنی «اینفرارد» و «بلوتوث» به گوش اغلب ما آشناتر است. وجود بلوتوث باعث شده تا سیمهای دستوپاگیر فضای کمتری از کیفها را اشغال کنند.
آیرینگ هم بر اساس همین فناوری طراحی شده با این تفاوت که در طراحی ظاهری آن چنان سلیقهای به خرج دادهاند که هر کسی را برای تهیه یکی از آنها وسوسه میکند.
شاید بسیاری از شما با آیپاد آشنا باشید. وسیلهای که در کمال ظرافت و کمحجمی، مقدار زیادی از فایلهای صوتی و تصویری را در خود جای میدهد. صفحه مدور جلوی آیپاد اجازه میدهد تا کاربر به راحتی آهنگها را عقب و جلو کند. پلیرها معمولاً طوری طراحی میشوند که آنها را بتوان به راحتی از گردن آویزان کرد یا در مدلهای دیگر بتوان به بازو بست. در مواقعی که آیپادتان زیر لباس قرار گرفته باشد، برای تغییر آهنگها چه میکنید؟
افرا، و روزی که زود گذشت
خلاصه موفق شدم، نمایش «افرا یا روز میگذرد» بهرام بیضایی رو ببینم.این تئاتر بیضایی رو خیلی بیشتر از کار قبلی بیضایی یعنی «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» دوست داشتم. همه چیز به غایت خوبی بود. متن، اجراها و درخشش بازیگرانی مثل مژده شمسایی، مرضیه برومند، سهیلا رضوی، مهرداد ضیایی، هدایت هاشمی، حسن پورشیرازی، بهرام شاهمحمدلو، محمدرضا زادسرور، افشین هاشمی و رحیم نوروزی.
از اون نمایشهایی بود که دوست دارم باز هم ببینمش اما بعید میدونم با این وضعیت بلیت بشه بار دیگه دیدش.
اما فیلم. انیمیشن «پرسپولیس» مرجانه ساتراپی رو که نامزد جایزه اسکار شده، دانلود کردم و دیدم. زبان فیلم فرانسه هست و چون زیرنویسش رو هم به فیلم اضافه نکرده بودم و یکی دو سالی میشه که زبان فرانسه نخوندم، دیالوگها برام کمی گنگ و نامفهوم بود اما به هر حال داستان فیلم اینقدر آشنا هست که مشکلی در فهم این انیمیشن نداشته باشیم.
فیلم «من افسانهام» (I am legend) هم فیلم خیلی خاصی نبود. یک فیلم دیگه درباره پایان دنیا و سقوط ارزشهای انسانی و بیماری و فردی که محکوم به تنهایی هست برای اونکه تمام ساکنان زمین به خاطر یک نوع بیماری تبدیل به زامبیهای وحشتناک شدند. تنها چیزی که در فیلم برام جذاب بود، طراحی صحنه و نیویورک خالی از سکنه بود. جنگلی از آسمانخراشها که به خاطر بلااستفاده بودن داره تبدیل به یک جنگل واقعی میشه.
اما نکته آخر. خیلیها ازم پرسیدن که این فیلمها رو چطور دانلود میکنم. من از برنامه و پروتکل بیتتورنت استفاده میکنم. برای اینکه بدونید بیتتورنت چیه، این مقاله ویکیپدیا رو به فارسی بخونید.
برای غزه بیبرق، برای غزه محصور
هفتهنامه چلچراغ– اینقدرها هم پوستمان کلفت نیست. نمیتوانیم چشمانمان را ببندیم روی اخبار و واقعیتها. نباید هم ببندیم. شاید بغل گوشمان، همین کنار، همین دور و بر خودمان حق خیلیها خورده میشود، حقکشی پشت حقکشی را ببینیم و صدایمان هم در نیاید. این که خسته شدهایم از این همه اتفاق ناجور که پیرامونمان میافتند و از کنارشان میگذریم، خیلی دردناک است. اما مضحکتر آن است که چشمهایمان را روی واقعیتهای دردناک ببندیم و دماغمان را بگیریم، نکند که خاطرمان آزردهتر از این شود.
یکی از تلخترین عکسهایی که دیدهام، تصویر جنینی است که کنار خیابان رها شده و مردم بیتفاوت، بیدقت و بیخیال از کنارش رد میشوند.
حالا هم گوشه گوشه دنیا پر شده از کشتارهای نسلی هولناک و نسلکشیهای دهشتبار. در کنیا به خاطر اختلافهای سیاسی، صدها هزار نفر کشته میشوند. رواندا به روایتی جدید دارد تکرار میشود. پاکستان آکنده از خشونت پنهان مردمانی شده که به هر بهانه روی هم چماق میکشند و یکدیگر را دباغی میکنند.
اما حکایت فلسطین حکایتی دیگر است. دولت اسرائیل دارد مردم را ذره ذره میکشد. آرام آرام آنها را به محاصره غذایی و دارویی میکشاند و زجرکششان میکند. هولوکاست همین امروز دارد در غزه اتفاق میافتد. آشویتس همینجاست، غزه. غزه بیآب و برق. غزه در محاصره.
قلمبهدست شکمپرست
اختراع زائیده احتیاج است. چه کسی فکر میکرد که بتوان از خودکار برای خوردن استفاده کرد؟ شاید یک کارمند یا یک دانشجو که یادش رفته بود با خودش کارد و قاشق و چنگال بیاورد و مجبور شد از وسایل دور و برش برای خوردن استفاده کند. اینکه مغزی یک خودکار را در بیاوریم و از لولهاش به عنوان نی استفاده کنیم، باید قدمتی به اندازه اختراع خودکار بیک داشته باشد! اما اگر قرار باشد تا خودکارمان را درون چیزهای دیگری به جای درپوش فرو کنیم که شکل قاشق و چنگال است، اختراع تازهای است که اینجا دیدمش.
این از آن چیزهایی است که به سادگی میشود در ایران تولیدش کرد. به نظرتان به فکر کسی میرسد؟
نصب اوبنتو روی ویندوز مثل یک اپلیکیشن
اگر شما چیزی درباره اوبونتو شنیدهاید، اما به هر دلیلی به جمله «شنیدن کی بود مانند دیدن» معتقدید و در عین حال حس پارتیشنبندی و دردسرهای دیگر برای نصب هر توزیع لینوکسی را ندارید. اگر درباره لینوکس اوبونتو شنیدهاید اما از استفادهاش هراسانید، چاره کارتان در ووبی (Wubi) نهفته است.
با استفاده از ووبی میتوانید اوبونتو را مثل هر برنامه و اپلیکشن ساده در حد یاهو مسنجر، روی ویندوزتان نصب کنید. بنابراین نسخه بتای ووبی را که ۸٫۹ مگابایت حجم دارد از اینجا دریافت کنید.
اما مشخصات مهم ووبی:
ووبی امن است: ووبی پارتیشنهای روی کامپیوترتان را تغییر نمیدهد یا نیازی به بارگذاری جدیدی برای بوت کردن ندارد.
ووبی ساده است: تنها باید نصبش کنید.
ووبی مجزا است: بیشتر فایلها را در یک پوشه نگهداری میکند و اگر دوستش نداشتید، میتوانید به سادگی پاکش کنید.
ووبی رایگان است: درست مانند لینوکس اوبونتو، رایگان است. چیزی بابتش نمیپردازید. درست مانند یک هدیه که به شما دادهاند.
نکته: در مراحل نصب لازم است که به اینترنت وصل باشید. ووبی برای دریافت فایلهای اوبونتو نیاز به اتصال شما به اینترنت دارد.
برای مشاهده چند نمایه از برنامه اینجا کلیک کنید.
برنامهنویسی برای پایان جنگ
حتی آنهایی که با کدنویسی کمی آشنا هستند و حداقل HTML میدانند، با تگها یا برچسبهای آن آشنایند. این تگ <هرچیزی/> را میشناسند. در واقع واژهای که به جای «هر چیزی» قرار بگیرد، نشاندهنده پایان برچسب یا دستور است. حالا این نکتهای است که در این عکس دیده میشود. End War به زبان برنامهنویسی!

برگزاری کارگاه بازیگری رایگان
این یک آگهی تبلیغاتی عامالمنفعه است!
کارگاه بازیگری «پیکره زنده» زیر نظر «عاطفه تهرانی» در کانون نمایش دانشگاه تهران ثبت نام به عمل میآورد. علاقمندان به شرکت در این کارگاه بازیگری میتوانند با شماره تلفن ۰۹۱۵۱۸۰۱۹۸۵ آقای «بهروز خرم» تماس بگیرند.
من نه منم، نه من منم
زیگزاگ– «آیا شما همان کسی هستید که روزنامهنگار است؟» این یکی از دهها ایمیل یا پیامی است که در طول دوران خبرنگاریام دریافت کردهام.
بارها پیش آمده که کاربران در یکی از شبکههای اجتماعی مثل یاهو ۳۶۰، اورکات، فیسبوک یا مدل ایرانیاش کلوب، این را از من پرسیدهاند و من هر بار از خود پرسیدهام مگر کسی هم هست که با من همنام باشد.
تا مدتها گمان میکردم که این پرسشها به خاطر این است که پروفایلهای جعلی در اینترنت زیاد شده و کاربران نمیتوانند به هر پروفایلی اعتماد کنند اما پس از مدتی به مفهوم «همزاد گوگلی» یا Googleganger رسیدم. واژهای که از عبارت آلمانی Doppelganger به معنای همزاد اقتباس شده است.
بیمارم، بیماری، بیمار است!
ورود فناوری تأثیر غیرقابل انکاری بر ابعاد مختلف زندگی ما داشته است. دیجیتالی شدن وسائلی که به طور روزمره با آنها سر و کار داریم از تلفن همراه تا کنترل از راه دور، ثانیهای هم ما را از این دنیا رها نمیکند. این است که به تدریج سر و کله مشکلات عصر دیجیتال پیدا شده و بیماریهای پیچیده دنیای مجازی نمودار میشوند.
تا کنون فکر کردهاید که ممکن است هر کدام از ما بیماری باشیم که از وضع خود بیخبریم؟
یکی از بیماریهای عصر فناوری، گوگل گردی یا Google-Stalking نام دارد. به عبارت دیگر گوگلبازی مفرط در حد مرگ. همان بیماریای که آدمها را در صورت بیخوابی از رختخوابشان جدا میکند و به گوگل میکشاند تا چند ساعتی بیشتر دوستان و همکلاسیهای قدیمی را در اینترنت پیدا کنند.
اما این تنها بیماری در این زمینه نیست. از میان دهها نوع متنوع، یکی دیگر هم برای بسیاری از ما آشناست. خودگردی یا Ego-Surfing بیماری دیگری است که مبتلایان به آن، به طور مرتب، نام خود را در اینترنت جستوجو میکنند. این بیماری در میان روشنفکران و روزنامهنگاران و بلاگرها شیوع بیشتری دارد.
مبتلایان به این بیماری، در اینترنت دائماً به دنبال اسم خود میگردند. برایشان بسیار مهم است که چند نفر و از کجا به وبلاگ یا سایتشان لینک دادهاند. مرتباً شمارنده سایتشان را چک میکنند و نمودار تعداد بازدیدکنندگان، آنها را دچار اضطراب میکند.
من هم در همین گشت و گذارها بود که توانستم همزادهای دیگر خود را پیدا کنم و متوجه شوم که حداقل دو نفر دیگر همنام من هستند. یکی که در لیگ اسکیت سرعت مقام سوم آورده است و آن یکی که دانشجوی رشته مهندسی برق است و نمره آزمایشگاه الکترونیک دو را هفده گرفته.
همزاد من کجایی؟
چهار سال پیش، مادر «ایو فیربنکس» زحمت یک رانندگی شش ساعته از خانه تا دانشگاه دخترش در ییل به جان خرید تا سر از کار دخترش که در سال دوم دانشگاه تحصیل میکرد در بیاورد.
پس از صرف ناهار، مادر ایو، لب به اعتراف گشود و به دخترش گفت که همه چیز را درباره او و تصاویر مبتذلش روی اینترنت میداند. اما مادر ایو اشتباه میکرد. تصاویر منتشرشده مربوط به دخترش نبود. آنها مربوط به فرد دیگری بود که نام مستعاری مشابه ایو اختیار کرده بود؛ یک همزاد گوگلی.
در واقع مادر ایو هنگام جستوجو به دنبال نام دخترش به مقصدی اشتباهی رسیده بود. مشکل این بود که مادر ایو، بیش از حد به گوگل اعتماد داشت.
متیو اسلاتسکی، بلاگری واشنگتنی است که درباره سیاست مینویسد. او از طریق شبکه اجتماعی فیسبوک توانست همزاد گوگلیاش را پیدا کرده با او یک سایت مشترک به نام «نمایش گفتوگوی دوگانه» راهاندازی کند.
جنگ رتبه در گوگل
این روزها افراد زیادی در خودگردیها به همزادان خود میرسند. برای خیلی از آنان مطلوب نیست که یک نفر در جستوجوی نامشان به نتایجی برسد که معرف همزادشان باشد. علتشان هم منطقی است. ممکن است که همنام شما یک جنایتکار یا فردی تحت تعقیب باشد!
برای همین است که آنها ممکن است بخواهند با ترفندهای مختلف، از جمله «بمباران گوگل» در نتایج جستوجو دستکاری کنند و وبسایتهای مرتبط با خود را در نتایجی بالاتر قرار دهند.
جنگ رتبهها در گوگل همچنان ادامه دارد و در این میان داستانها و خاطراتی که توسط بلاگرها درباره همزاد گوگلیشان طرح میشود آنقدر خواندنیاند که حتی دستمایه یک تئاتر به نام «خودم را میگوگلم» در آمریکا شده است.