وقتی که فرضاً در ستون «خواندنیها»ی یک روزنامه یا «گشتی در دنیای خبرها»ی آن یکی چنین خبری میخوانید، چه احساسی بهتان دست میدهد؟
یک شهروند انگلیسی در نوشیدنیای که هنگام پرواز با خط هوایی فلان به او داده بودند یک مگس پیدا کرد و بعد از شکایت توانست N هزار پوند خسارت بگیرد.
این طور وقتها ممکن است آدم پیش خودش فکر کند که ای بابا میبینی چقدر آن طرفیها در مدنی کردن جامعهشان پیشرفت کردهاند؟ طرف یک تنه توانست یک شرکت هواپیمایی را به دادگاه بکشد و خسارت درست و حسابی بگیرد. حالا هم آن شرکت حواسش را حمع میکند تا دیگر از این سوتیها ندهد و الی آخر.
شاید بتوانیم بگوییم که یک نفر در جامعهای که مدنی به نظر میرسد میتواند با استفاده از وکیل یا اقدام شخصی چنین شکایتهایی را پیگیری کند و به نتیجه هم برسد اما نمونههای این چنینی در ایران به ندرت پیش میآیند.
از قرار معلوم سال گذشته بعد از آن که شورای شهر تهران حاضر نشد قیمت بلیت را به اندازهای که این مترو درخواست کرده بود افزایش دهد، این شرکت برای جبران تصمیم گرفت دیگر بلیت تکسفره نفروشد. با این تغییر هر فرد باید حداقل ۲۰۰ تومان برای دو سفر رفت و برگشت بپردازد حتی اگر یک سفر نیاز باشد. حالا سر و کله شهروندی پیدا میشود و به جای غرغر کردن به این ماجرا اعتراض میکند و به دیوان عدالت اداری شکایت کرده و میگوید: «شاید من بخوام فقط یک بار از مترو استفاده کنم. این حق منه که بتونم بلیت تک سفره بخرم ولی مترو این حق رو ازم گرفته.»
این شهروند موفق شده رأی دادگاه را به نفع خود بگیرد. در حال حاضر اگر فرمانداری قیمت را تأیید کند، این امر اجرایی میشود و مترو باید بلیت تکسفره بفروشد.
من هم مثل دوستان دیگر که این خبر را شنیدهاند، با خودم فکر میگویم خدا این شهروندها را زیاد بفرماید که به جای غرولند حق خودشان را میگیرند.
واقعا جای تحسین داره. هم نفس کار هم داشتن حوصله.
نیما جان. شما هم بدت نمیآید از این کارها بکنیا!
درگوشی: نیما جان. انقدر به ما سر نمیزنی آدرسمان را رفتیم عوض کردیم شاید افاقه کند 🙁
نیما: اتفاقاً از همان روز اول در جریان تعویض آدرست هستم فتحی جان.
ای آقا٬ باور کن برای این کارها اونقدر باید بدویی که از زندگی سیر بشی.
در حالت عادی اگه دنبال یه قضیه باشی٬ مثلا هر شکایتی یا چیز دیگهای که مربوط به دادگاه و این حرفها باشه اونقدر میدووننت که از حقت میگذری٬ حالا این شهروند عزیز چه جوری این کارو کرده نمیدونم. ولی تا اونجایی میدونم یه دست صدا نداره.
یه بچه خوب هیچوقت یه سفر نمیره!
واقعا دست مریزاد داره، میدونی من به نظرم خیلی چیزها جای پیگیری داره اما خب ما اکثرا فکر میکنیم حالا بیخیال و ارزشی نداره و … بهترین و راحتترین راهکار را غر زدن میبینیم.
آخ، دمش گرم. همون معدود دفعاتی که سوار قطار میشم، فحشی نبود که من نمیدادم.