زیگزاگ– «پابرهنه در بهشت» نخستین ساخته بهرام توکلی در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر سه سیمرغ بلورین را از آن خود کرد و کاندیدای چهار سیمرغ دیگر بود. اما با وجود تمام این تحسینها زمان اکران این فیلم معناگرا نزدیک به دو سال به تعویق افتاد و در انتها برای اکران در پنج سینما در تهران عرضه شد. در این میان سینما «عصر جدید» از گرفتن قرارداد و کپیهای فیلم خودداری کرده و علیرغم مصوبه شورای صنفی نمایش آن را نمایش نداد. «هومن سیدی» بازیگر نقش اول این فیلم درباره پابرهنه در بهشت و حمایت از فیلمهای معناگرا میگوید.
بخشهایی از این گفتوگو را بشنوید
به عنوان فیلم بلند سینمایی چند فیلم تا حالا از تو اکران شده؟
«پابرهنه در بهشت» سومی هست اگه اشتباه نکنم. بله «یک تکه نان»، «چهارشنبهسوری» و «پابرهنه در بهشت».
به جز چهارشنبهسوری که تقریباً نقش کوتاهی در آن داشتی، دو فیلم دیگری که از تو دیدیم هم در ژانر سینمای معناگرا دستهبندی میشوند. خودت علاقمند هستی در این ژانر بازی کنی یا عموماً نقشهایی به تو پیشنهاد شده که بیشتر حالت معنوی و مذهبی داشته است؟
برای همه بازیگرها مهم است که تنها در یک ژانر نباشند تا نقشهای شبیه به هم را بازی نکنند. من به خاطر همین تفاوت، تصمیم گرفتم که دیگر پیشنهادهایی را که در همین راستا هست را دیگر نپذیرم و قبول نکنم. حتی کارهای خوبی بود که میدانستم میشد اتفاق دیگری باشد اما به علت شباهت به کارهای قبلی نپذیرفتم.
کدام یکی از این دو فیلم و نقش خودت را بیشتر دوست داشتی؟
نمیدانم. واقعاً سؤال سختی هست. اما فکر میکنم پابرهنه در بهشت را بیشتر دوست دارم.
نقشی که در این دو فیلم داشتی، با یکدیگر متفاوت بود. در آن قبلی انسان تنها و ایزولهای که وارد جامعه میشود و در پابرهنه در بهشت انسانی که از اجتماع به جایی میرد تا ایزوله باشد. بازی در کدامیک از این نقشها برایت سختتر بود؟
هر دو آنقدر برایم دوستداشتنی بودند و باانگیزه این کار را میکردم که خیلی برایم سخت نبود. کمی رجوع کردم به فیلمنامه، کمی به صحبت با کارگردان، خودم هم چیزهایی را درآوردم و زندگی را در آن جریان دادم تا شد نتیجهاش این. هر دو کار لذتبخش بود، دو تا مسیر جداگانه بود. دوست داشتم الان برمیگشتم و یک بار دیگر تکرار میشد. با اطلاعات الان با تجربه یا هر چیزی شاید بهتر میتوانستم بازیاش کنم.
فکر میکنی چقدر از فیلمهای معناگرا استقبال میشود؟
آدمهایی حتی از جنس مردم عام اگر فیلمهایی مثل یک تکه نان یا پابرهنه در بهشت را ببینند، قطعاً پس نخواهند زد، قطعاً یک سری دوستش دارند. برای همین فکر میکنم که ما مقداری کمکاری میکنیم. همان قدری که ژانر سینمای تجاری یا سینمای بدنه اهمیت دارد، سینمایی که مخصوص افراد خاص است هم اهمیت دارد. چون افراد خاص در این جامعه کم نیستند و اگر اطلاعرسانی درستی بشود، این فیلمها هم میتوانند از فروش خوبی برخوردار باشند، متضرر نشوند و زحمت این همه آدم هدر نرود. این پیشبینی که فیلمی نخواهد فروخت، نمیتواند معیار درستی باشد برای اینکه نمایشی به آن ندهیم یا زمان اکرانش را عقب بیاندازیم. بعضیها فکر میکنند وقتی فیلم، خاص است یا ستاره ندارد دیگر نمیفروشد. در صورتی که واقعیت اینطور نیست. الان فیلم خوبی مثل «به همین سادگی» تبلیغات خوبی دارد و خوب هم فروخته. ما نباید تماشاگران را دستکم بگیریم. این مسؤولان هستند که نباید کملطفی کنند. یادم میآید که «دانههای ریز برف» علیرضا امینی در یک یا دو سینما اکران شد به مدت دو هفته و من اتفاقی توانستم این فیلم را ببینم. مطمئنم اگر مخاطب معمولی هم آن فیلم را میدید، خوشش میآمد.
چیزی حدود دو سال از ساخت فیلم پابرهنه در بهشت میگذرد. فاصله انداختن بین تولید و پخش علاوه بر اینکه بازگشت سرمایه را به عقب میاندازد، چه آسیبی میتواند داشته باشد؟
اولین ضربهای که وارد میشود به خود گروه و کسی هست که میخواهد از این نوع فیلمها حمایت کند. آن وقت او به خودش میگوید کجاست آن چیزی که دارم حمایتش میکنم؟ چرا هیچ اتفاقی برایش نمیافتد؟ وقتی فیلمی دو سال خاک می خورد، اگر شما باشی، این کار را میکنی؟ سعی میکنی که دوباره این نوع فیلم تهیه کنی؟ فیلمهایی که فقط دردسر هستند و در نهایت نمیفروشند؟ کارگردانهای خلاقی داریم که مجبورند در مسیری بیفتند که درست نیست. اگر حمایتی که میگویم اتفاق نیفتد، چنین افرادی از خود میپرسند برای چه فکر بگذارم و تمرکز و تحقیق کنم تا اثری را خلق شود که فقط در جشنواره تحسین میشود ولی به علت اطلاعرسانی نادرست و عدم حمایت، فیلم را نه مردم میبینند و نه میفروشد. الان هم که معیار کارگردان بودن گاهی بر اساس گیشه تعیین میشود. به تبع این، من هم به عنوان بازیگر دوست دارم تا فیلم برود روی پرده، واکنش آدمها را ببینم. معلوم شود ایراد کارم کجاست و احیاناً کجا جای تحسین دارم. تمام این اتفاقها مثل نان است که باید قبل بیات شدن، خورده شود. در غیر اینصورت با هر وسیلهای گرمش کنی، نه طعم اولیه را دارد نه مزهاش را.
برویم سراغ فیلمهای تجاری. نظرت درباره فیلمهایی که به نام تجاری ساخته میشوند، مثبت است یا منفی؟
من عقیده دارم که سینما یک رسانه عمومیست. هر چند با این دستهبندی خاص و عام برای آدمها خیلی موافق نیستم اما به نظرم وجود دارد. در سینمای ایران، عده کثیری از مردم سینمای عام را دوست دارند و یک سری ممکن است خاص را دوست داشته باشند. به نظرم این بذر اشتباهی است که پاشیده شده. با این موافقم که سینما باید بیننده داشته باشد و آن فیلمی خوب است که خوب بفروشد، اما نه به هر قیمتی. اینکه کارهای بیارزشی را انجام دهیم برای فروش فیلم، دلیل خوبی نیست. از طرفی دیگر اگر بیاییم و یک اسمی روی فیلم بگذاریم به نام «هنری» و بگوییم چون نمیفروشد پس ارزش کار بالاست، به نظرم خیلی کودکانه هست. سینما اگه نفروشد فلج است. اگر هم قرار باشد مردم نیایند تا سینمای تو را ببینند، فایدهای ندارد. من موافقم که فیلمهایی از این دست باید ساخته شوند ولی بحث من در بنمایه است. من با فیلم بیمعنی و خالی است که مخالفم. فکر میکنم ریشه فیلمی که تهی هست و چیزی ندارد و متأسفانه در سینمای ما فراوان پیدا میشود، را باید خشکاند.
آیا پیش میآید بازیگر با نقشش در مقطعی احساس همذاتپنداری کند؟ این که احساس کنی واقعاً خودت تحت تأثیر نقشت قرار گرفتی؟
سر یک تکه نان به دلیل خاص بودن نقش خیلی ناخودآگاه اتفاق افتاده بود. بعد از فیلمبرداری کمی زندگیم مختل شده بود. ولی اینکه یه جایی واقعاً دلم برای یه نقش بسوزد نه نبوده. همانجا تمام شده و فقط خواستم که درکش کنم همین. شده که شخصیتهایی را بازی کردم که اصلاً نمیفهممشان. نه این که قبولشان ندارم. به عنوان یک انسان در اجتماع رفتار آن شخصیت برایم غیرقابل قبول است. موقعی هست که «جک نیکلسن» خیلی بااعتقاد نقش یه آدم خونخوار را بازی میکند ولی این علت خوبی نیست برای این که خونخوار بودن را دوست دارد.
وقتی که پابرهنه در بهشت را دیدی، به عنوان یک بیننده چقدر با فیلم ارتباط برقرار کردی؟
شده که چند تا از کارهایم را دیدم که نه با فیلم ارتباط برقرار کردم، نه با بازی خودم. متأسف و متأثر شدم از اینکه زحمت این آدمها به هدر رفته. ولی واقعیتش این است که پابرهنه در بهشت یکی از آن فیلمهایی هست که وقتی در سینما نشستم و نگاه کردم، سرم کاملاً بالا بود.
بازی چه کسی را در این فیلم بیشتر از همه دوست داشتی؟
بازی همه به نظرم خوب بود. من یک جاهای خیلی زیادی بازی افشین (هاشمی) را دوست داشتم. به نظرم آقای تارخ خیلی خوب بودند. کاوه آهنجان خوب بود. سیروس همتی خوب بود.
هیچ صحنه خاصی هست که به عنوان یک بیننده تو را بیشتر تحت تأثیر قرار داده باشد؟
در داستان آنجایی که «شاهو» (افشین هاشمی) میمیرد و یحیی (هومن سیدی) برایش گریه میکند، خیلی حالم را بد کرد.
میدانم چند تا فیلم کوتاه ساختهای. میبینم در کارهایی که ساختی خیلی نزدیک بودی به نقشهایی که بازی کردی. تقریباً درباره همان موضوعاتی کار کردی که معنویت در آن بوده. چرا؟
من با بحث معنویت یعنی معنایی که در فیلم نهفته هست موافقم. حالا میتواند برسد به خداوند یا برسد به عشق، جنایت یا هر چیز دیگری. این معناست که به فیلم شخصیت و زندگی میدهد. یک سری از فیلمهایی که ساخته میشود، غیر از هجویات چیز دیگری نیستند. من اصولاً با معنا در فیلم یعنی خالی نبودنش موافقم. نمیتوانیم بگوییم لحظهای در زندگی هست که بیمعنی و زودگذر باشد. این به این معنی نیست که سینما حتماً باید زندگی واقعی باشد ولی هر کسی به عنوان یک سینماگر موظف است وقتی چیزی را خلق میکند، به واقعیت نزدیکش کند. واقعیتی که خودش قراردادش را میبندد. ممکن است فیلمی کاملاً تخیلی باشد اما قرارداد، کاری میکند که آن فضایی را که میدهد باور کنیم. آن موقع سینماگر میتواند مطمئن باشد که یک کاری کرده است.
شناسنامه فیلم
* نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی
* تهیهکننده: حبیبالله کاسهساز
* بازیگران: هومن سیدی، امین تارخ، افشین هاشمی، سیروس همتی، امیرکاوه آهنجان، مرضیه وفامهر، نگار جواهریان
* تدوین: بهرام دهقانی
* تولید: ۱۳۸۵، رنگی، ۸۳ دقیقه
* افتخارات: برنده سیمرغ بلورین برای بهترین فیلمبرداری، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین صدابرداری و نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین طراحی صحنه و لباس و بهترین چهرهپردازی از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر
صرف نظر از چند بازیگر خوب بسیار فیلم مزخرفیست از نظر داستان و کارگردانی. عصر جدید خوب کرد اکرانش نکرد. چنین فیلم بیمزه و بیسر و تهی رو جمعاً ۵۰ نفر نمیرفتند در عصر جدید ببینند.
پایگاه متنوع اطلاع رسانی ریخت و پاش افتتاح شد