رفقا. دوستان. عزیزان. بد نیست حالا که الکی دور همیم یه نقبی به گذشته بزنیم. قدیمیها که میدانند. جدیدیها که نمیدانند، برایشان یک وبلاگ دارم که پنج-شش سال پیش مینوشت و الحق که خدا مینوشت. این شما و این وبلاگ متروکه خداوند که جداً مجموعهای از بهترین طنزهایی است که از بدو تاریخ وبلاگی فارسی و دوره کرتاسه وبلاگنویسی تا کنون خوندم. وبلاگ خداوند مدتها بعد فیلتر شد و در آدرس جدیدی شروع به کار کرد که متأسفانه بعد از دو پست دوباره متوقف شد. این یک نمونه از طنزهایی که با این امضا نوشته میشد: من خدا هستم، پروردگار شما:
آقا دیدید! بالاخره نتیجهی تحقیقات هم معلوم شد! زلزلهی بم بدون هیچ شک و تردیدی کار سعید امامی بوده. بیشرف این مامور قیر جهنم رو دور زده و تونسته ده دقیقه یواشکی بره تو اتاق فرمان و این زلزله رو راه بندازه.
به هر حال خیال تون راحت که دهنش صافه. فعلا داریم با شیشه نوشابه دربارهی جزئیات ازش اعتراف میگیریم اما چون یارو وقتی زنده بوده، خیلی این کاره!! بوده گمونم کار به زمزم خانواده بکشه!
راستی به این بمیای تازه وارد هم حال اساسی دادم خفن! نفری یه خونه دوبلکسِ آشپزخونه اوپن تو خوش آب و هواترین نقطهی بهشت، دو تا حوری و غلمان بسته به نیاز! و سه بطر شراب سنت ملنیوم ۱۹۴۵ بهشون دادم برن حال کنن عجالتا!
میگم خیلی خوش حالین خدا به این توپی دارینا!
آقا این تلویزیون بیبیسی کی را میافته پس؟ منتفی شد؟
جالب بود… فقط کاش این فیلترینگ دست و پای ما رو نبسته بود!!!
این که وبلاگ نبود! توپ بود 😉
یادش بخیر. وقتی تو دفترش نشسته بودم و فهمید که فهمیدم این نوشتهها کار اونه، کلی قسم و آیه که به کسی نگیها. ولی الان فکر میکنم همه میدونن کار کی بود این شاهکارها…
نیما: مطمئنی حمید جان؟ تا جایی که من میدونم طرف توی آمریکا زندگی میکرد و میکنه.
سلام من خیلی دنبال نویسنده این وبلاگ هستم عاشق نوشتههاش بودم و خیلی دنبالشم پیدا کنم ببینم بازم چیزی مینویسه یا نه
خود خود خداااااا بود!
چرا ولش کرد پس.
عجب چیز محشری بود ولی. مرسی. حیف که تموم شده دیگه. آرشیوش هم نیست دیگه.
نیما جان! اگر حالش را داری به یک بازی شریف وبلاگی دعوتت میکنم.