به جرأت باید گفت که تعداد سایتهایی که سر و شکل استاندارد و مطابق سلیقه همه و مد روز جهان باشن و البته پایهگذارانش هم ایرانی باشن، چندان زیاد نیست. یک بار هم از لزوم راهاندازی سرویسهایی با این مشخصات نوشتم.
حالا یک دوستی لطف کرد و با ایمیل به من سایت کینگ استایلز رو معرفی کرد. از قرار معلوم این سایت رو فردی به نام محمدباقر دِریسزاده راهاندازی کرده و خدمات آنلاین جالبی هم ارائه میده.
با استفاده از کینگ استایلز میتونین به طور آنلاین لوگو، بنر، دکمه و چیزهای دیگه بسازین و حاصل کارتون هم حرفهای به نظر بیاد. معمولاً هم نتیجه کار شبیه گرافیکی در میاد که این روزها توی سایتهای وب دو استفاده میشه.
سایت نیاز به ثبتنام نداره و از همون اول میتونین با یک کلیک به بخش طراحی و ویرایش برین. هنوز ضعفهایی توی سایت هست. مثلاً زبان فارسی رو پشتیبانی نمیکنه و یا نیاز به کلیدهای میانبر برای کارهایی مثل پاک کردن یک آیتم که اشتباه طراحی شده داره. به هر حال من این لوگو رو با استفاده از همین سایت طراحی کردم. شما هم امتحانش کنین. به ویژه به درد بنرهای تبلیغاتی میخوره.
ماه: سپتامبر 2009
خدمات نویسهگردانی گوگل به زبان فارسی
یک سایت ایرانی هست به نام بهنویس که کارش اینه که پینگلیش میگیره و تبدیلش میکنه به فارسی. کارش هم کم و بیش خوبه. قبلاً دربارهاش چیزکی نوشته بودم. حالا گوگل هم سرویس نویسهگردانی خودش به زبان فارسی رو راهاندازی کرده که به نظر میرسه چندان رعایت قوانین پینگلیشنویسیش سخت نیست. درست و حسابی کار میکنه. یک بار دیگر هم میگم که این ابزار بسیار به درد می خوره. مخصوصاً اگه در سفر باشین و بخواین وبلاگتون رو بهروز کنین، به خاطر فعال نبودن صفحهکلید فارسی در جاهایی مثل کافینت، به راحتی نمیشه فارسی نوشت. اما با استفاده از این ابزار گوگل میتونین، پینگلیش بنویسین و حاصلش رو کپی کنین توی ویرایشگر وبلاگتون.
این ابزار تا پیش از این برای یازده زبان دیگه از جمله بنگالی، گجراتی، هندی، اردو و پنجابی فعال بوده و از قرار معلوم تازگی برای زبان فارسی هم فعال شده. هر چند لینک مستقیم زبان فارسی توی صفحه اصلی مشاهده نمیشه.
یک سال گذشت…
حالا از آمدنم به لندن یک سال گذشته. البته چند روزی هم بیشتر. پارسال ۱۱ سپتامبر بود که از ایران آمدم بیرون و البته اعتراف میکنم که هر لحظه منتظر بودم هواپیمایمان را حداقل به تیر چراغ برق دوقلویی بکوبند. بعد از یک سال تجربه متفاوت زندگی و کار در یکی از شبیهترین شهرهای دنیا به تهران (البته از لحاظ شلوغی و چندفرهنگی و زندگی شبانه) حالا فکر میکنم که دارم جا میافتم. همین روزها هست که باید دنبال پیدا کردن خانه جدیدی باشم. موقع عوض کردن خانه آدم میتواند بفهمد که چقدر بر زندگی تسلط بیشتری پیدا کرده. این طور مواقع است که متوجه میشوی چقدر از گیجی در آمدهای و به سوراخ سنبهها و مناطق شهر آشنایی داری و چطور میتوانی بهای کمتری برای خانه بپردازی و محل بهتری برای زندگی پیدا کنی.
توی این مدت روزهای زیادی بود که تنهایی را حس کردم و وقتهای زیادی هم بود که احساس شادی کردم. و این مثل هر تجربه مهاجرتی، بلوغ به همراه میآورد. اتفاقی که ده سال پیش برایم وقت مهاجرت به تهران افتاد و الان در بعدی بزرگتر تکرار شد. خیلی کارها باید انجام بدهم و خیلی تجربهها باید پیدا کنم. در حال حاضر بیشتر شبیه کسی هستم که تازه بالغ شده و دارد دست و پای خودش را پیدا میکند. همهاش هم به خاطر این است که خیلی از مسائل جامعه جدید را نمیدانم و البته هر کسی هم در هر سن، همین مسأله را خواهد داشت. میگویم مسأله و نمیگویم مشکل چرا که حل کردن مسأله میتواند مشکل باشد اما حلشدنی است و حل کردن مشکل میتواند به سادگی امکانپذیر نباشد.
این پست را شاید باید دقیقاً در سالگرد آمدنم مینوشتم اما ترجیح دادم کمی دیرتر بنویسمش تا به واقعیت نزدیکتر باشد. در این یک سال فهمیدم که لندن جدای باقی بریتانیاست و شاید مثل هر کلانشهر دیگر دنیا، با شهرهای اطرافش متفاوت باشد. در این یک سال فهمیدم که چقدر زندگی در خارج از ایران مشابه آن جملهای است که در آینه بغل پراید نوشتهاند: اجسام نسبت به آنچه دیده میشوند به شما نزدیکترند. من فکر میکنم اینجا موارد مشترکی با ایران دارد، در خیلی از موارد پیشرفتهتر است و البته در مواردی هم عقبماندهتر. من هنوز نمیتوانم بپذیرم که چرا هنوز دستشوییهای این طرف زمین، امکانی برای شستوشوی مقعدی ندارد و چرا اینقدر از نظر بهداشتی عقبند. هنوز نمیدانم چرا پزشکهای عمومی اینجا اینقدر بیسوادند و خیلی چیزهای دیگر را هم نمیفهمم. در عین حال از این که میتوانم در عرض چند ثانیه از روی تلفن همراهم بدانم فیلم دلخواهم در کدام سینما و سر چه ساعتی به نمایش در میآید یا در کسری از ثانیه و در امنیت تمام پول اجارهام را واریز کنم، لذت میبرم.
باید ببینم سال آینده در این زمان چه چیزهای دیگری فهمیدهام و چه سؤالات تازهای برایم ایجاد شده است.
هلیم و پوریج هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
قبل از هر چیز بگویم که جدول پخش بیبیسی برای تقویم گوگل دوباره فعال شد و این بار همزمان به فارسی و انگلیسی. در دو سه روز گذشته برای اضافه کردن زبان فارسی، وقفهای برای دسترسی به آن پیدا شده بود و اما گذشته از این…
همانا ما به کشف جدیدی نائل شدیم، نائلشدنی. فیالواقع متوجه شدیم که بریتانیاییها یک غذایی دارند به نام پوریج یا Porridge که همان هلیم (حلیم) خودمان است و باهاش مو نمیزند. فقط تویش از گوشت بوقلمون یا بُز خبری نیست. اما با همان مشخصات سِرو میشود. یعنی بر حسب اتفاق رویش دارچین هم میریزند. هر کسی هم بخواهد به آن کشمش اضافه میکند. اما نکته اینجاست که به مانند هموطنان عزیز اینجا هم همان اختلاف همیشگی خوردن با شکر یا نمک پابرجاست. قیمتش هم چندان زیاد نیست. یعنی یکجورهایی هم ارزان است. فقط مشکل عمدهاش این است که عمراً به خوشمزگی هلیم خودمان نیست. البته من فعلاً یک پیاله بیشتر از آن نخوردم و آن هم از بوفه محل کارم بود اما این بار باید چند تای دیگرش را از جاهای دیگر امتحان کنم تا حسابش حسابی دستمان بیاید.
الغرض گفتیم تا در جریان مکاشفات جدیدمان در فرنگستان قرار بگیرید و بدانید که هنوز اینجا یک نیما وجود دارد که با دیو گرسنه درونش غذاها را کشف کرده، حمله میکند، از هم میدرد و مورد عنایت قرار میدهد. این هم عکسی چند من باب آشنایی. راستی هلیمه و چپی پوریج.
موتور جستوجویی برای کتابهای الکترونیک رایگان
گاهی وقتا که حوصلهم سر میره نمیدونم چه گلی به سرم بگیرم. اون وقت حتی حوصله اینترنت رو هم ندارم. یعنی اصلاً نمیدونم کجاش برم و دنبال چی بگردم. آدم که نمیتونه همهش علاف توی فیسبوک و فرندفید و بالاترین بگرده که. اما از یه طرف دیگه یهو میخورم به پست یه سایت تازه، که روحم رو شاد میکنه و باعث میشه کلید کنم روش و هر روز یه سری بهش بزنم. حالا غرض از این همه معلق زدن این بود که یک سایت موتور جستوجوی اختصاصی برای کتاب الکترونیک معرفی کنم باشد که حالش را ببرید و کیفش را بکنید.
داکجکس سایتی هست که همچین کاری انجام میده و فعلاً نزدیک به سیصدهزار ایبوک رو فهرست کرده و البته تمام موارد قانونی مربوط به کپیرایت رو هم رعایت میکنه. یک موتور مبتنی بر وب ۲ با تمام امکانات برچسبگذاری (تگ) و مطالعه آنلاین کتب با فرمتهایی مثل پیدیاف و بلاه بلاه بلاه (این بلاه بلاه بلاه چیز خوشمزهایه خداییش و اگه نبود من کلاً کارم تو بلاد کفر راه نمیافتاد در میان بحثهای سوپرجدی!). البته واضح و مبرهن است که شما میتوانید ایبوکهای این سایت رو دریافت و چاپ کنید و حتی با فشار دادن روی دکمه لاو به آنها عشق بورزید. فقط حواستان باشد که از این مرحله جلوتر نروید چون ممکن است از شدت علاقه، کار به شیشه نوشابه و باتوم و کهریزک و اینها بکشد. از ما گفتن بود به هر حال.
جدول پخش تلویزیون فارسی بیبیسی در تقویم گوگل
تقویم گوگل یکی از امکاناتیه که من کمتر دیدم بین فارسیزبانها استفاده بشه اما واقعاً یکی از بهدردبخورترین امکانات آنلاینه. شما میتونین علاوه بر ساختن تقویم شخصی و تنظیم قرار و مدارهای کاری، با اضافه کردن تقویمهای مفید روی اینترنت به تقویم گوگلتون، از اتفاقات دور و برتون خبردار بشین. برای مثال من تقویم اتفاقات لندن رو به تقویم خودم اضافه کردم و تقریباً از همه نمایشگاهها و جشنوارهها و کنسرتها باخبر میشم.
اما هدف از نوشتن این نوشته اینه که بهتون بگم شما میتونین تقویم تلویزیون فارسی بیبیسی رو به تقویم گوگلتون اضافه کنین و جدول پخش برنامهها را همراهتون داشته باشین. برای این کار کافیه که توی بخش other calendars این آدرس رو اضافه کنید: [email protected]
میشه این تقویم رو با استفاده از این راهنما به موبایلتون هم اضافه کنین. با این کار از ساعت پخش هر برنامه باخبر میشین. خودم سعی خواهم کرد تا برای برنامه کلیک توضیحات بیشتری رو درباره موضوع برنامه به این تقویم اضافه کنم.
پ.ن: تقویم به صورت فارسی و انگلیسی بهروز شد و دوباره در دسترسه.
اوضاع این روزهای ما ال آمار
این یک ویدئوی تقریباً ۵ دقیقهای است برای این که هر کسی را در این روزها متوجه اطرافش کند. ما این روزها میان فیدها و وبلاگها و ویدئوهای آنلاین گرفتاریم. خواندن اخبار و دیدن تلویزیون و وصف حالمان را با توییتر پشت این دستگاه نیموجبیمان انچام میدهیم. کامپیوتر یا موبایل یا لپتاپ دیگر فرق ندارد. مهم این است که اگر از شما بپرسم چقدر از وقتتان را پای اینترنت و کامپیوترتان میگذارنید، احتمالاً میگویید خیلی! حالا برای این که حساب و کتاب این خیلی و خیلی از خیلیهای دیگر دستتان بیاید، واجب عینی است بر شما تا این ویدئو را ببینید و حساب کار دستتان بیاید. صبر پیشه کنید و ویدئو را تا آخر ببینید که الله مع الصابرین. اعتراف میکنم لازم است تا گاهی ویدئو را به حالت توقف یا پاوز ببرید و گاهی هم لازم است تا ویدئو را چند بار ببینید حتی!
۱۴ یا ۱۴۰ یا ۱۴۰۰ حرف برای یک توییت!
اگر نمیدانید توییتر چیست این پست را نخوانید. در عوضش این پست را بخوانید که قبل از هر چیز روشن شوید و جریان دستتان بیاید.

حالا که فهمیدید هر کسی که توییت میکند، فقط میتواند ۱۴۰ حرف وارد هر جیکجیکش کند، بد نیست بدانید که یک سرویس توییتری هم به نام ووفر تایم وجود دارد که تا ۱۴۰۰ حرف اجازه توییت به شما میدهد که به نظرم خیلی لوس است. خب آدم میرود برای خودش یک وبلاگ میزند با کلی امکانات و نه تنها ۱۴۰۰ کاراکتر بلکه ۱۴۰۰۰ کاراکتر توی هر پستش وارد میکند. از آن لوستر سرویس دیگری هست به نام اسکوئیکر تایم که فقط ۱۴ حرف میتوان توی هر پستش چپاند و مصداق سخن حکیمانه «کم گوی و گزیده گوی چون دُر است».
هدف از نوشتن این پست، معرفی دو سرویس دراز و کوتاه توییتری بود که به نظرم به درد لای جرز دیوار هم نمیخورند و برای کلکل با خوشان و توییتر علم شدهاند. همین.
این مانکنهای غیرمتعارف و برجسته و بسیار زننده بیهمهچیز
پلیس اطلاعات و امنیت عمومی نیروی انتظامی نامهای به رئیس اتحادیه پوشاک و لباس دوخته نوشته و به رعایت این موارد تأکید کرده که لازم میبینیم در جهت تنویر افکار عمومی، علت صدور این احکام را به سمع و نظر شهروندان گرامی برسانم.
– ممنوعیت نمایش، عرضه و فروش البسه با مارکهای غربی و تصاویر مبتذل: آقا مارک غربی با تصاویر مبتذل هیچ منافاتی ندارد لذا طبق این فرموده، فروش هر گونه شلوار لی، لیلی، تریلی، چارلی و الخ در حکم اشاعه تصاویر مبتذل خواهد بود.
– ممنوعیت به نمایش گذاشتن پاپیون و کروات در معرض دید عموم: این حکم بسیار واضح صادر شده و طبق مفاد آن پاپیون و کراوات را فقط باید در معرض نمایش خواص قرار داد و افراد عامی نباید چشمشان به این دو ابزار لهو و لعب برخورد کند. ورود اون آقاهه که با کروات اومده بود نماز جمعه و دوربین هی روش زوم میکرد هم از این به بعد ممنوع است جداً.
– عدم نمایش مانکنهایی که برجستگیهای بدن، سر و صورت بدون حجاب آن مشخص باشد. اعم از سر تنها، یا نیمتنه یا تمام قد (مانکنها باید بدون سر یا نیم سر باشند): امروزه واضح و مبرهن است که انسان هر چه بدبختی دارد، به خاطر برجستگی است. کلاً انسانهای برجسته باید بروند زیر گِل و به همان ترتیب نقاط برجسته انسانها باید برود زیر لباس و به تبعیت از آن برجستگیهای بدن مانکنها و حتی نقاط ناجوری از سر و صورتشان که برجسته است از قبیل دماغ و دهن و یه گردو باید پوشیده باشد. اگر دلش را ندارید که این نقاط را بپوشانید، سر مانکنها را از گردن جدا کنین یا با یک درجه تخفیف نصف کلهشان را ببرید.
– عدم استفاده از مانکنها با پوششهای غیرمتعارف و خلاف فرهنگ و عرف جامعه اسلامی (پوشاندن البسه به شکل تحریکآمیز و یا منقوش به تصاویر مبتذل، آرایش مانکن، نمایش عمومی مدل مو و…): خدای ناکرده بر مانکن نباید پالان خر پوشاند یا مثلاً شلوارش را تا نیم وجب زیر کمر پایین آورد چرا که هر انسانی با دیدن این مانکنها با چنین پوششی عنان از کف میدهد و آنوقت خر مزبور را بیاور و باقالی بار کن. رنگ پوست مانکن باید مثل آب دهن میت باشد و موهایش هم باید برود زیر روسری و نمایش عمومی نداشته باشد. نمایش خصوصی موی مانکن اشکالی ندارد چون در خفا چیزی برای تحریک موجود نیست. مهم این است که در اماکن عمومی کسی با دیدن کمند موی مانکنها به حالتی نرود که محراب به فریاد بیاید.
– عدم فروش البسه زیر زنانه توسط متصدی مرد: فکرشو بکن!
– واحدهای صنفی ویژه بانوان و یا غرفههای مختص آنها در فروشگاههای پوشاک دارای تابلوی «ورود آقایان اکیدا ممنوع» باشد: یعنی عمراً کسی بتونه واسه زنش لباس زیر بخره اما برعکسش اشکال نداره. به عبارت دیگه مردها ممکنه با ورود به مغازه زنونهفروشی و دیدن اون همه لباسهای زیر تحریک شن از بس که هیزن اما زنها امکان نداره با دیدن لباس زیر مردونه تحریک شن.
– عدم به نمایش گذاشتن البسه زیر زنانه در معرض دید عموم: جانم؟ کراوات رو نمیشه در معرض عموم گذاشت بعد زبونم لال لباس زیر زنونه رو میخواین بذارین؟
– استفاده از مانکنهای ملبوس به لباسهای زیر زنانه در واحد صنفی که صرفاً البسه زیر زنانه تولید و عرضه مینمایند مشروط به اینکه فروشنده مرد نباشد بلامانع است: هورااا خلاصه یه چیزی پیدا شد که بلامانع است. از این تبصره کمال استفاده رو ببرین چون ممکنه همین هم تا سال دیگه ممنوع بشه.
– رعایت شیوهنامه نصب نام و علامت تجاری بر روی البسه (BRAND) توسط تولیدکنندگان و عرضهکنندگان: این شیوهنامه باید خیلی خوندنی باشه. کسی آنلاینش رو سراغ نداره؟ خریدارم.
– وجود فروشنده خانم برای عرضه لباس در واحدهای صنفی پوشاک زنانه که دارای اتاق پرو است الزامی بوده و میبایست حتما لباس بانوان از طریق فروشنده زن به آنها تحویل گردد: تحویل لباس بانوان و نصب در محل بدون درد و خونریزی.
چطور از طرف اوباما واسه یکی ایمیل بفرستم؟
چند روز پیش رفتم سراغ یه کیوسک توی محله ناتینگهیل لندن که پیش از این بیتفاوت از کنارش رد میشدم. در واقع یه دستگاهی شبیه به عابربانک اما با نمایشگر لمسی.
یه کم که باهاش ور رفتم دیدم که به اینترنت وصله و میشه مثلاً با استفاده از یاهو، جستوجو کرد و ایمیل فرستاد و یک سری کارهای دیگه مثل نقشه و اوضاع آب و هوا رو از توش پیدا کرد. بعد هم متوجه شدم این کیوسکها با اسم آیپلاس جاهای دیگهای هم مثل موزه تیتمدرن پیدا میشن.
اما نکتهای که برام جالب بود، بخش ارسال ایمیل این دستگاه بود. در واقع یک فرم بود که چند بخش داشت: فیلدهای از (From)، به (To)، موضوع نامه و یک جا هم برای نوشتن متن نامه. خب قسمت بانمک ماجرا این بود که من توی بخش فرستنده میتونستم هر ایمیلی که دلم میخواد رو بنویسم. با این کار میشد مثلاً از طرف باراک اوباما به احمدینژاد ایمیل فرستاد!
در واقع سرویسهای ارسال ایمیل ناشناس یا Anonymous Email Sender رو اینترنت کم نیستن. میشه با استفاده از این سایتها، همین کار رو انجام داد. اما به هر حال با دریافت نامه و چک کردن بخش هِد میشه فهمید که این نامه واقعاً از طرف باراک فرستاده شده یا نه و البته فرستنده واقعی هم در مواقع اورژانس و ضروری قابل یافتنه. ولی این که یه همچین چیزی رو بذارن تو خیابون که هر کی به هر کی بتونه ایمیل بفرسته، کلاً به نظر من یه جور باگ فناورانه خندهداره و برای کاربران معمولی اینترنت که نمیدونن میشه یه ایمیل دروغی این چنین فرستاد، میتونه باعث دردسر باشه.
راهپیمایی روز قدس روی نقشه گوگل
از آخرین روز قدسی که دیروز باشه، با وجود ایجاد اختلال تعمدی در اینترنت، کلی عکس و فیلم روی وب منتشر شد. اما یکی از بهترین و جالبترین کارهایی که دیدم، این نقشه هست که روی گوگلمپ پیاده شده و عکسها و ویدئوها رو بر اساس مکانی که ضبط شدن، روی نقشه نشانهگذاری کردن.
علاوه بر مفید بودن و کاربردی بودن این طور نقشهها، این کار یک جور وقایعنگاری و تاریخنگاری ارزشمنده که با گذشت زمان ارزش بیشتری پیدا میکنه.
این نقشه جا داره که بیشتر کامل بشه و شهرهای دیگه ایران و دنیا بهش اضافه بشه. فکر میکنم همه اینها نشوندهنده این هست که سبزها دارن حداکثر استفاده رو از فناوریهای رایگان میکنن.
نقشه راهپیمایی روز قدس در ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۹ را در اندازه بزرگتر ببینید
هدف از طراحی صفحه خطای ۴۰۴ چیست؟
دوست عزیزم مهدی رودکی بعد از اتمام مسابقهای که گذشت، مواردی رو درباره صفحه ۴۰۴ سایت برام ارسال کرده، که به نظرم باید خوندش:
در رابطه با ایده جالب مسابقه ۴۰۴ چندتا نکته از دید «کاربردی بودن سایت» میگم. شاید بد نباشه با خوانندگان سایتت در میان بذاری. البته ظاهراً دیر رسیدم اما چیزی که میخوام بگم از دید سئو (بهینهسازی برای موتور جستوجو) خیلی مهمه.
اصولاً هدف از تعبیه صفحه ۴۰۴ در سایت، کمک به کاربرانی است که به اشتباه وارد سایت شدهاند یا دنبال آدرسی بودهاند که حالا وجود ندارد. بنابراین این صفحه طراحی نمیشود که بیننده را عمداً به آن بکشانیم. لذا اصولاً جذابیت گرافیکی در این صفحه در اولویت اول قرار ندارد و این صفحه پیش از همه چیز باید نقش خود را به عنوان راهنما به خوبی ایفا کند.
دو گروه بیننده وجود دارند: بینندگانی واقعی سایت یعنی آدمها و بینندگان نرمافزاری سایت مانند موتورهای جستجو و ….
آدمها میآیند پس باید بتوانند راهی به مطالبی که دنبالش بودهاند بیابند و همینطور با صفحهای خشک و بیروح مواجه نشوند که از سایت متواری شوند.
موتورهای جستوجو هم میآیند و آنها هم نباید از سایت متواری شوند. راه نگهداشتن آنها لینکهای ساده به بخشهای دیگر سایت است. زیرا آنها علاوه بر حذف آدرسی که دیگر وجود ندارد در همان مراجعه، آدرس درست و آدرس صفحههای جدید را نیز باید بیابند.
اگر هدف از طراحی صفحه ۴۰۴ این است که کاربران واقعی سایت به آن مراجعه نکنند مگر در زمان نبود صفحهای یا تغییر آدرس آن، لازم است که به فکر موتورهای جستوجو در طراحی این صفحه باشیم. به عبارت دیگر لینکهایی کمکی در اختیارش قرار دهیم که بتواند به بخشهای دیگر سایت یا آدرس جدید صفحه پیدا نشده، مراجعه کند. این کار کمک میکند که در جستوجوهای بعد موتور جستوجو دوباره کاربران را به صفحه «پیدا نشد» ارجاع ندهد.
با این دیدگاه اصولی، به نظر من سایتهایی مانند موارد زیر، نباید جایگاه بالایی در مسابقه داشته باشند هر چند که ایدههای جذاب و خلاقانهای را ارائه کردهاند: رادیکال دو، موسویان، دامینه.
جایزههای برندگان مسابقه خطای ۴۰۴
مسابقه با همه بدیها و خوبیهاش به اتمام رسید و حالا نوبت تقسیم جوایزه. من جوایزی رو که باید به دوستان اهدا بشه فهرست میکنم و ازشون میخوام که با اسپانسرها تماس بگیرن که لینک هر کدومشون هم معلومه. از اسپانسرهای عزیز هم میخوان ایمیلهایی رو که دریافت می کنن با این فهرست تطبیق بدن تا مشکلی پیش نیاد. از این به بعدش دیگه بین برندهها و اسپانسرها. امیدوارم که شیرین باشه نتیجهش. این هم از این مسابقه. ما بریم سراغ کارهای دیگه.
اعلام برندگان مسابقه خطای ۴۰۴
خب این هم از مسابقه خطای ۴۰۴. قبل از هر چیز تشکر کنم از دوستایی که خبر این مسابقه رو پخش کردن، همه کسایی که شرکت کردن، همین طور دوستایی که زحمت داوری رو کشیدن و اسپانسرهای عزیز که تنور این مسابقه وبلاگی رو داغ نگه داشتن.
یک توضیح کوتاه درباره شیوه داوری بگم و زود بریم سراغ نتایج. من دو فهرست از شرکتکنندهها درست کردم. یکی بخش اصلی که مربوط به کسایی بود که هوست شخصی داشتن و صفحه خطای ۴۰۴ شون هم کار میکرد و بخش دوم که بخش جانبی بود و مربوط بود که کسایی که هوست نداشتن و مثلاً توی وردپرس یا بلاگفا وبلاگ داشتن و همین طور کسایی که باید قاعدتاً توی فهرست اول میبودن اما صفحه خطای ۴۰۴ شون کار نمیکرد.
هر کدوم از داورها یعنی جادی، شایان و من جداگانه به ده صفحه خطا در هر فهرست امتیاز دادیم. به این ترتیب که به بهترین صفحه از فهرست اول ۱۰ امتیاز و به دهمین صفحه برتر یک امتیاز. برای بخش جانبی هم همین کار رو کردیم. در امتیاز دادن هم چند نکته مد نظرمون بود. گرافیک و ظاهر کار، ابتکار و نوآوری، کارآمدی و مفید بودن صفحات و رعایت نکات فنی.
مجموع امتیازهای هر داور برای هر صفحه با هم جمع شد و نتیجه بر این اساس مرتب شد. به این ترتیب ما این دو فهرست رو داریم که سه تای اول هر بخش برنده هستن.
مرزهای روزنامهنگار شهروندی را چطور بشناسیم؟
این روزها ویدئویی روی اینترنت منتشر شده که تفسیرهای متعددی دربارهاش میکنند و بیشتر هم به وقایع بعد از انتخابات ایران ربطش میدهند. ویدئوی مذکور بحثی است بین سردار سرتیپ «عبدالله عراقی» فرمانده سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ و فرد دیگری که گویا او هم در سپاه بوده. از آنجایی که بیش از هر چیزی از اتفاقات این ویدئو متأثر میشویم، ممکن است از محتوای مکالمه بیخبر بمانیم. من متن کامل این مکالمه را پیاده و جاهایی را که برایم مفهوم نبود با سه نقطه مشخص کردم. آقای عراقی با علامت = و آن آقای دیگر با علامت – مشخص شدهاند. اول ویدئو را ببینید.