سایت مَشِبل یکی از سایتها مشهور اینترنت در حوزه رسانههای اجتماعی هست. هدف رقابت جوایز اوپن وب پیدا کردن بهترین نوآوریهای عمده در فناوری وب و دستاوردهای اجتماعی در حوزه رسانههاست. برای سومین سال این سایت در نظر داره تا این مسابقه رو برگزار کنه. برندهها با سیستم رأیگیری آنلاین توسط کاربران اینترنت انتخاب میشن.
اولین دوره این رقابتها در سال ۲۰۰۷ و با بیش از ۲۵۰ هزار رأی و بیشتر از ۲۰ میلیون بازدیدکننده و همکاری بیشتر از ۵۰ وبلاگ بینالمللی برگزار شد.
دومین دوره هم در ۲۶ حوزه و همکاری بیش از ۱۰۰ وبلاگ بینالمللی از ۲۵ کشور و در ۱۰ زبان برگزار شد که برندهها با استفاده از ۲۵۰ هزار نامزد و ۸۰ هزار رأی در دور اول و ۹۰ هزار رأی در دور دوم انتخاب شدن.
امسال هم که دوره سوم این رقابتها برگزار میشه، تعداد شرکتکنندهها داره لحظه به لحظه افزایش پیدا میکنه. داشتم یه تعدادی رو نامزد میکردم و رأی میدادم که رسیدم به یکی از بخشهای این مسابقه که به نظرم بسیار جالب اومد. در بخش عکسها و ویدئوها، یک قسمتی هست که باید ویدئوی برتر سال رو در یوتیوب انتخاب کنیم. با خودم فکر کردم که تأثیرگذارترین ویدئویی که روی یوتیوب در سال گذشته دیدم، چیه. بلافاصله ویدئوی کشته شدن ندا آقاسلطان به یادم اومد. به نظرم این ویدئو تأثیرگذارترین در سال گذشته بوده و خیلیها بعد از دیدنش در سراسر دنیا از موافق تا مخالف دولت ایران، واکنشهای متعددی نشون دادن. به نظرم جا داره که کاربرای ایرانی برای رأی دادن به نامزدهای خودشون شرکت کنن و اگه موافقن در بخش بهترین ویدئوی یوتیوب، به همین ویدئو رأی بدن.
سیستم رأی دادن هم خیلی سادهست. باید از طریق حساب کاربری توییتر یا فیسبوک در مشبل وارد شد و رأی داد. در واقع اگر عضو فیسبوک یا توییتر نیستین، نمیتونین رأی بدین.
اگه میخواین توی وبلاگ یا سایتتون به بقیه توصیه کنین که به این ویدئو رأی بدن، میتونین از بخش پروموت، یه ویجت برای این ویدئو درست کنین و توی وبلاگ یا وبسایتتون بذارین.
ماه: اکتبر 2009
سایتی در راستای تنظیم دیش به سوی جغوربغور
آقا جان حالا که هیچکس توی ایران ماهواره نداره و گوش شیطان کر، همه در حال تماشای تلویزیونهای داخلی هستن و این همه بشقابهای ماهوارهای روی پشتبومها فقط برای درست کردن جغوربغور استفاده میشه، بد ندیدم برای تنویر افکار عمومی و ازدیاد علم و دانش دوستان و رفقا یه سایتی رو معرفی کنم که میتونه به هر کسی که در هر کجای دنیا به جغوربغور علاقمنده، بگه بشقاب رو چطوری طرف یه ماهواره بذارن تا غذاشون خوشمزهتر بشه (برای کسایی که این مطلب رو از طریق مترجم گوگل میخونن به خاطر ناتوانی گوگل در ترجمه واژه پارسی جغوربغور متأسفم).
بنابراین بر شما واجب است تا سایت ماهوارهیاب یا Sattelite Finder را ببینید و حتی بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید.
طرز کار با این سایت بسیار سادهست. باید در کادر اول شهرتون رو وارد کنین و در کادر دوم اسم ماهواره رو. جهت مورد نظر روی نقشه و تنظیمات دیگه نمایش داده میشه. یعنی باید سر دیش رو بگیرین اون سمتی. این سایت یه اپلیکیشن هم برای آیفون درست کرده که از طریق اون میشه جای همه ماهوارهها رو توی آسمون پیدا کرد. طرز کارش رو می تونین توی این ویدئو ببینین.
مدتها بود که توی گوگل مپ نچرخیده بودم. البته تهران رو حسابی بالا و پایین کرده بودم اما وقتی میرسیدم به بخشهای دیگه کشور از جمله شمال ایران و لاهیجان عزیز، بیخیال تماشا میشدم. در واقع تصاویر اینقدر دور بودند که یک شکل کلی از شهر رو فقط میشد دید. امروز که داشتم سایت ماهوارهیاب رو آزمایش میکردم که متوجه شدم نقشه گوگل بهروز شده و تصاویر درشتتر. کلی ذوق فرمودیم مخصوصاً که ابرهای بالای شهر رو هم دیدیم و مزارع برنج و چای رو.
فقط مرد خانواده بود که از پس ویندوز ۷ بر اومد
باور کنین قصد ندارم مختون رو با تبلیغات درباره محصولات آیتی و بمباران کنم، اما این موضوع دو حالت بیشتر نداره. یا این که من خیلی به این موضوع حساس شدم و بیشتر این چیزها رو میبینم، یا این که واقعاً یه اتفاقات جدیدی داره میافته.
به هر حال امروز هم چیز جالبی دیدم که طبعاً اینجا مینویسمش. سریال تلویزیونی Family Guy یا مرد خانواده که از سال ۱۹۹۹ از تلویزیون آمریکا پخش میشه، حداقل اینجای دنیا که من زندگی میکنم، از کفر ابلیس هم مشهورتره. یه انیمیشن اجتماعی که نگاه خیلی منتقدانهای هم به جامعه و سیاست داره. پخش این سریال سال ۲۰۰۲ متوقف شد اما فروش شگفتانگیز دیویدیهای این مجموعه باعث شد تا تهیهکنندهش ساختش رو از سال ۲۰۰۵ از سر بگیره.
اما این بار شرکت مایکروسافت برای معرفی نسخه تازه ویندوزش یعنی ویندوز ۷ از فمیلی گای استفاده کرد. ویدئویی که این پایین میبینین به سفارش مایکروسافت ساخته شده.
ویدئوی داستان گوگل
چند وقته میخوام درباره نوع جدیدی از تبلیغات آنلاین که اتفاقاً مورد علاقه گوگل و شرکتهایی مثل اون هست بنویسم، اما متأسفانه وقت نمیشه. الان چند هفتهای میشه که تبهای بالای فایرفاکسم پر شده از این نوع آگهیها اما توان نوشتنش تا حالا نبوده، هر چند به یکی از دوستان قول دادم تا دربارهش بنویسم. به هر حال ویدئویی که چند وقت پیش در کانال بریتانیایی گوگل روی یوتیوب منتشر شد و توییتی که چند دقیقه پیش توییتر گوگل پرتابش کرد، باعث شد باز هم به این کار عقبافتاده اشارهای بکنم.
ویدئوی مربوط، در واقع داستان یازده ساله گوگل و شرکتش در کمی بیش از دو دقیقه هست. از دانشگاه استفورد تا مانتین ویو. شما رو به دیدن این ویدئو دعوت میکنم.
کنسرت زنده U2 روی یوتیوب
دیشب برای اولین بار یک کنسرت به طور زنده برای میلیونها کاربر اینترنتی پخش شد. گروه یو ۲ که معرف حضورتون هست. اخیراً هر جا که کنسرت میذارن، نیمنگاهی هم به سبزهای ایران دارن (ویدئو). دیشب به طور زنده روی یوتیوب کنسرتی اجرا شد که یکی از اولینهای اجرای آنلاین و نخستین کنسرت زنده روی یوتیوب بود (یک ساعت و ۲۶ دقیقه از این ویدئو به جلو برین تا به لحظه مربوط به حمایت از جنبش سبز برسین).
یو ۲ بیش از ۳۰ سال هست که مردم رو شگفتزده میکنه. چندی پیش هم یک کنسرت رایگان و زنده روی پشتبوم یکی از ساختمونهای بیبیسی اجرا کرد که خوشبختانه تونستم از نزدیک ببینمش و البته به طور زنده از تلویزیون فارسی بیبیسی هم پخش شد (ویدئو). کنسرت دیشب که در پاسادانای کالیفرنیا اجرا شد رو حدود ۱۶ کشور میتونستن به طور آنلاین ببینن: استرالیا، برزیل، کانادا، فرانسه، هند، ایرلند، اسرائیل، ایتالیا، ژاپن، مکزیک، هلند، نیوزیلند، کره جنوبی، اسپانیا، بریتانیا و ایالات متحده. سایر کشورها نمیتونستن اون رو به طور زنده ببینن. این کنسرت ساعت ۲۰:۳۰ به وقت PT پخش شد.
در حین پخش کنسرت، زیر پلیر صفحه، یک ویجت توییتر هم قرار گرفت تا توییتهایی رو که به این صورت برچسب میخورن، نشون بده:
اگه احیاناً کنسرت رو از دست دادین، میتونین امروز اون رو روی صفحه یو ۲ ببینین.
پیش از این سخنرانی زنده باراک اوباما رو هم روی یوتیوب دیدیم و همان موقعی مطلبی در این باره نوشتم.
حذف ژئوسیتیز و صدها میلیون لینک شکسته
امروز یعنی ۲۶ اکتبر ۷٫۵ میلیون صفحه وب و ۸ میلیون تصویر برای همیشه از اینترنت حذف میشود.
سرویس جئوسیتیز یاهو که ژانویه ۱۹۹۹ راهاندازی شده بود، بعد از ده سال امروز بسته شد. بنابر آماری که از جستوجوی گوگل به دست اومده، ژئوسیتیز میزبان بیشتر از هفت میلیون صفحه وب عمومی و بیش از هشت میلیون عکس بود.
کار امروز یاهو باعث میشه تا چند صد میلیون لینک شکسته ایجاد بشه و باید دید موتورهای جستوجو چطور این تعداد صفحه خطای ۴۰۴ رو میتونن مدیریت کنن.

یاهو توی یکی از صفحاتش به طور مفصل علت این کارش رو توضیح داده و البته گفته اونهایی که از ژئوسیتیز پلاس استفاده کردن و در واقع سرویس رایگان رو قبلاً ارتقا دادن، مشکلی نخواهند داشت و فایلهاشون به حساب کاربری جدیدشون در اِیتی اند تی منتقل میشه.
یکی از علل این کار یاهو، به خاطر فشار مالیه و از طرفی یاهو قصد داره تا تمرکز بیشتری روی شبکههای اجتماعی داشته باشه.
یاهو در سال ۱۹۹۹ ژئوسیتیز رو دو میلیارد و نهصد میلیون دلار و در زمانی خریده بود که این سایت بیشتر از یک میلیون کاربر داشت.
تهرانر، انتخابی برای وقتگذرانی در تهران
بذارین این بار با یه سؤال شروع کنیم:
اگر یک روز صبح بخواهید کار را تعطیل کنید و چرخی در شهر بزنید یا مهمانِ تازه از فرنگ برگشتهتان را میزبانی کنید، چه گزینههایی دارید؟
این سؤالیه که کنار سایتی نوشته شده به نام «تهرانر». تهرانر سایتی هست برای اونهایی که دغدغه فرهنگ دارن. البته اینقدر خودخواه هستن که خودشون یا در نهایت دوستای نزدیکشون رو به یه اتفاق فرهنگی مهمون کنن. اونوقته که باید گفت تهرانر یه پروژه گروهیه برای اطلاعرسانی درباره اتفاقهای فرهنگی در تهران. انتخابی برای وقتگذرونی توی تهرون. خب البته این شاید نامردی باشه که یه سایت تا این حد برای پایتختنشینها طراحی شده باشه اما خب این رو هم نباید از نظر دور نگه داریم که بخش بزرگی از جمعیت کشور توی پایتخت میشینن. از طرفی شاید این سایت الگوی خوبی باشه برای اینکه سایتهای مشابهی برای شهرهای دیگه ایران هم پیادهسازی بشه.
شیوه کار با سایت هم بسیار سادهست. صفحه پر شده از پوسترهایی که به صورت موزاییک کنار هم چپده شدن، کافیه ماوس رو روی هر کدومشون ببرین تا توضیحاتش رو ببینین. این سایت بهتون توصیه میکنه که چه کتابی بخونین یا چه تئاتری رو ببینین. گاهی هم توی توضیحات لینکی هست تا با کلیک روی اون به سایت دیگهای برین و اطلاعات بیشتری کسب کنین.
فکر میکنم تهرانر بتونه بخشی از خلاء سایت تعطیلشده هفتان رو پر کنه. از طرفی به نظر میاد که مدل تجاری خوبی باشه. یعنی بتونه آگهی هم بگیره. البته توصیه من اینه که بخش آگهی رو کاملاًچدا کنن. یعنی محتوای اصلی سایت توصیه خودشون باشه و آگهی هم صرفاً آگهی و روی این موضوع تأکید کنن که توصیهشون چیه و البته چرا چیزی رو توصیه میکنن. نکته پایانی و البته بسیار مثبت، این سایت، دوزبانه بودنش هست. همه این امکانات به زبان انگلیسی هم عرضه میشه. کافیه با کلیک روی کلمه English کل سایت رو انگلیسی کنین.
سایت هم خبرمایه (فید، خوراک) داره و هم خبرنامه و البته شما هم اگه توصیهای دارین، میتونین از طریق یک فرم که پایین سایته، بهشون اطلاع بدین. حمیدرضای عزیز و دوستان، خسته نباشین.
سرعت تاپیتان چقدر است؟
واقعاً چقدر خوبه که به سایتهای کوچیک و به درد بخور انگلیسی، پیشنهاد بدیم که زبان فارسی رو هم به فهرست زبانهاشون اضافه کنن. خودمون هم پا پیش بذاریم و به فارسیسازیش کمک کنیم. به نظرم ارزش این کار کم از راهاندازی یه سرویس جدید اینترنتی یا یه سایت تازه نیست. اتفاقی که برای فرندفید افتاد و فارسی شد و البته مورد استقبال قرار گرفت، میتونه برای سایتهای دیگه هم تکرار بشه. خیلی وقت پیشها هم یادمه مثلاً برای سایت نتویبز یا فتوفانیا.
اما وبسایت سرعت سنج یا Speed Test سایتی هست برای سنجش سرعت نوشتن (تایپ) با صفحهکلید که به پیشنهاد یه کاربر ایرانی، فارسی شده. دستش درد نکنه.
توی این سایت ششصد لغت رایج فارسی موجوده که به ترتیبی که روی صفحه ظاهر میشن، باید حدود سی تا رو داخل کادر و پشت هم بنویسید. در نهایت سرعت تایپ به صورت تعداد واژه در دقیقه بهتون نشون داده میشه. بعد هم امتیاز و جایگاهتون رو بین افراد دیگه نشون میده. میتونین این اطلاعات رو به صورت یه کد بگیرین و توی وبلاگتون نمایش بدین.
در جستوجوی آهنگ «اینجا آفریقاست»
«اینجا آفریقاست» یکی از بهترین مستندهایی است که شش سال قبل از تلویزیون ایران پخش میشد. من واقعاً عاشق این مستند و آهنگهای آفریقاییش بودم. همیشه زمان پخشش هر جا که بودم خودم رو به خونه میرسوندم تا قسمت جدیدش رو با ولع ببلعم. مستندی که به نویسندگی و کارگردانی رامین حیدری فاروقی ساخته شد و بازیگر-مسافرش هم رویا نونهالی بود.
خدا پدر و مادر مخترع وبلاگ رو ببخشه و بیامرزه که باعث شد ما خاطراتمون رو آرشیو کنیم. این هم مدرکی مبنی بر علاقه من به این مستند. نوشته وبلاگی ۵ بهمن ۱۳۸۲.
اشکال بزرگ این مستند مثل مستندهای دیگه فارسی اینه که توی تیتراژ پایانی به ندرت اثری از آهنگساز و خوانندهش پیدا میکنی. این یکی از بزرگترین مشکلات من بود. خدا رو شکر چند وقتی هست که شبکه یک هر شب ساعت ۳۰ دقیقه بامداد این مستند رو بازپخش میکنه. من هم اون رو دانلود میکنم. البته به روشی که به زودی همینجا خواهم نوشت. با کمک شازم عزیز تونستم آهنگ تیتراژ پایانی رو پیدا کند. خواننده این آهنگ اسماعیل لو و اسم آهنگ هست «خر» یا ساید هم «خار»! به هر حال یه کم به زبون ما عجیبه. اگه دوست دارین این آهنگ رو بشنوین، میتونین از لست اف ام کمک بگیرین. اینجاست.
نتیجه این که توی این شش سال تکنولوژی اینقدر پیشرفت کرده ال فیلان و من الان خوشحالم در حد تیتاپ خوردن در آستانه فصلی سرد!
فیلمهای مشهور دنیا چطور باید تمام شوند؟
معمولاً بعد از این که از سینما میایم بیرون یا اون که یه فیلم رو توی خونه میبینیم، این بحث داغ میشه که اگه من بودم این طوری درستش می کردم یا تهش بهتر بود این جوری تموم بشه. البته همه اینها به شرطی هست که تنهایی فیلم رو ندیده باشیم.
حالا این موضوع که «اون باید این طوری تموم میشد»، ایده یه سایت شده به همین اسم یعنی How it should have ended. توی این سایت پایان فیلمها به صورت ویدئو و البته در قالب انیمیشن نمایش داده میشه.
پایان خیلی از فیلمها رو به روایت این سایت میتونین توی بخش ویدئوها پیدا کنین. از اسپایدرمن گرفته و هفت و ماتریکس تا نجات سرباز رایان و ترمیناتور و ارباب حلقهها و حتی برات.
این کانال یوتیوبی شرکت تولیدکننده این ویدئوهاست و این یکی هم آخرین تولید آن: ترمیناتور باید چطور تمام میشد.
جایزه رویترز برای خانه دلبر!
بسیار مشتاقم بدونم خانم دلبر توکلی که کلا ۶۷ پست توی وبلاگشون دارن و از ۲۵ فروردین ۱۳۸۸ یعنی شش ماه قبل تا حالا وبلاگشون، خانه دلبر، بهروز نشده توسط چه کسی به عنوان نماینده وبلاگنویسان ایرانی معرفی شده. البته من افتخار آشنایی با ایشون رو تا زمانی که به عنوان خبرنگار در ایران کار میکردم، نداشتم. حدس میزنم دوستان و آشناهای مشترکی هم داشته باشیم. اما به عنوان کسی که هشت ساله دارم وبلاگ مینویسم، شوربختانه تا حالا وبلاگ ایشون رو ندیده بودم.
البته ایشون یک وبلاگ دیگه هم به نام توریست دارن، که ۱۱ پست داره و به نظر میاد نوشتههای چاپی خودشون درباره جهانگردی و ایرانگردی رو توش کپی کردن که با این تعاریف وبلاگ شمرده نمیشه.
به نظر من وبلاگنویس برای خودش تعریفی داره. بلاگر کسیه که در درجه اول بلاگر باشه و در فضای مجازی به خاطر فعالیتهاش، شهرتی کسب کنه و خواننده داشته باشه. حالا میتونه بعدش روزنامهنگار یا هر فرد مشهور دیگه ای هم بشه. نه این که اول مشهور باشه، هنرپیشه باشه، روزنامهنویس باشه و بعد وبلاگ خودش رو تأسیس کنه.
به هر صورت اگه بخوایم خانه دلبر رو تنها به روایت آمار بررسی کنیم، میشه از تأثیرگذار بودنش در فضای مجازی و حقیقی برداشتی کرد. این اسکرینشاتی هست که از نرمافزار آمارگیر این وبلاگ گرفته شده.
اینجا نوشته شده:
به طور میانگین از این سایت ۰ بار در روز بازدید به عمل آمده که بیشترین مقدار آن در ۲۴ روز اخیر مربوط به تاریخ ۲۵ مهر (یعنی امروز) میباشد.
iDriver، اپلیکیشنی برای رانندگی با خودرو
هنوز نمیدونم گوشی آیفون چقدر توی ایران جا افتاده. به هر حال چون برای استفاده از آیفون توی ایران باید هکش کرد، ممکنه در استفاده کردن مشکلاتی رو به همراه داشته باشه. به ویژه این که اگه اینترنت رو از آیفون بگیریم عملاً خاصیتی نداره.
به هر حال روز به روز اپلیکیشنهای جدید برای این گوشی نوشته میشه و یکی از جالبترین اپلیکیشنهایی که امروز دیدم، iDriver نام داره. اپلیکیشنی که در یکی از دانشگاههای برلین ساخته شده، میشه از آیفون به عنوان یک دستگاه کنترل راه دور برای هدایت خودرو استفاده کرد. بهتره به جای هر توضیح اضافهای این ویدئو رو تماشا کنین:
گرفتن اسکرینشات در آیفون
یادم هست بچه که بودم یک دانه ساعت مچی ماشینحسابی کاسیو داشتم که خیلی برام عزیز بود. از اونجایی که آدم این جور چیزها رو خیلی زود از دست میده، ساعت من هم سرنوشت خوبی پیدا نکرد و گم شد! مشکل بزرگ من این بود که نصف خوابهای شبانهای که میدیدم، مرتبط با این ساعت بود. به این ترتیب که خواب میدیدم این ساعت هزار و یک امکانات داره که من ازش بیخبرم. مثلاً کلی آهنگ تو حافظهش هست و این طور چیزها.
دیروز هم برای خودم داشتم با آیفونم ور میرفتم که به طور اتفاقی فهمیدم میشه از صفحه اسکرینشات گرفت. تا قبلش فکر می کردم که باید اپلیکیشن خاصی نصب کنم. اما وقتی فهمیدم که نیازی به این کارها نیست، به خودم فحش دادم که یک ساله این ماسماسک دستته اما نمیدونستی این طوری میشه از صفحه عکس گرفت. فعلاً این ترفند ساده رو داشته باشین تا باز هم درباره چیزهای دیگه بنویسم.
هماهنگ کردن تقویم گوگل و تقویم آیفون
قبلاً گفته بودم که از تقویم گوگل حسابی استفاده میکنم. علاوه بر تقویم شخصی خودم هم، توی کلیک یک حساب جداگانه توی گوگل داریم که تقویم کاریمون از قبیل روزهای فیلمبرداری و روزهای پخش برنامه و تعطیلیهای هر فردی توش وارد میشه. خواستم بگم که حسابی آلوده این ابزار گوگلی هستم.
علاوه بر این چند سالی هم هست که از تقویم موبایلم برای این که قرارهام رو فراموش نکنم، استفاده میکنم.
این یکی دو هفته که بحث تقویم گوگل یه کمی توی عصیان داغ بود و گاهشمار پارسی و جدول پخش برنامههای تلویزیون فارسی بیبیسی رو معرفی کردم، سعی داشتم تا بتونم تقویمهای گوگلیم رو با تقویم آیفونم، هماهنگ یا به قول معروف سینک کنم.
بنابراین رفتم سراغ راهنمای گوگل که کمی گیجم کرد. امروز پیام، یکی از دوستام، یه ویدئو برام فرستادکه خیلی خوب روال این کار رو تشرح کرده بود و با استفاده از اون تونستم این کار رو انجام بدم. و حالا نوبت زکات کسب دانشه یعنی ارائه اون به بقیه. نکته اینه که باید توی بخش ستینگ و در بخش اضافه کردن حساب کاربری ایمیل رفت به سراغ Microsoft Exchange نه Google Mail. بقیه مراحل رو هم مو به مو طبق این ویدئو انجام بدین تا رستگار بشین.
گذرواژه شیرین چیه؟
دنیای عجیبیه. امروز یه آگهی توی سایت بالاترین دیدم با این مضمون که «شیرین، با من ازدواج میکنی؟»
با کلیک روی این آگهی وارد یک وبلاگ میشی که این متن توش نوشته شده:
امشب، ۲۱ مهر، یکی از بزرگترین شبهای زندگی من است. شبی که قرار است به دوستدخترم پیشنهاد با هم بودن و برای هم بودن برای تمام زندگی بدهم.
اگر شما شیرین هستید، لطفا کلیک کن، پسورد را حدس بزن (نام محلی که الان هستیم) و وبسایتمان را ببین. اگر شیرین نیستید، لطفا برای ما آرزوهای خوب بکنید.
البته این متن با کمی تفاوت به انگلیسی هم نوشته شده. البته من نمیدونم هدف از نوشتن این متن به انگلیسی چیه. قاعدتاً اگه طرف شیرین باشه و ایرانی و صاحب آگهی هم واقعاً قصد خیر داره، نیازی به این که موضوع رو به انگلیسی هم مطرح کنه نداره. مگر این که بخواد یه کم اینترنت رو شلوغ کنه و موضوع رو یه کمی رسانهای کنه. البته توی وبلاگی که این لینک به اون سمت میره، آگهی گوگل هم دیده میشه و البته ازدواج هم خرج داره! (اسمایلی بدجنسی و بدبینی).
البته شما اگه شیرین باشین و گذرواژه مورد نظر رو هم بدونین در نهایت میرسین به این صفحه و باید کلمه رمز رو وارد کنین تا حلقه رو تصاحب کنین.
به هر حال این موضوع رو که دیدم، یاد یه داستان دیگه افتادم که نزدیک به دو سال پیش اتفاق افتاده بود. اون موقع هم یه طراح وب ۲۱ ساله به اسم پاتریک، توی متروی نیویورک یه دختری رو میبینه و یک دل نه صد دل عاشقش میشه. بعدش هم میره خونه و یه وبسایت طراحی میکنه به نام دختر نیویورکی رویاهای من و خلاصه طرف رو پیداش میکنه. داستان کاملش رو میتونین اینجا توی وبلاگ زهرا بخونین.
مورد جالبی بود و فکر میکنم به زودی سر و صدای بلندی ازش توی رسانهها در بیاد.