روز دوم رو با یه صبحانه اتمی شروع کردم. اما اولین کار جدیای که بعد از صبحانه انجام دادم، کمی تحقیق درباره سوژهای بود که دارم روش کار میکنم. این کار تا موقع ناهار طول کشید. ناهار در یکی از رستورانهای چیلی خورده شد به همراه گروه و چند نفر از خبرنگارهای مقیم دوبی که توی مجله ویندوز خاورمیانه و تایم اوت دوبی کار میکردند و کلی درباره بازارهای لوازم الکترونیک به خصوص از نوع چینی و اوضاع اینترنت اینجا حرف زدیم.
دنبال یه سیمکارت دوبی میگشتم که در نهایت تلاشم دور و بر رستوران به جایی نرسید. از اونجا بلافاصله رفتیم و قایقی اجاره کردیم و رفتیم روی خور دوبی برای فیلمبرداری. این کار هم یکی دو ساعت وقت ما رو گرفت. بعد از این کار از گروه جدا شدم و به دنبال خرید سیمکارت روان. اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد ساختمون بزرگ بانک ملی ایران بود و بعد هم شعبه تقریباً بزرگ بانک صادرات ایران. بعد هم یهو خودم رو وسط یه خیابون پیدا کردم که پر از مغازههای لوازم الکترونیک و به خصوص موبایل بود. تقریباً توی هر مغازهای که وارد میشدم، صدای گفتوگو به زبان فارسی میاومد. زن و شوهرهایی که داشتن برای خرید یه جنس با هم حرف میزدن یا کارمندای فارسیزبان مغازه. در نهایت رفتم توی یه مغازه موبایلفروشی و تقاضای سیمکارت دوبی کردم.
اینجا اگه بخوای سیمکارت بگیری، باید فتوکپی صفحه اول پاسپورتت رو داشته باشی و بهشون بدی. اونوقت میتونی یه شماره از بین شمارههای موجود انتخاب کنی. من یه شماره از اوپراتور du انتخاب کردم. قیمت سیمکارت ۵۵ درهم بود که معادل ۱۵ هزار تومان شد و نیم ساعت هم طول کشید که فعال شد.
برگشتن از آن خیابان به هتل رو یه تاکسی گرفتم که طبق معمول بیشتر تاکسیها، رانندهاش یه جوان هندی بود. بعد هم من رو به یه مسیر اشتباهی برد و در نهایت به نقطه مقابل شهر رسیدم که با هتلم کیلومترها فاصله داشت. بعد هم یک ساعت رو توی ترافیک کشنده گذروندم تا به هتل برسم. جالب اینجا بود که راننده میخواست تمام پول مسیر اشتباهی و وقت تلفشده توی راهبندان رو هم ازم بگیره که بعد از یک ربع بحث، زیر بار نرفتم. باقی شب هم به ملاقات و گفتوگو با چند تا از دوستان ایرانی مقیم اینجا گذشت تا خستگی این رانندگی طولانی رو از تنم در کنه. سرعت پایین اینترنت داره دیوانهام میکنه در ضمن.
تاکسیهاشون این طوری هستند. میچرخونن دور شهر….
آقا پس داره خوش میگذره ایولللل
من فکر کردم اسپید اونجا خوبه. بگو پس اونجا هم مثل ایران هستش
دوست عزیزم
رسید به خیر
راستی ای که از سرعت اینترنت شکایت میکنی
از حال و احوال کشور خودت کی حکایت میکنی؟
نیما: مهدی جان گل از احوالات کشور خودم قبلاً حکایتها کردم. خودت که دیدی 🙂 من هم فعلاً هر جا میرم مشاهداتم رو مینویسم که ملت بدونن جاهای دیگه هم چه خبره.
“سرعت پایین اینترنت داره دیوانهام میکنه در ضمن.”
یعنی سرعت چقدره؟ میشه بگی تا ما بفهمیم دقیقآ چقدره بتونیم یه مقایسه انجام بدیم…
سلام
پس ما چی بگیم راجع به سرعت اینترنت؟