در حال حاضر در شهر رباط، مرکز کشور مغرب یا همون مراکش هستم. برای رسیدن به اینجا چند تا مشکل داشتم که مینویسم. اولین مشکل برای اومدن به مراکش، گرفتن ویزا بود. با این که دو کشور در کشورهای همدیگه سفارت دارن اما وقتی به سفارت مراکش در لندن رفتم، مسؤولش به من چیزی غیر از این گفت! روال گرفتن ویزا برای پاسپورت ایرانی پروسهای به نام جواز یا authorized هست. این پروسه ممکنه چند ماه طول بکشه. من یه ایرانی دیگه رو توی سفارت دیدم که بیشتر از دو ماه بود درخواست ویزای توریستی کرده بود و این تقاضا تا زمانی که من دیدمش، نادیده گرفته شده بود. اما برای من سه روز بیشتر طول نکشید. شاید به خاطر این بود که تقاضای ویزای بیزینس کرده بودم. بگذریم…
زبان رسمی کشور عربیه. البته عربی این منطقه با عربی کشورهای دور و بر خلیج فارس خیلی فرق میکنه. اما تقریباً بیشتر مردم کاملاً به زبان فرانسه مسلط هستن. پرواز من از فرودگاه هیثروی لندن به فرودگاه کازابلانکا بود. برخورد افسر مربوطه و پلیسها و مأموران گمرک خیلی مناسب بود. از اونجا تا شهر رباط صد کیلومتر فاصله هست که تقریباً یک ساعت توی راه بودیم که رسیدیم. علتش هم این بود که جاده ارتباطی با رادار کنترل میشه و خودروها اجازه ندارن از صد کیلومتر در ساعت سریعتر برن. این طور که راننده با مخلوطی از عربی و فرانسوی بهم گفت، مثل چند ده سال پیش ایران، امنیت داخل شهرها بر عهده پلیس و امنیت جادهها و خارج از شهر بر عهده ژاندارمری هست. از نظر آزادی بیان، داستان مراکش جالبه. ملک حسن دوم، پادشاه قبلی در پایان عمرش آزادیهای زیادی رو در حوزه روزنامهنگاری و دموکراسی مهیا کرد طوری که از اون دوره به بهار آزادی یاد میکنن. اما بعد از فوتش در سال ۱۹۹۹ و به سلطنت رسیدن پسرش یعنی ملک محمد ششم، این آزادی محدود شده. در واقع مطبوعات و وبلاگها برای نوشتن درباره پادشاه، اسلام و موضوع مورد مناقشه منطقه «صحرای غربی» مشکل دارن. قبل از رسیدن به هتل، دو تا بنا توجهم رو جلب کرد که یکیش مقبره ملک حسن دوم بود و یکی هم مقبره یه پادشاه قبلیتر یعنی ملک محمد پنجم (عکس).
عصر امروز بعد از پایان جلسات امکانش رو پیدا کردم که سری به بازار بزنم. اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد، لباس مردها بود که من رو بلافاصله یاد کتاب «خرچنگ پنجه طلایی» از مجموعه تنتن و میلو انداخت. لباسی که معروف هست به جلابه. یک جور لباس بلند که کلاه نوکتیزی هم داره. یه جلابه مشکی خریدم که به نظر خیلی هم گرم میاد. اما بازار پر از مغازههایی هست که صنایع دستی دارن. خیلی از این کالاها با چرم ساخته شده که نشون میده صنعت چرم مراکش خیلی قدیمیه. از کوسنها و بالشتکهای چرم تا کاپشن و عروسک و انواع کفش و کیف چرمی توی بازار ریخته و بوی چرم همه جا رو برداشته. قالیهای مختلف و صنایع دستی چوبی و صندوقچه و خرت و پرتهای دیگه هم در کنار اینها باعث شده تا بازار پر از رنگهای گرم باشه. یه جورهایی شبیه بازارهای ترکیه. اما در بازار اینجا به نظرم رنگیتر اومد (عکس یک، عکس دو، عکس سه، عکس چهار).
دومین چیزی که توی بازار برام جالب اومد، چیزی بود که رائد، دوست بلاگر عراقیم نشونم داد. در چوبی یه مغازه که روش نوشته شده بود: Hitlir Love Iran با یه علامت صلیب شکسته که راستش متوجه منظور نویسنده نشدم. شاید هم نوشته چیز دیگهای بوده و بعد یه نفر دیگه دستکاریش کرده (عکس). بعید میدونم در این چند روز به خاطر جلسات متعدد، فرصت کنم جاهای دیدنی رباط و شهرهایی مثل مراکش و کازابلانکا رو ببینم اما از هر فرصتی استفاده میکنم تا چیرهای جالبتری پیدا کنم و اینجا بنویسم.
دسترسی به اینترنت خوبه؟ …. اونجا هم فیلتر وجود داره؟
نیما: توی هتلی که من هستم، مشکل بزرگی نیست برای اینترنت. جاهای دیگه رو چک نکردم.
مرسی نیما جان ما منتظریم بیشتر از سفرهای هیجانانگیزت برای ما بنویسی. مراقب خودت باش
سلام امیدوارم بهتون خوش بگذره. من چندسالی کازابلانکا زندگی کردم. جای بسیار زیبایی هست. حتماً اونجارم ببینید. همین طور شهر مراکش که نزدیک کازابلانکا هست. اگر وقت کردید اونجا رو هم ببینید (همون تنگه جبلالطارق). متأسفانه رابطه ایران با مراکش قطع شده و هیچ سفارت و نمایندگی وجود نداره. به خاطر همین ویزا هم مشکل میدن. اما به نظرمن مراکش جزو اون جاهایی هست که باید قبل مرگ رفت و دید. خوش بگذره
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه من میخوام سفری داشته باشم به مراکش و خیلی دوست دارم اطلاعاتی رو دریافت کنم. اگر میتونید بهم کمک کنید. ممنون میشم
ممنونم نیما جان سفرنامه زیبایی بود امیدوارم همچنان ادامهدار باشه
خوش بحالت آقا نیما!
دیدن عکسهایی که گذاشته بودی، حسابی حالی به حالیام کرد… .
امیدوارم روزی من هم بتوانم آنجا را ببینم.
نکنه میخوای از بیبیسی بری؟!! شوخی کردم… جای خیلی قشنگی به نظر میاد. بازارش که لااقل چشم منو گرفته. اگه وقت کردی، عکسهای بیشتری از شهر بذار. اصلاً بگو عقبافتادهس یا وضعش خوبه!!
سلام نیما چیه هی اینور اوور میری مگه کار و زندگی نداری پس کی برنامه ضبط میکنی؟