هدفم از این که بخش کتاب رو که توی عصیان جدا کردم و گذاشتمش توی بخش پیشنهاد بیشرمانه، هم به خاطر این بوده که هر چیزی که درباره کتاب رو مینویسم جدا کنم و هم کتابهایی رو که از نظر کپیرایت مشکلی برای پخش ندارند، برای دانلود معرفی کنم.
به عنوان اولین کتاب هم قصدم اینه که کتاب «فریدون سه پسر داشت» عباس معروفی رو برای دانلود بذارم. اولین کتاب عباس معروفی که روی اینترنت در دسترس عموم قرار گرفته.
همانطور که در ابتدای کتاب خود نویسنده به واقعی بودن نام افراد و وقایع اشاره میکند، قصه داستان بر اساس سرگذشت واقعی یکی از مبارزان سیاسی به نام مجید امانی نگاشته شده است. این رمان به حوادث انقلاب سال ۵۷ و درگیری و کشتار مبارزان سیاسی در سالهای قبل و بعد از انقلاب میپردازد. خلاصهای از این داستان در سایت فارسی بیبیسی نوشته شده که اینجا میارمش:
مجید امانی، پسر فریدون امانی، سرمایهدار و صاحب کارخانه لاستیکسازی «بی اف گودریچ» است. او سه برادر، ایرج، اسد و سعید و یک خواهر، انسی دارد. هر یک از برادارن در گروهی از سازمانهای سیاسی عضویت و فعالیت دارند. ایرج چپ، سعید عضو سازمان مجاهدین خلق، اسد عضو گروههای اسلامی، و مجید نیز عضو چریکهاست.
فریدون امانی که در انقلاب، طرفدار شاه بوده و به همین جهت اموالش به آتش کشیده شده، به یاری و پا در میانی اسد، با سران جمهوری اسلامی رابطه برقرار میکند و نماینده مجلس میشود.
ایرج به قول راوی الگوی محبوب همه چپهای جهان است و هیچ شباهتی به چپهای شناخته شده تودهای، اکثریتی، اقلیتی ما ندارد و بیشتر دموکرات است. او که تا مقطع انقلاب در زندان بوده، پس از انقلاب در زندان اعدام میشود. سعید سر از عراق در می آورد و در عملیات فروغ جاویدان به قول روای «مثل یک جرقه آتش در سیاهی شب» گم میشود، مجید از کشور میگریزد و سر از شوروی و بعد آلمان در میآورد. اسد در ایران، در وزارت اطلاعات، در سپاه پاسداران، منصبهای متعدد دارد و جزو سردمداران رژیم است.
فریدون امانی که قبل از انقلاب شاه را دارای فره ایزدی میدانست، حالا با سران جمهوری اسلامی روابط دارد و از سران هیأت مؤتلفه اسلامی است.این خانواده پراکنده، تنها به یمن وجود مادر، به شکل خانواده وجود دارد. رمان زندگی این خانواده فروپاشیده را در سالهای پس از انقلاب اسلامی تصویر میکند.
داستان از زبان مجید که از جمله مهاجران و تبعیدیانی است که نتوانسته با جامعه میزبان اخت شود و با آن بیامیزد، روایت میشود. او سیزده سال پس از مهاجرت و چهار سال زیستن یا بستری بودن در یک آسایشگاه روانی در آلمان، تصمیم به بازگشت گرفته است. با مسؤولان ایرانی تماس میگیرد و با یک اتومبیل مرسدس بنز به همراه مأموران رژیم راهی ایران میشود و …
رفتم که بخونمش!