این برای بار دوم بود که به مجارستان و شهر بوداپست میآمدم. دفعه پیش به خاطر کنفرانس گوگل به ابنجا اومده بودم. این بار علت دیگهای داشت که اگه فرصت بشه توی پستهای دیگه توضیح میدم. قبل از هر چیز بذارید کمی درباره این شهر و چیزهایی که توش دیدم صحبت کنم.
فرودگاه بوداپست در مقایسه با فرودگاه پایتختهای دیگه اروپا، فرودگاه کوچیکی محسوب میشه. بهترین راه برای رفتن به هتل اینه که به محض این که رسیدید، به پیشخوان اتوبوسهای شاتل برید و اسم هتلتون رو بگید. این طوری چند نفر که هممسیر هستند، سوار ماشین ون میشن و ارزونتر به مقصد میرسن.
هتلی که این چند روز توش اقامت داشتم، یک هتل چهارستاره بود. در مقایسه با هتلهای چهارستاره ترکیه و لبنان باید گفت که یا باید به چنین هتلی شش تا ستاره بدن یا دو تا ستاره هتلهای استانبول و بیروت رو ازشون بگیرن. هتل کنتیننتال زارا قبلاْ حمام بوده و تازگی بازسازیش کردند. در واقع مخروبهای بود که بعد از بازسازی تبدیل شد به یک محل اقامتی دلپذیر با کارکنان مؤدب در مرکز شهر بوداپست. بوداپست یا به قولی بوداپشت از دو بخش بودا و پشت تشکیل شده که رود دانوب این دو بخش رو از هم جدا میکنه. بخش پشت شلوغتر و شهریتره و بخش بودا از قرار معلوم ویلاییتر.
با قدم زدن در کوچه پسکوچههای بخش قدیمی شهر این طور به نظرم اومد که شهر تا حدی در زمان مجارستان کمونیستی مونده. نمای بیشتر ساختمونها که از اون دوره باقی موندند، ریخته و آجر زیرش پیداست. ساختمونها قدیمی هستند اما بر خلاف ساختمونهای قدیمی لندن اشرافیت توشون نیست. از نظر معماری هم جالبند. اکثرشون یک در سه چهار متری چوبی قدیمی دارند که اون ورش یه راهرو هست. راهرو که رد میکنی به یه حیاط میرسی که بخش مسکونی دور تا دور این حیاط بنا شده. در نمای ساختمونها هم بالکنهای زیادی میبینی.
تعداد زیادی از این ساختمونها غیرمسکونی هستند اما تبدیل به بار شدند. دست به ترکیبشون هم نزدند. یعنی به همون حالت نیمهمخروبه موندند اما توش بار یا رستوران برپا شده. مشابه این معماری رو میشه توی بافت قدیم خیلی از شهرهای ایران پیدا کرد یعنی ساختمونی که وسطش یه حیاطه. همه جای شهر پر از باره. حتی میتونید روی دانوب یه کشتی بزرگ رو پیدا کنید که تبدیلش کردند به کلاب و بار. اسمش هست کشتی A38 و جاییه که توش انواع برنامههای موسیقی و جشنواره رو میشه پیدا کرد.
گرافیتی، گرافیتی، گرافیتی… هنوز شهری رو ندیدم که همه سوراخ سنبههاش اندازه بوداپست پر از گرافیتی باشه. گرافیتیها کمتر از نوع نقاشی و بیشتر تگ و شابلون هستند که روی شیشه و تابوهای راهنمایی و در و دیوار و کف زمین و هر جایی که فکرش رو بکنی ظاهر شدند. کسی هم تلاشی برای پاک کردنشون نمیکنه.
بوداپست از اون شهرهاییه که عکاسها عاشقش هستند. ممکن نیست توی خیابون با کوچهای قدم بزنی و یکی دو تا سوژه مناسب عکاسی پیدا نکنی. قدیمی بودن در و دیوار در کنار رنگآمیزیها و رد پای دوران کمونیسم که در مواقعی با مظاهر غربی در هم آمیخته، قابهای جالبی رو به هر عکاسی پیشنهاد میده. اگه توییتهای من رو دنبال کرده باشید، احتمالاْ نمونههاش رو دیدید که توی توییتپیک گذاشتم و البته توی فلیکر و فیسبوک هم هستند.
غذاهایی که توی مجارستان میتونید پیدا کنید، احتمالاْ با ذائقهتون خواهند خورد. گولاش رو امتحان کنید و از بین نوشیدنیها لیموناد رو پیشنهاد میدم. لیمونادهای معرکهای رو میشه توی کافهها و رستورانهاش پیدا کرد.
دانشگاههای بوداپست، ارزون هستند و این طور که من پرسوجو کردم، سطح علمی بالایی دارند. هر سال دانشجوهای زیادی از کشورهای اروپایی میان اونجا تا درس بخونند و البته ایرانی هم که همه جا پیدا میشه و خوشبختانه اونجا هم میتونید دانشجوهای ایرانی پیدا کنید هم غذای ایرانی بخورید. نمیدونم چند تا رستوران ایرانی توی بوداپست هست اما دوتاش به چشمم خورد. رستوران شیراز و یکی دیگه که چون سوار ماشین بودم و فقط کلمه رستوران رو دیدم، نفهمیدم اسمش چیه.
نکته آخری که شاید برایتون جالب باشه اینه که نزدیک به ۴۰ سال پیش پرفسور ارنو روبیک، یک اسباببازی فکری رو اختراع کرد که هم خودش رو به شهرت رسوند و پولدار کرد هم مخ خیلی از انسانهای کره زمین رو به کار گرفت و مسابقاتی هم به خاطرش به راه افتاد. منظورم مکعب روبیکه که زادگاهش همین کشور یعنی مجارستانه.
امروز که دارم این نوشته رو مینویسم، در آلمان و شهر برلین هستم و تا یک ساعت دیگه برای برنامهسازی میرم نمایشگاه ایفا. قراره دو تا برنامه کلیک رو از اینجا بسازیم. درباره بوداپست چیزهای دیگهای هم خواهم نوشت که این بار ربطی به شهر نداره بلکه یه جورهایی به تکنولوژی مربوط میشه.
همیشه وقتی شما میرین سفر، نصف لذتاش برای ما خوانندههاست. همون جوری که وصفالعیش نصفالعیشه، شنیدن و خوندنش هم نصفالعیشه. D:
خیلی این بخش سفرنامهها جذابن…
عزیزم، اونی که نوشته بود رستوران به فارسی اسکش مینوئه