رادیو جوان / جوانی آزاد- عرض کنم خدمت شوما سرور گرامی که امروز صبح کله سحر یه بابایی رو سوار کردیم چی میگین شوما. جنتلمن. کت و شلوار کلاس بالا. های. خاصه دربستی میخواست بره تا بازار. خب؟ بگو خب. کلی با هم گپ زدیم و خلاصه خیلی باحال بود. کلی هم از این سیاست و کیاست بارش بود. اصلاً معلوم بود مدیر کلی چیزیه. کلی اطلاعاتجات داشت از مسائل پشت پرده. عزیز ما باشی میگفت که توی این ادارهجات باندبازیه. راس میگفت جون شوما. هر جا رو نیگاه میکنی همینه. تو تیم فوتبالمون باندبازیه. همه جا واسه خودشون باند درست کردن. اصلاً هم از اول میگفتن که یک دست صدا نداره. نه؟ جون من نه؟ بگو خب. واسه همین با هم دسته دسته میشن کار مردم رو راه میندازن. هوای هم رو هم دارن. مام توی خط باند درست کردیم. خیلی کارامون راه میافته. کرایهها رو کنترل میکنیم. همه هم راضی هستیم شکر خدا. حالا این خط رو که میگم. خب؟ آها. این خط خارجیش میشه همون باند. این همکارامون که هستن تو فرودگاه. طیاره میرونن. راننده هواپیما و اینا. خب؟ اینا هم کارشون تو باند درسته. کرایهها رو کنترل میکنن خب. شنیدی که این روزا قیمت بلیت هواپیما نمیدونم ۳ درصد سی درصد سیصد درصد یه چیزی تو همین مایهها رفته بالا. جون شما خودم دیروز شنیدم از رادیو. اینم از این. جون من گوشت با منه؟ الو؟ اوهوی اخوی کجایی؟ باز که رفتی تو نخ موبایلت. خوش ندارم وقتی باهات حرف میزنم چیز میکنی. دو دره میکنی ما رو؟ فکر کردی ما هم آژانسیم که دربست گرفته باشی ما رو؟ خیلی از این آژانس ماژانس خوشم میاد حالا. ماشینو که نخریدی اخوی. میگه دلم میخواد صحبت کنم. فکر کردی اینجام آژانس اتمیه که هر چی دلت بخواد بگی؟ اون دکتر برادعی هم حق نداره تو ماشین ما زیاد ابراز وجودجات کنه. گرفتی. خاموشش کن. اصلاً چه معنی میده وسط حرف من موبایلت زنگ بزنه؟ همین کارا رو میکنین جوون مردم عقدهای میشه دیگه. میره دزد میشه موبایلدار باشه. میره معتاد میشه. همین شماهایین باعث میشین باندبازی کنن این آفریقاییها قاچاق کند ماده مخدر. معتاد! قاچاقچی! همین بچه رو میبینی که داره پفک میخوره؟ همون.آره. میشینه فردا معتاد میشه گوشه خیابون میمیره. قاتل. اجنبی. آدمفروش.
سلام آقای اکبرپور.
اگر ممکن است به نشریه الکترونیکی طنز ما سری بزنید.
میخواستم با شما مصاحبهای نیز داشته باشم…
چگونه میتوانم این کار را بکنم؟
از طریق میل، مسنجر، چی؟!!!
نیما: یه ایمیل بفرست برام بگو مصاحبه در چه موردیه. در خدمتم.
سلام نینی وند جان
ببخشید که مطلبت رو نخواندهام و میخوام اینجا توی کامنتدونیات یه کم حرف بزنم!
نیما چه بلایی سر چلچراغ آمده؟
واقعًا هیچ مطلب قابل خواندنی توش پیدا نمیکنم. از هر ۴ تا مطلب یکی رو تو نوشتی. تو هر زمینهای همه مینویسن. چرا؟
من واقعا شوک شدم. هفته پیش بعد از مدتها چلچراغ خریدم دیدم که واقعاً هیچی نداره برای خواندن. متأسف شدم از این که این مجله یه زمانی مجله محبوب من بود. نویسندههاش رو دوست داشتم. ولی حالا از این رو به اون رو شده. بزرگمهر شرفالدین چرا دیگه نمینویسه؟
اصلاً میخوام بدونم چه بلایی سر اون مجله آمده؟؟؟؟؟
نیما: هیچ بای سر مجله نیومده. تو یک شماره از مجله رو بعد از مدتها خریدی و اون شماره مثلاً بزرگمهر توش کمتر نوشته و فرضاً من بیشتر نوشتم. از یک شماره به این همه نتیجه رسیدی؟ کیگفته از هر ۴ تا مطلب یکیش مال منه؟ کدوم شماره. کدوم مطالب؟ بهتره تو سایت کلوب یک سری به کلوب چلچراغ بزنی و نظرات خوانندهها رو که به طور مرتب میخونن، ببینی و بعد قضاوت کنی ساندیس جون.
آقا این شباهت جیمزباند به خاتمی واقعآ باورکردنی نبود چون اساساً شباهتی وجود نداشت.
نیما: منم که گفتم باور نمیکنی! لید مطلب رو بخون.
چه آدم پرحرفی!! اگه من تو اون ماشین باشم دعوام میشه با راننده… :دی