هنوز نتونستم زمان خوابم رو با لاس وگاس تنظیم کنم. تقریباً ساعت ۶ عصر به وقت اینجا در حال مرگ از بیخوابی هستم. این در حالیه که تازه وسط کارم. یه جورهایی عجیبه وقتی که اینجا امروزه، لندن و تهران فرداست. مدارکش هم موجوده.
به هر حال صبح دیروز بعد از خوردن صبحانه، راه افتادیم خارج از شهر و به سمت کوه رفتیم. قبل از اون هم وقتی که داشتیم توی فرودگاه مینشستیم، این موضوع رو متوجه شده بودم که این شهر وسط صحرا بنا شده. حالا داشتم به چشم میدیدم که تنها چیزی که تونسته این شهر رو شهر کنه و نگهداره پوله. برای این که از نظر آب و هوا، هیچ جذابیتی نداره. البته هوای آفتابی داره اما کلاً وسط یکی از پیرترین صحراهای دنیا بنا شده که چند صد میلیون سال از عمرش میگذره و البته یه جورهایی جنگل فسیلهای دایناسورهاست.
به هر حال سر راهمون فقط خاک بود و یک سری گیاههایی که از روی برگهاشون میشد فهمید، چطوری دارن زندگی میکند. یک مقدار که به سمت کوه حرکت کردیم، برف روی زمین دیده میشد و هر چی بالاتر میرفتیم این برفها بیشتر میشدند. تقریباً میشد گفت که از از یک نقطه صحرایی تا یک نقطه کوهستانی برفگیر با ماشین، نیم ساعت بیشتر راه نیست. و البته وسط صحرایی که آدم از گرما میپزه، میشه هوس اسکی کرد و به راحتی به یک پیست اسکی رسید!
تمام دیروز به فیلمبرداری گذشت. دو تا گروه شده بودیم. ما به این منطقه اومدیم تا بخش اجرای مجریها رو فیلمبرداری کنیم و گروه دوم به پیشنمایش CES رفتن تا از بعضی وسایل جالبی که پیدا میکنن، فیلم بگیرن.
گروه ما تقریبا ساعت ۶ کارمون تموم شد و به گروه دیگه ملحق شدیم. یک جور مراسم مهمونی بود که در کنار پذیرایی از مهمونها، شرکتها هم بعضی از وسایلشون رو به نمایش میذاشتن و توضیح میدادن. همه جور آدمی هم میشد اونجا دید. از بلاگر گرفته تا روزنامهنگاری که نابینا بود و با یک سری تجهیزات خاص داشت متن گزارشش رو تنظیم میکرد.
طبقه سوم هتل ونیزی که این پیشنمایش در اون برگزار میشد، ونیز شبیهسازی شده. یعنی میدان سنت مارکز ونیز رو میشه در ابعاد کوچیک اینجا دید. در واقع در یکی از طبقات میانی این هتل، جایی رو درست کردن که هم کنال آب داره که توش قایقرانی میکنن و هم بالای سرت آسمون رو اون قدر طبیعی بازسازی کردن که حتی ساعت بیولوژیک بدنت گول میخوره و نصف شب فکر میکنی، ونیز رو در یک عصر بهاری تجربه میکنی. ما چند ساعتی رو اونجا نشستیم و شام خوردیم و به موسیقی کلاسیک زنده گوش کردیم. عکسهای زیادی گرفتم که کمکم میذارمشون توی فتوبلاگم. یه چند تا عکس هم با موبایل گرفتم که میتونین توی توییتپیک ببینینش. برای مثال این یکی از همین ونیزی که گفتم، بد نشده. این هم یه ویدئو از همین ونیز برای کسایی که دوست دارن بهتر فضا رو درک کنن.
لاس وگاس، وسط صحرا، کوه، جنگل فسیلهای دایناسورها، برف، قایقرانی، روزنامهنگار نابینا، عصر بهاری، پیشنمایش CES، موسیقی کلاسیک و… واژههاییه که در شرح سفرت آوردی سنگین و نیازمند یه ذهن قوی برای تصورش. درک جغرافیای جایی که هستی با این شرح کوتاه که دادی، البته با وقت کمی که داری، کمی گیجکننده است؛ حتی با عکسهایی که گرفتی. شاید من ندید بدم که این طوری گیج شدم.
خوش بگذره
آقا نیما، راسته که میگن Facebook میخواد پولی شه؟ 🙁