سایت meetup یکی از قدیمیترین سایتهای تنظیم گردهماییهای گروههای اینترنتیه. بنابراین وقتی که امروز مهرداد بهم گفت که قراره بلاگرهای لندن با استفاده از قراری که توی این سایت با هم گذاشتن، دور هم جمع بشن، تصمیم گرفتم که بهشون ملحق بشم. این هم مجموعه چیزهای جالبی هست که توی این قرار دیدیم. شاید به درد کسی بخوره.
برنامههای این چنینی نیاز به اسپانسر داره. این برنامه هم توسط talktalk پشتیبانی میشد. در واقع محل برگزاری و پذیرایی شامل نوشیدنی و غذای سبک رو این شرکت اینترنتی و اوپراتور تلفن تقبل کرده بود. این کار چه نفعی برای این شرکت داره؟ من دارم درباره این اتفاق مینویسم و بهش لینک میدم. بقیه هم دارن این کار رو میکنن. بنابراین بلاگرها با لینک دادن بهش دارن بهش کمک میکنن. دارن براش تبلیغ میکنن. پس مزدش رو میگیره. این شرکت چقدر از وقت ما رو گرفت؟ تقریبا یک ربع درباره یکی از محصولاتش صحبت کرد. خیلی کوتاه. سخنران کلی هم با زبان طنز جلسه رو چرخوند و محصولش رو معرفی و تمام. مزاحم کسی نشد.
بلاگرها اونجا چی کار میکردن؟ همدیگر رو ملاقات کردن و با هم از نزدیک آشنا شدن. با هم کارت ویزیت رد و بدل کردن. قرار همکاری گذاشتن. خلاصه با انواع و اقسام روشها بینندگانشون رو به سوی هم هدایت کردن.
چه جور بلاگرهایی اونجا بودن؟ از بلاگری که درباره متروی لندن مینوشت تا بلاگری که درباره مد مینوشت و تا بلاگری که درباره مد و فشن یادداشت داشت. اصولاً این ملاقات بهم نشون داد اگر درباره چیزی تخصص داری یا علاقمندی، میتونی فقط درباره همون موضوع بنویسی و مخاطب خودت رو پیدا کنی.
فقط بلاگرها اومده بودن؟ نه! بخشهای بازاریابی و مارکتینگ شرکتهای مختلف از دور و نزدیک و از شهرهای دور و بر تا کشورهایی مثل فرانسه خودشون رو رسونده بودن تا با بلاگرها بیشتر آشنا بشن. از موضعی همسطح با اونها حرف میزدن. تکتک بلاگرها رو ملاقات میکردن و سعی میکردن باب رفاقت رو باهاشون باز کنن. تا بتونن محصولات خودشون رو به اونها معرفی کنن. دو نفر رو ملاقات کردم که کارشون این بود که از شرکتهای مختلف پول میگرفتن تا اجناس و محصولاتشون رو توی وبلاگها معرفی کنن. بخشی از این پول رو به بلاگرها میدادن تا رپرتاژآگهی در وبلاگشون داشته باشن. در واقع یک فهرست رتبهبندیشده از بلاگرها داشتن که بر اساس تعداد بازدید و چیزهای دیگه تنظیم شده بود. اگه بلاگری از بالای این فهرست محصولی رو معرفی میکرد تا ۵۰۰ پوند هم برای هر نوشته بهش پرداخت میکردن.
در بدو وردو هر فردی اسم خودش و مثلا شناسه توییتر خودش رو روی یک برچسب مینوشت و روی لباسش میچسبوند. این طور همه همدیگر و با یک نگاه میشناختن یا با هم آشنا میشدن. در کل نمونه خوبی بود برای یادگیری درباره جمعهای این چنینی. مشاهداتم رو نوشتم بلکه این اتفاقات رو توی ایران هم شاهد باشیم. این هم دو تا عکس که از اونجا توییت کردم. عکس یک و عکس دو و این هم عکسی در سایت میتآپ.
در همین زمینه:
– London Bloggers Meetup:- Talk Talk
جالب بود. مرسی
در مورد تبلیغ از طریق بلاگرها و همین طور فعالین اینترنت (مثلا کسانی که تو توییتر فالوئرهای زیاد دارند) خالی از لطف نیست تبلیغات جدید اولد اسپایس رو ببینید.
http://techcrunch.com/2010/07/13/old-spice-tweets-youtube/
میدونی نیما!
من و دوستانم هم از این قرارهای وبلاگی با هم داریم. از طریق همین وبلاگهامون باهم آشنا شدیم. هر چند وقت یک بار یه قراری میذاریم و دور هم هستیم.
اما به اینصورت نیست که کسی اسپانسرمون بشه یا محصولی رو بخواییم تو پیجهامون بذاریم. فقط جمعمون دوستانه هست.
تو همه این قرارهای اینطوری، هممون یه نقطه مشترک داریم که همون باعث میشه با هر اخلاق و خلق و خویی که هستیم، دور هم بازم جمع بشیم.
نیما: آره خب از این قرارها که ما هم هشت سال پیش با بلاگرها میذاشتیم. اما ایمی که من نوشتم اصلاً روی درآمدزایی متمرکزه. یه عده اصلاً شغلشون وبلاگنویسی شده و از این راه درآمدهای زیاد دارن.
با این عاشقانهتان برای پنکه عجب حال کردم. من رو برد به روزهای تابستان. به هر حال من هم تجربه روزهای کانون پرورش(البته سالهای۵۷ – ۵۶ ) و مجله کیهان بچهها و این پنکه مستطاب! رو دارم. فکر کنم یک حال مشترکه. شاید هم یک درد مشترک!
نیما عین میتینگهای خودمونه! یادته پارک شفق، دیدنیها.
نیما: یادمه اما ما پول در نمیاوردیم. اینا بد جور در میارن.
جالبه بوده حرکتشون.
مشکلی که ما اینجا داریم اینه که مثلا وبلاگنویسهای عمومی بنا به یه سری دلایل نمیخوان هویتشون هیچ وقت فاش بشه.
ای کاش ما هم تو ایران… کاش