یک تفاوت فرهنگی بین ما و اینا وجود داره. مشکلی که حالا حالا کار داره تا درستش کنیم. این رو میشه از انتظار پشت چراغ قرمز فهمید. توی ایران وقتی که چراغ زرده و یا حتی ثانیههای اول قرمز بودن، ماشینها به خودشون اجازه میدن که رد شن. حتی اگه مسیری رو که میرن راهبندان باشه. چند متر میخوان برن جلو حتی اگه منجر به بسته شدن کل چهارراه و گره کور ترافیکی بشه. مهم نیست براشون. مهم اینه که فکر کنن در اون لحظه موفق بودن. و البته زرنگی هست که توی ذهن ما ایرانیها موفقیت محسوب میشه. حالا هر چقدر هم بشینیم و مجله «موفقیت» بخونیم و کتاب «چه کسی پنیر من را جابهجا کرد» رو زیر و رو کنیم، در حد یک تئوریسین باقی میمونیم. دریغ از عمل. هر کسی هم که بخواد یه کم به این چیزها عمل کنه یا مسخرهش میکنن یا خسته میشه و وا میده.
وقتی میریم جلوی عابربانک چه اتفاقی میافته؟ اگه شانس بیاریم و دستگاه کار کنه، به محض این که کارتمون رو میذاریم توی دستگاه، چند تا کله از چپ و راست شونهمون میان جلو و سرشون رو میکنن توی عابربانک تا ببینن رمزمون چیه، چقدر پول توی حسابمونه و خلاصه چه غلطی میخوایم بکنیم. حتی مواظبن تا خدای ناکرده اشتباه نکنیم و البته قصدشون هم خیره. توی مغازه هم که میریم تا پول رو با دستگاه کارتخوان پرداخت کنیم، طرف کارت ما رو میگیره و میذاره توی دستگاه و خیلی شیک ازمون میپرسه رمزتون چیه؟!
تفاوت اینجا با اونجا اینه که مردم پشت سرت با فاصله دو متری صف میکشن تا تو کار خودت رو با عابربانک تموم کنی. نه سرت غر میزنن و نه فضولی میکنن. وقتی هم که توی مغازه میری طرف قیمت رو وارد کارتخوان میکنه و دستگاه رو به سمتت میگیره. سرش رو به جهت مخالف برمیگردونه که ناخودآگاه رمزت رو نبینه. حتا ممکنه دستش رو هم روی دستگاه حائل کنه که بهت در جهت حفظ حریم خصوصیت کمک کرده باشه.
تفاوت ما با اونا اینه. برای همینه که کمتر اینجا سر هم داد میکشن و دست به یقه میشن. مواظب بودن به عهده پلیسه نه کس دیگه. پلیس مواظب مردمه نه فضول توی زندگی خصوصی اونها. هر چند همین قدر مواظبت هم گاهی مورد اعتراض مردمه و مثلاً ملت با تعدد دوربینهای مداربسته مشکل دارن.
عالی نوشتی. واقعیته. چی کارش میشه کرد. کاش میشد اینجا هم مثه اونجا میشد……
من تا حالا برام پیش نیومده که برم سر خودپرداز و کسی بیاد دقت کنه رمز من چیه و سرک بکشه و از این چرت و پرتهایی که تو راجع به هموطنانت میگی. درسته قبول که یک سری آدم اینجوری هستن که همه جای دنیا پیدا میشن ولی نمیشه گفت همه این جورین و به صورت یک فرهنگ در اومده…
راجع به مغازه هم باید گفت که این یک جور عادت که رمز رو صاحب مغازه میپرسه و عادت خوبی هم نیست ولی خوب دیگه شده. شاید به خاطر اینه که مغازه جایی رو نداره تا دستگاه بین فروشنده و مغازهدار قرار بگیره یا صد تا دلیل دیگه ولی باز اینم به صورت یک فرهنگ در نیومده…
در کل یکی از مزخرفترین پستهاتو خوندم و دارم فکر میکنم بازم به سایتت سر بزنم یا نه!!!
واقعا جای تاسف داره که بشینی اونجا راجع به مردم کشور خودت این جوری صحبت کنی انقدر زود اصل و نسب خودتونو فراموش نکنین.
راجع به رانندگی شاید حرفت درست باشه ولی بازم مشکلای دیگه رو در نظر بگیر اینجا را با اونجا مقایسه نکن اینجا خیابوناش و امکاناتش با اونجا خیلی فرق داره تو هم اگه یه راننده تاکسی تو ایران بودی حتما واسه رسیدن به یه کمی پول بیشتر قانون رو زیر پا میذاشتی.
بازم میگم یه قیاس کاملا اشتباه کردی….
نیما: حالا خوبه که همه چیزهایی که گفتم رو تأیید کردی و بعد گفتی به صورت یک فرهنگ در نیومده. دوست عزیزم. اصلاً برام مهم نیست که به سایتم سر بزنی یا نزنی. واقعاً برام مهم نیست که تو درباره من چی فکر میکنی. واقعاً اهمیتی نمیدم که یکی مثل تو فکر کنه من اصل و نسبم رو از دست دادم یا نه یا چی فکر میکنم. من این طور فکر میکنم و البته بیشتر از سی و چهار سال از زندگیم رو توی ایران گذروندم. شما که برای کسب یه کمی پول زیر پا گذاشتن قانون رو کجاز میدونی کلاً توی یک دنیای دیگهای از دنیای من سیر میکنی برادر.
نیما جان، فوقالعاده نوشتی، حرف دل ما رو زدی… واقعا اعصابم داغون میشه که فروشنده میگه رمزتو بده! بعد وقتی میگی خودم میزنم… بهش برمیخوره! جالبه در تمامی فروشگاههای محله ما فروشندهها، کارتخوان را جایی قرار میدن که دست مشتری بهش نرسه…
واقعا حق گفتی، موفقتر باشی؛
با مهر
نیما جان، میفهمم چی میگی و ۱۰۰% حق با توست و امثال بابکها رو خوب میشناسم. کسایی هستند که چشاشونو رو تمام مشکلات فرهنگی و اجتماعی که الان داریم میبندن تا «وطنپرست» خونده شن.
مهندس توی شهر ما خدا را شکر این طوری نیست.
نه عابربانک و نه کارتخوان. اما یه نکته کوچیک درباره کارتخوان. کارتخوان اینجا با اونجا زمین تا زیرزمین فرقشه. چرا؟ چون اول باید کارت رو بکشی رمز رو بزنی و قیمت رو وارد کنید تا خرید انجام بشه. اما هر مغازهای که میری کارتخوانها با هم دیگه فرق دارند. من خودم با کارتخوان بانک ملی راحت خودم انجام میدم. اما بقیه کارتخوانها منوهاش و کلیدهاش فرق میکنه. واسه همین ترجیح میدم مغازهدار خودش عملیات رو انجام بده و خودمون این اجازه رو بهشون دادیم و عادت شده.
یکی دیگه از مشکلات فرهنگی ما «صف ایستادن»ه! توی نونواییها یا توی صف بانک و… همیشه یه سری پارتیبازیها رخ میده. همهی اینها رو هم میزارن به حساب زرنگی! والله دیگه از این همه بیفرهنگی خسته شدم!!! مخصوصاً اگه توی شهرهای کوچیک زندگی کنی وضع بدتر هم هست!
من با نظر بابک مخالفم.
فکر نمیکنید اگه همه به قانون عمل کنند زندگی مقداری بهتر بشه؟
اصلا یکی از دلایل پیشرفت اونا، عمل به قانونه.
از ملتی که وقتی توی خیابون از یه سوژه عکس میگیری، مسخرت میکنن و برات میخندن بیشتر از این هم انتظار نمیره
سلام
این تنها یه نمونهست. البته مردم ما اخلاقهای خوب هم زیاد دارن اما اینجور چیزا که نمونهش رو شما گفتید خیلی بده. من هر وقت که از این رفتارها میبینم واقعا غصه میخورم و به هم میریزم. بهترین راه اینه که از خودمون شروع کنیم و نگیم که چون بقیه میکنن ما هم میکنیم!
متشکرم 🙂
سلام
منم راستش این مواردی که گفتی در مورد خودپرداز رو اصلا تا حالا ندیدم. ۹۰ % مواردی هم کار میکردن خودپردازها.
وای وای راست میگی. بعد از صف خیلی بدم میاد که هیشکی رعایت نمیکنه.