نمی دونم که این پست رو واسه چی دارم مینویسم. اما نشد که ننویسمش. دست خودم نبود. جریان از این قراره:
یه روز صبح که مسنجرم رو وا کردم، بین آفلاینهایی که برام گذاشته بودن، یه پیام عجیب به دستم رسید. در حقیقت چند تا پیام که در ادامه هم بودن. معلوم نبود فرستندهش واسه کی فرستادتشون که اشتباه رسیده به دست من. جالبه که آی دی طرف هم توی لیست دوستام نبود. تا چند ساعت تو فکرش بودم. دلم نیومد که جواب بدم بهش و بگم که پیامهاش اشتباهاً به دست من رسیده. تمامش رو که سر هم میکردی میشد این:
شهرزاد عزیز، شاید خندهدار باشه که من باز هم اینجا پیام میذارم بعد از سه سال. هر چند میدونم نه تو و نه هیچکس دیگه نمیتونه اینها رو بخونه. اما باز هم مینویسمشون. چون فکر میکنم که میخونیشون.
عزیزم. خندهداره. اما من هنوز هم به تو فکر میکنم. این همه سال گذشته اما باز هم به تو فکر میکنم. شاید به خاطر اینه که تو تنها عشق واقعی من بودی. و همه چیز هم از همین جا شروع شد و همین جا هم پایان گرفت. یادم نمیره هیچوقت مسیجهای پرمحبتت رو و وقتهایی رو که باهام صحبت میکردی. هنوز هم دلم میگیره. هنوز هم دلم برات تنگ میشه. بعد این همه سال…
اه… زندگی لعنتی…
بعد از تو سعی کردم که فراموشت کنم. دخترهای زیادی اومدن توی زندگیم. بد و خوب. اما هیچ کدومشون تو نشدن برام. هیچ کدوم.
میبوسمت شهرزاد جون… روحت شاد عزیزم… عشق من! سلام!
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.