بی‌رول چه کمکی به معرفی محصول می‌کند؟

درود بعد از بیش از یک سال و نیم وبلاگ‌ننویسی.

یکی از مسائلی که باعث شده من اینجا رو دوباره فعال کنم، ذکر یک مشکل بود.

در این سال‌ها به نمایشگاه‌های زیادی سر زدم و با شرکت‌های نوپای زیادی آشنا شدم، سر و کله زدم و ازشون گزارش درست کردم.

خیلی پیش میاد ایرانی‌هایی رو می‌بینم که گله می‌کنند چرا در برنامه کلیک از استارتاپ‌های ایرانی گزارش چندانی نداریم. این مساله در طول همایش اخیر آی‌بریج در بارسلون باهام چند بار مطرح شد.

یکی از تفاوت‌های عمده‌ای که شرکت‌های خارجی با شرکت‌های نوپای ایرانی دارند، اینه که برای رسانه‌ها به اندازه کافی محتوا تولید می‌کنند. رسانه‌ها این امکان رو ندارند که همیشه به محل شرکت‌ها سر بزنند. از طرف دیگه شرکت‌ها گاهی محصولاتی دارند که به مشتریانشون تحویل داده می‌شه و این برای رسانه‌ها گاهی غیرممکنه که به سراغ مشتری‌ها برن و ازشون نظرخواهی کنند.

شرکت‌های خارجی کار رو تا حد زیادی برای رسانه‌ها راحت می‌کنند. علاوه بر اطلاعیه مطبوعاتی و به‌روز کردن وبلاگ‌هاشون، ویدیوهای باکیفیتی می‌سازند که کار رو برای رسانه‌ها راحت می‌کنند. به این طور بسته‌های رسانه‌ای به اصطلاح بی‌رول B-roll یا بسته رسانه‌ای گفته می‌شه.

فرض کنید من به نمایشگاهی می‌رم و غرفه‌ای رو می‌بینم که یک محصول تازه رو آورده. محصول فرضی ما که مثلا یک گردنبند هوشمند برای کمک به بیماران مبتلا به آلزایمره، در نمایشگاهه و ما می‌تونیم ازش فیلم بگیریم. اما بیمار در دسترسمون نیست که اون رو آزمایش کنیم. کارشناس یا دکتری هم دور و برمون نیست که این وسیله رو آزمایش کرده باشه و نظرش رو بهمون بگه.

ادامه

اپلیکیشن نمایشگاه کتاب تهران

اپلیکیشن نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با همکاری موسسه خانه کتاب و شرکت پنجره دهم با هدف عرضه نسخه تعاملی این رویداد روی تلفن‌های هوشمند است که امکان برنامه‌ریزی هدفمند را برای علاقمندان به بازدید از این نمایشگاه فراهم می‌کند.

در سال‌های پیش تلاش‌هایی برای ارائه اطلاعات روی تلفن‌های هوشمند در رویدادهای فرهنگی انجام شده بود اما هنوز جای خالی فناوری‌های نو و به ویژه فناوری‌های مبتنی بر تلفن همراه بسیار خالی بود. حالا این سرویس یک راهنمای دقیق و کاربردی یرای نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران است. این اپلیکیشن توسط خانه کتاب ایران تایید شده است.

این اپلیکیشن برای بسترهای آی‌او‌اس و اندروید طراحی شده و برخی از امکانات آن از این قرارند:

۱- جست‌وجو در بیش از ۴۰۰ هزار عنوان بر اساس کتاب، ناشر و موضوع
۲- مکان‌یابی در نمایشگاه بر اساس ناشران روی نقشه نمایشگاه کتاب
۳- دسترسی به اخرین اخبار نمایشگاه کتاب تهران
۴-ایجاد سیاهه‌ای از علاقمندی‌های کتاب
۵- طراحی مناسب و رابط کاربری تعاملی

 

نمایشگاه کتاب  نمایشگاه کتاب
 

نوکیا با «امید» و «روشنایی» در جستجوی موفقیت

توضیح: پنجشنبه برای فیلمبرداری از نوکیا ورلد ۲۰۱۱ با تیم کلیک به محل این همایش رفتیم. متأسفانه فشردگی کار به گونه‌ای بود که شخصاً موفق نشدم در این زمینه گزارشی بنویسم. خوشبختانه دوست دیگری این زحمت رو کشید و مطلبی را که در پیش دارید، در اتیارم قرار داد. نوشته طولانی اما تحلیلی و خواندنی است و از نظر من نکات کلیدی را در آینده نوکیا و سهمش از بازار گوشی‌های همراه مشخص می‌کند.

 

نگاهی به همایش دنیای نوکیا ۲۰۱۱ در لندن

نویسنده میهمان: هومن کبیری پرویزی

 

پیشینه

۲۶ اکتبر ۲۰۱۱ برابر با ۴ آبان ۱۳۹۰، بیش از ۹۰۰۰ کارشناس، روزنامه نگار، برنامه‌نویس و متخصص تلفن همراه، در کنار مدیران ارشد و منطقه‌ای نوکیا از سراسر جهان در سالن اصلی مرکز همایش‌های مجموعه عظیم اکسل در کرانه رود تیمز در شرق لندن در انتظار معرفی نخستین محصولات شرکت نوکیا با سیستم عامل ویندوز فون شرکت مایکروسافت در همایش سالانه دنیای نوکیا ۲۰۱۱ (Nokia World 2011) بودند.

این دومین همایش متوالی دنیای نوکیا در لندن بود. همایش دنیای نوکیا، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین رویداد این شرکت محسوب می‌شود که پیش از این در سپتامبر هر سال برگزار می‌شد ولی امسال با تاخیری یک ماهه برگزار شد.

سال گذشته و در سپتامبر ۲۰۱۰ این مراسم به یکی از جنجالی‌ترین اخبار دنیای فناوری اطلاعات بدل شد. چرا که تنها به فاصله چهار روز تا برگزاری این رویداد هیأت مدیره نوکیا، اولی پکا کلاسوو، مدیر ارشد اجرایی وقت این شرکت و نخستین سخنران مراسم افتتاحیه همایش را از کار برکنار کرد و استفان ایلاپ کانادایی که مدیر بخش سیستم‌های تجاری شرکت مایکروسافت بود را به عنوان نخستین مدیر ارشد اجرایی خارجی (غیرفنلاندی)، در تاریخ این شرکت بجای وی برگزید. (گزارشی از همایش دنیای نوکیا ۲۰۱۰ را می‌توانید از اینجا مشاهده کنید).

ادامه

جیتکس ۲۰۱۱، پیچ در هیچ

برای اولین بار بود که به نمایشگاه جیتکس می‌اومدم. نمایشگاهی در دوبی که ادعای بزرگ‌ترین نمایشگاه فناوری در خاورمیانه رو داره. شاید این ادعا درست هم باشه اما اگه بخوام اون چیزی رو که در این نمایشگاه دیدم براتون بازگو کنم، باید بگم این بزرگ‌ترین در مقایسه با نمایشگاه‌هایی مثل سی‌ای‌اس، چیزی در حد صفره. این نمایشگاه به نظر من هیچ چیز تازه‌ای نداشت. قبول دارم که لنگه کفش در بیابان غنیمته و همین هم برای خیلی از علاقمندان که به نمایشگاه‌های بزرگ دنیا دسترسی ندارند، یه فرصت استثنائیه اما من هر چقدر چشم چرخوندم، کمتر یافتم.

نمایشگاه‌های دنیا محل مناسبی هستند برای این که شرکت‌ها محصولات تازه‌شون رو به دنیا معرفی کنند. بازدیدکنندگان، رسانه‌ها و همکارانی که در طول مدت یک نمایشگاه، مساحتش رو بالا و پایین می‌کنند، فرصت خوبی رو در اختیارشون می‌ذاره تا بتونن با کمترین هزینه، بیشترین اطلاع‌رسانی رو داشته باشند.

تعداد محصولات تازه که هم‌زمان با نمایشگاه جیتکس ۲۰۱۱ عرضه شدند، از انگشتان یک دست هم کمتر بودند. یکی از این موارد، گوشی Nokia N9 بود که سیستم عامل تازه شرکت نوکیا یعنی میگو MeeGo رو زایمان کرد!

در کل به این نتیجه رسیدم که جیتکس جایی برای معرفی تکنولوژی‌های جدید نیست. بیشتر نمایشگاهی هست برای این که تجار با هم آشنا بشن و کسب و کار منطقه‌ای رونق بیشتری بگیره. بنابراین اگه به چنین نمایشگاهی میاید، باید بهتون بگم که کمتر با فناوری‌هایی برخورد می‌کنید که در سه ماه اخیر متولد شده باشند.

ادامه

عکس‌های اختصاصی از نمایشگاه ایفا ۲۰۱۱

هفته پیش برای ساخت برنامه کلیک نمایشگاه ایفا رفته بودیم و چند روز رو به طور کامل در غرفه‌های مختلف با فناوری‌های تازه سر و کله زدیم. نتیجه‌ش رو به طور قطع در هفته‌های آبنده خواهید دید. اما کمی درباره خود نمایشگاه:
نمایشگاه ایفا در برلین یکی از مهم‌ترین نمایشگاه‌های فناوری در دنیاست که تمرکزش روی محصولات مصرفی الکترونیکه. ایفا از سال ۱۹۲۴ یعنی ۸۷ سال پیش در حال برگزاریه و این دوره پنجاه و یکمین نمایشگاه بین‌المللی مخابرات و لوازم برقی خانگی بود.

انواع و اقسام فناوری‌های روز در قالب محصولاتی از قبیل گوشی همراه، نت‌بوک، تبلت، تلویزیون، کنسول‌های بازی و سخت‌افزارهای مربوط به شبکه و موارد متنوع دیگه نمایش داده می‌شن. در عین حال می‌شه نمونه‌های آزمایشی محصولاتی رو دید که معلوم نیست چند سال دیگه به تولید انبوه و به دست مصرف‌کنندگان برسن. مساحت این نمایشگاه ۱۳۴۴۰۰ متر مربعه و گشت و گذار توی همه این مساحت و همه غرفه‌ها و بررسی همه وسایل توی شش روز تقریباً کاری غیرممکنه اما در این مدت زمان کوتاه چند تا عکس گرفتم که می‌تونید اینجا ببینید.

ادامه

پاریس، هانوفر و نمایشگاه سبیت ۲۰۱۱

تقریباً دو هفته پیش بود که برای پوشش نمایشگاه سبیت ۲۰۱۱ به هانوفر آلمان رفتم. سفری که از لندن به پاریس و از اونجا به زوریخ و در نهایت به هانوفر ختم شد. مسیر برگشتم هم دقیقاً همین بود. نتیجه کار البته برنامه‌ای بود که هفته پیش در کلیک پخش شد. بنابراین قصد ندارم چیزی درباره سبیت بنویسم.

برای اولین بار بود که به پاریس می‌رفتم. با قطار از لندن تا پاریس چیزی نزدیک به دو ساعت و نیم طول می‌کشه. برای اقامت یک شبه در پاریس موقع رفت و دو شب موقع برگشت، هاستل سنت کریستوفر رو انتخاب کرده بودم در منطقه ۱۹ پاریس. منطقه‌ای که چندان خوش‌نام نیست. منطقه‌ای که عمده ساکنانش را یهودی‌ها و اعراب مهاجر تشکیل می‌دهند. اما هاستلی که در اون اقامت داشتم، جای نوساز و تر و تمیزی بود. ماحصل گشت و گذار چند ساعته‌م در پاریس چند عکس از برج ایفل بود که لابد چیزی هست شبیه عکس‌هایی که بعضی‌ها کنار برج آزادی تهران می‌گیرن. به هر حال فرصتی برای رفتن به جاهای دیدنی بی‌شمار پاریس نداشتم. چند ساعتی رو هم با دو دوست عزیز گذروندم که حداقل پنج سالی می‌شد که ندیده بودمشون.

اینترنت همه جا در دسترسم نبود. پس یه دفترچه کوچیک گرفتم و شروع کردم به یادداشت برداشتن از چیزهایی که می‌بینم. اتاقی که در هاستل گرفته بودم هشت تخته بود. برای مسافرت‌های این چنینی در شهرهایی مثل پاریس، اقامت توی هاستل رو می‌پسندم. این طوری می‌تونم با آدم‌های مختلف از کشورهای مختلف آشنا بشم. هر کدوم هم داستان‌های مختلفی دارن و شب به شب هم عوض می‌شن. حالا شاید سر فرصت چیزهای بیشتری درباره هاستل‌ها نوشتم.

ادامه

در دو روز گذشته چه گذشت؟

پریروز رو تقریباً بی‌کار بودم. در واقع کلیک دو تا مصاحبه مهم داشت با پل اوتیلینی، رئیس اینتل و استیو بالمر، رئیس مایکروسافت و این وسط من قرار نبود کاری انجام بدم. مأموریت من خرید ده تا فیلم مینی دی‌وی‌دی بود. مشکل بزرگ این بود که معلوم نبود چطور می‌شه توی این شهر درندشت، یه مغازه لوازم الکترونیک پیدا کرد. رفتم روی گوگل و جست‌وجو کردم و یه چیزهایی بهم نشون داد. خلاصه شال و کلاه کردم و راه افتادم. متأسفانه چون به مقیاس نقشه دقت نکرده بودم، مسافتی که کوتاه به نظر می‌رسید، به دو ساعت پیاده‌روی در هوای داغ منجر شد و بالاخره من خودم رو وسط شهر پیدا کردم. نیم ساعت هم توی پاساژهای مختلف چرخیدم و پرسان پرسان یه مغازه عکاسی پیدا کردم و عاقبت مأموریت با موفقیت انجام شد. مشکل برگشتنم این بود که واقعاً توان پیاده‌روی دوباره نداشتم. بعد از نیم ساعت گیج زدن، متوجه شدم تاکسی‌های این شهر توی خیابون برای آدم نگه نمی‌دارن و باید بهشون زنگ زد. تصمیم گرفتم با مونوریل برگردم و پیدا کردن ایستگاه مونوریل هم نیم ساعت وقتم رو گرفت. در واقع باید از وسط لابی یه هتل که اندازه یه استادیوم بود رد می‌شدم تا به ایستگاه برسم. اما خوبیش این بود که ده دقیقه بعد از سوار شدن، به مقصد رسیدم. یه کم که استراحت کردم، بچه‌ها هم برگشته بودن و تصمیم گرفتیم برای شام به رستوران ژاپنی موساشی بریم. از اینها که آشپزش جلوی آدم ژانگولر در میاره. و انصافاً چقدر از دستش خندیدیم.
اما روز قبل از صبح رفتیم به نمایشگاه. باید همه چیزهایی رو که جلوی دوربین می‌گفتم، فیلمبرداری می‌کردیم. این کار تا ساعت ۵ عصر طول کشید و در نهایت هم برای معرفی چند تا تکنولوژی در حوزه انتقال بی‌سیم ویدئو استریم، یکی دو ساعت فیلمبرداری کردیم.
شام رو یه عالمه سوشی خوردم و بعدش از طرف CES یه کنسرت دعوت بودیم. خواننده جان لجند بود که شش تا جایزه گرمی هم برده. آخر کنسرت هم سر و کله استیوی وندر پیدا شد. همون خواننده نابینای معروفی که در مراسم تحلیف اوباما خوند. استیو از خوره‌های نمایشگاه CES هست و هر سال میاد. اگه یادتون باشه پارسال توی کلیک درباره تکنولوژی‌هایی که به درد نابیناها می‌خوره باهاش مصاحبه کردیم. بعد از این کنسرت هم از طرف نمایشگاه یه پارتی دعوت بودیم که توش حسابی بزن و برقص بود و این چیزها. حالا هم باید دوباره برم تا ببینم چه چیز جالب دیگه‌ای می‌شه پیدا کرد و فیلمش رو گرفت. فعلاً…

زیارت موبایل جدید گوگل و چند چیز دیگه

اما دیروز در وگاس بر ما چه گذشت؟ تقریباً تا ظهر وقت آزاد داشتیم. بنابراین یک سری زدیم به مرکز اجناس اوت‌لت لاس وگاس و من چند تا تیکه لباس ارزون خریدم. بعد از اون برگشتیم به هتل و کم‌کم آماده شدیم تا بریم برای فیلمبرداری توی خیابون. این بخش کار یک مقدار سخت بود برای این که فیلمبرداری باید توی ماشین روباز انجام می‌شد و آدم توی خیابون کنترلی روی مردم و تصاویر پس‌زمینه نداره. خوبیش این بود که من این وسط نیم‌ساعت از ماشین پیاده شدم و تونستم یکی از بزرگ‌ترین‌های نمایش فواره‌ای موزیکال دنیا رو ببینم. فواره‌هایی که با آهنگ می‌رقصن و تقریباً هر نیم ساعت یک بار این اتفاق می‌افته و مردم برای تماشای این صحنه‌ها انتظار می‌کشن. لاس وگاس تقریباً توی روز هیچ چیز نداره. زندگی شبانه این شهر هست که عجیب و غریبه. چراغ‌های نئون همه جا هستن و هتل‌های بسیار بزرگ که هر کدومشون اندازه یک شهر کوچیک جا برای پیاده‌روی دارن، همه جا به چشم می‌خوره. اصولاً آمریکایی‌ها از هر چیزی بزرگش رو دوست دارن! هتل و ماشین و همبرگر و نمایش، فرقی نمی‌کنه. یه چیز جالب دیگه هم که دیدم بنرهای تبلیغاتی بالای تاکسی‌ها بود که جالب‌ترینشون تبلیغ فروشگاه‌های اسلحه‌ست. نکته دیگه آزادی سیگار کشیدن توی بارها و کازینوها و محیط‌های سربسته دیگه‌ست که یه کمی عجیب به نظر می‌رسه.
بعد از فیلمبرداری، رفتیم به بخش دیجیتال اکسپرینس نمایشگاه CES. این هم چیزی شبیه مهمونی شام اما توی یک هتل بود و در کنار همه اینها، شرکت‌های زیادی غرفه‌های کوچیکی داشتن تا محصولات خودشون رو به نمایش بذارن. تلفن گوگل رو برای اولین بار اینجا دیدم. در واقع یک گوشی که توسط شرکت HTC به سفارش و طراحی گوگل درست شده و پشتش لوگوی گوگل هست. تلفن خوش‌دستی به نظر می‌رسه اما متأسفانه فارسی رو پشتیبانی نمی‌کنه. بابت این مسأله کلی سرکوفت زدم سرشون. طرف توجیه می‌کرد که این گوشی برای بازار آمریکاست و البته من اصرار می‌کردم که شما فکر می‌کنین کسی تو آمریکا نمی‌خواد وب‌سایت‌های فارسی و عربی رو ببینه؟ به هر حال درباره این گوشی مفصل توی برنامه کلیک صحبت خواهیم کرد.

ونیز در طبقه سوم هتل

هنوز نتونستم زمان خوابم رو با لاس وگاس تنظیم کنم. تقریباً ساعت ۶ عصر به وقت اینجا در حال مرگ از بی‌خوابی هستم. این در حالیه که تازه وسط کارم. یه جورهایی عجیبه وقتی که اینجا امروزه، لندن و تهران فرداست. مدارکش هم موجوده.
به هر حال صبح دیروز بعد از خوردن صبحانه، راه افتادیم خارج از شهر و به سمت کوه رفتیم. قبل از اون هم وقتی که داشتیم توی فرودگاه می‌نشستیم، این موضوع رو متوجه شده بودم که این شهر وسط صحرا بنا شده. حالا داشتم به چشم می‌دیدم که تنها چیزی که تونسته این شهر رو شهر کنه و نگهداره پوله. برای این که از نظر آب و هوا، هیچ جذابیتی نداره. البته هوای آفتابی داره اما کلاً وسط یکی از پیرترین صحراهای دنیا بنا شده که چند صد میلیون سال از عمرش می‌گذره و البته یه جورهایی جنگل فسیل‌های دایناسورهاست.
به هر حال سر راهمون فقط خاک بود و یک سری گیاه‌هایی که از روی برگ‌هاشون می‌شد فهمید، چطوری دارن زندگی می‌کند. یک مقدار که به سمت کوه حرکت کردیم، برف روی زمین دیده می‌شد و هر چی بالاتر می‌رفتیم این برف‌ها بیشتر می‌شدند. تقریباً می‌شد گفت که از از یک نقطه صحرایی تا یک نقطه کوهستانی برف‌گیر با ماشین، نیم ساعت بیشتر راه نیست. و البته وسط صحرایی که آدم از گرما می‌پزه، می‌شه هوس اسکی کرد و به راحتی به یک پیست اسکی رسید!
تمام دیروز به فیلمبرداری گذشت. دو تا گروه شده بودیم. ما به این منطقه اومدیم تا بخش اجرای مجری‌ها رو فیلمبرداری کنیم و گروه دوم به پیش‌نمایش CES رفتن تا از بعضی وسایل جالبی که پیدا می‌کنن، فیلم بگیرن.
گروه ما تقریبا ساعت ۶ کارمون تموم شد و به گروه دیگه ملحق شدیم. یک جور مراسم مهمونی بود که در کنار پذیرایی از مهمون‌ها، شرکت‌ها هم بعضی از وسایلشون رو به نمایش می‌ذاشتن و توضیح می‌دادن. همه جور آدمی هم می‌شد اونجا دید. از بلاگر گرفته تا روزنامه‌نگاری که نابینا بود و با یک سری تجهیزات خاص داشت متن گزارشش رو تنظیم می‌کرد.
طبقه سوم هتل ونیزی که این پیش‌نمایش در اون برگزار می‌شد، ونیز شبیه‌سازی شده. یعنی میدان سنت مارکز ونیز رو می‌شه در ابعاد کوچیک اینجا دید. در واقع در یکی از طبقات میانی این هتل، جایی رو درست کردن که هم کنال آب داره که توش قایقرانی می‌کنن و هم بالای سرت آسمون رو اون قدر طبیعی بازسازی کردن که حتی ساعت بیولوژیک بدنت گول می‌خوره و نصف شب فکر می‌کنی،‌ ونیز رو در یک عصر بهاری تجربه می‌کنی. ما چند ساعتی رو اونجا نشستیم و شام خوردیم و به موسیقی کلاسیک زنده گوش کردیم. عکس‌های زیادی گرفتم که کم‌کم می‌ذارمشون توی فتوبلاگم. یه چند تا عکس هم با موبایل گرفتم که می‌تونین توی توییت‌پیک ببینینش. برای مثال این یکی از همین ونیزی که گفتم، بد نشده. این هم یه ویدئو از همین ونیز برای کسایی که دوست دارن بهتر فضا رو درک کنن.

سفر به لاس‌وگاس، شهر گناه

خب در کمال ناباوری ویزای آمریکای من به سرعت جور شد اما بدشانسی وقتی بود که یکی دلش خواسته بود توی این ایام یه هواپیمای آمریکایی رو منفجر کنه. بدبختی این بود که پرواز طرف هم از لندن به آمریکا بود. این شد که همه چیز دست به دست هم داد تا تدابیر امنیتی و کنترل مسافرانی که به آمریکا وارد می‌شن چند برابر بشه و این مسأله دقیقاً از همون روز پرواز من توی فرودگاه‌ها اجرایی شد.
بنابراین وقتی که من در تدارک سفر به «شهر گناه» بودم، انواع اقسام پلیس‌ها داشتن با خودشون فکر می‌کردن که چطوری می‌شه گناهکارها رو از بی‌گناه‌ها تشخیص داد! خلاصه این که من به همراه بچه‌های تیم کلیک، دیروز وارد فرودگاه گت‌ویک لندن شدیم تا سوار هواپیما بشیم. ساعت پرواز یازده و نیم بود و ما ساعت هشت اونجا بودیم. بارها و بارها همه رو بازرسی کردن. هیچ ربطی هم نداشت که ایرانی باشی یا انگلیسی. در واقع آش به این شوری هم نبود. تنها تفاوتش برای من این بود که باید به سؤال‌های بیشتری جواب می‌دادم.
ده ساعت پرواز رو توی بویینگ۷۴۷ با تماشای چند تا فیلم و چرت زدن طی کردم تا وارد فرودگاه شهر لاس‌وگاس شدیم و اینجا بود که منتظر بودم یه کمی حالم رو بیشتر بگیرن. همه مراحل رو مثل بقیه طی کردم به جز این که آخر کار نیم ساعت معطل شدم تا من رو به طور کامل رجیستر کنن. از آدرس خانواده بگیر تا شماره‌های حساب بانکیم رو ثبت کردن و بعدش هم خوش‌آمد گفتن و وارد شدم.
مشکل اینجا بود که کلاً اوضاع خوابم بهم ریخته بود. در حالی که ساعت موبایلم نشون می‌داد که توی لاس‌وگاس امروزه، توی لندن و تهران فردا بود! به هر حال یه ماشین کرایه کردیم تا این روزها بتونیم با کلی وسایل فیلمبرداری، راحت‌تر این ور اون ور بریم. نمایشگاه CES یکی از مهم‌ترین نمایشگاه‌های دنیا در زمینه محصولات مصرفی الکترونیکه و ما توی این یک هفته باید برای دو تا برنامه کلیک، برنامه بسازیم. کلی وسیله جدید رو باید معرفی کنیم و چند تایی هم مصاحبه باید انجام بدیم.
بعید می‌دونم وقت بشه که بتونم شهر رو ببینم. اما در نگاه اولی که دیشب به شهر انداختم، تا الان فقط یه عالمه ساختمون عجیب و غریب و بزرگ دیدم که نماد شهرهای بزرگ دنیا مثل برج ایفل و ابوالهول رو در کنار خودشون دارن و همه جا چراغ‌های نئون هست و البته انواع و اقسام ابزار و اداوت قمار رو می‌شه توی هر سوراخ و سنبه‌ای پیدا کرد. آدم‌های شدیداً پولدار با ماشین‌های لیموزین و مدل‌بالا همه جا دیده می‌شن. امیدوارم وقت بشه تا برم عکاسی.

نمایشگاهی از هنر دیجیتال در لندن

Opto-Isolatorدیروز به نمایشگاه DeCode: Digital Design Sensation رفتم که توی موزه ویکتوریا و آلبرت لندن برگزار می‌شد. آثار به نمایش در آمده در این نمایشگاه در سه شاخه عرضه می‌شدن: برنامه‌نویسی، شبکه و تعاملی (اینتر اکتیو). در واقع تمام آثار هنری موجود، به نوعی با کامپیوتر و طراحی دیجیتال مرتبط بودن. برای من بیشتر از همه، آثار تعاملی جذاب به نظر رسیدن. در واقع تابلوها یا آثاری رو در نظر بگیرین که با کنش شمای بیننده، واکنشی متناسب نشون می‌دن. بذارین یه مثال بزنم. یک سطح رو در نظر بگیرین که از تکه‌های چوبی پوشیده شده به طوری که می‌شه هر تکه رو یک پیکسل بزرگ در نظر گرفت. وقتی شما جلوی این سطح مستطیلی بایستین، از طریق دوربینی که بالای این سطح کار گذاشته شده، دیده می‌شین، تکه‌های چوب حرکت می‌کنن و سایه‌ای به شکل شما روی این سطح تشکیل می‌شه. یا یک چشم رو در نظر بگیرین. منظورم یک چشم مصنوعی هست که دقیقاً به شکل چشم انسان توی چشمخانه قرار داده شده و پلک هم می‌زنه. وقتی جلوی این اثر بایستید، چشم شما رو نگاه می‌کنه و به هر طرفش که حرکت کنین، شما رو تعقیب می‌کنه. شاید نشه با نوشتن، کیفیت این نمایشگاه رو توضیح داد اما از این نمایشگاه گزارشی تهیه کردم، که احتمالاً چند هفته دیگه توی کلیک نشونش می‌دیم. احتمالاً هم بیفته توی ژانویه و سال جدید میلادی.
جدای اینها به نظرم این نوع آثار هنری نقطه عطف هنر مدرن شمرده می‌شن و دنیای امروز داره شاهد هنر-دانشمندانی می‌شه که هم به اندازه کافی هنرمندن و هم دانشمندان موفقی شمرده می‌شن.

پ.ر.ا.ک.ن.د.ه گویی

این طور که به نظر می‌رسه من به نمایشگاه موبایل بارسلونا نمی‌رسم. اون هم به خاطر کندی صدور ویزای شینگن از طرف اسپانیا. به هر حال همکاران انگلیسی کلیک این نمایشگاه رو پوشش می‌دن اما حیف شد که خودمون مستقیماً اونجا نیستیم.
برای کلیک فارسی یه گروه توی فیس‌بوک درست کردم که فعلا ششصد هفتصد تا عضو داره. یه اکانت هم توی توییتر براش درست کردم که کم‌کم اون رو هم راه بندازیمش. خودم از وضعیت سایت کلیک راضی نیستم. خیلی وقته که تقاضا کردیم امکان یه سایت با امکانات حداقل براش فراهم بشه. امیدوارم که زود جوابم رو بدن و باهاش موافقت کنن.
یکی از کارهای دیگه‌ای که این روزها بهش علاقمند شدم، گرفتن عکس با موبایل و ارسال سریعش به اکانت فرندفیدمه. یه جور توییت تصویری. تقریباً هر کسی اونها رو ببینه متوجه می‌شه دارم به چی نگاه می‌کنم.
این گوگل لاتیتود هم هنوز اپلیکیشن خودش برای آی‌فون رو فعال نکرده که تستش کنیم. یه جورایی تو کفش موندم که ببینم چطور کار می‌کنه. فعلاً انتظار می‌کشیم تا فرهنگ انتظارمون ارتقا پیدا کنه.
امروز چشممان یا بهتره بگم گوشمان به صدایی روشن شد که مدعی بود بنیامین بهادری هست. از قرار معلوم یکی یه آهنگ سفارشی خونده برای تبلیغ ایرانسل که حداقل از نظر ترانه اعصاب خورد کنه و اولش هم گفته می‌شه که مال بنیامینه. آهنگ رو برای بهزاد فرستادم و بهم گفت که این صدای بنیامین نیست. به هر حال بهزاد یه جورایی کارشناس سر و صداهای آهنگین ایرانیه!

غرغرهای پایانی نمایشگاه اله‌کامپ ۸۵

نمایشگاه دوازدهم تمام شد. فایده عملی این نمایشگاه، نزدیک به دو جعبه تراکت تبلیغاتی و کارت ویزیت بود که نصفش رو تراکت‌های مربوط به پخش غذا و رستوران‌های محترم آی‌تی‌دوست تشکیل می‌دادند. و اما توجه شما را به اهم اخبار جلب می‌کنم:
– تجارت الکترومیخ: تصور بسیاری از فناورمردان و آی‌تی‌مندان جامعه ما از تجارت الکترونیک، همون نت‌ورک مارکتینگ است. یعنی چیزی در حد رابطه آقای گودرزی با خانوم شقایقی. یعنی رابطه‌ای میان انرژی هسته‌ای (که به قول بعضی‌ها حق مثلث ماست) با قارچ‌های پسالوتاکمپسترس (حال کردن اسم علمی رو؟) و ایضاً رابطه لوریس چکناواریان با پلنگ صورتی.
– بیزنس: البته نمایشگاه علی‌الخصوص چیز خوبی است و بسیار برای شرکت‌ها و بیزنس مفید به فایده می‌باشد. اما بیشترین سود برای غرفه‌های غذای هایدا، آیدا، هایلا، شهلا، مهلا، سهیلا و دوستان صنعت تولید ساندویچ به شیوه کامپیوتری است. بهترین کاسبی پاره‌وقت هم متعلق به دوستان مسافرکش خطی و غیرخطی و خط‌خطی مسیر محترم ونک به نمایشگاه است که برای این مسیر پنج دقیقه‌ای به ازای هر مسافر یک برگ تحفه سبز درویشی معادل هزار تومان تیغ می‌فرمایند.
– گوگل در نمایشگاه: غرفه ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات یک استند تبلیغاتی به قاعده درازی یک مرد در جلوی غرفه گذاشته بود که تصویر روی جلد یکی از شماره‌های آن بر رویش خودنمایی می‌کرد با لوگوی بزرگ شرکت گوگل. شماره مذکور مربوط به ویژه‌نامه گوگل بود. گزارش‌ها حاکی است که دوستان این غرفه بارها درباره فعالیت‌های آینده شرکت گوگل در ایران مورد سؤال قرار گرفته‌اند چرا که با مشاهده استند مذکور، بازدیدکنندگان نابغه آنجا را با غرفه گوگل در نمایشگاه اله‌کامپ اشتباه می‌گرفتند.
– سولاریون رایگان نمایشگاه: روز ما بعد النمایشگاه روز جمع‌آوری غرفه‌هاست. ساعت باز کردن در سالن‌ها ۱۰ صبح است. البته این ساعت در نسخه دهلی ۱۱ و در نسخه قونیه ۱۲ ذکر شده است. گزارش‌ها حاکی است که این اتفاق تا ساعت ۱۳ به تأخیر افتاد و شرکت‌کنندگان توانستند ساعات زیادی را زیر آفتاب دلنواز و در مواردی دلکش و در اوقاتی دلاویز مرداد ماه به بحث و تبادل دانش بپردازند و حمام آفتاب بگیرند و به رایگان پوستشان را برنزه کنند و مخشان را تفت نماند.
– فشن در نمایشگاه: چه می‌کنه این زانتوس. غرفه شرکت زانتوس به عنوان نماینده فشن تی وی و لا مُدا در نمایشگاه حضور داشت. در و دیوار این غرفه پر از مانکن‌ها، مدل‌ها و خوشتیپ مک کوین‌هایی بود که تی‌شرت‌ها، جین‌ها و خرت و پرت‌های دیگر تنشان کرده بودند و به ما غرفه‌داران کت و شلوار پوش به طرز غریبی دلت بسوزه پرتاب می‌فرمودند. رابطه این غرفه با نمایشگاه اله‌کامپ، فروشگاه الکترونیکش بود که همان طور که مشاهده می‌فرمایید بسیار الکترونیکی و پیپرلِس است.
– باب راس در نمایشگاه: این باب راس عزیز ما با آن موهای فرفری و شلوار جین و تپ لوند و دلبرانه‌اش نمایشگاه اله‌کامپ را بی‌نصیب نگذاشت. سی‌دی های آموزش نقاشی باب راس که با عنوان «لذت نقاشی با باب راس» و با شعار «آموزش نقاشی توسط بزرگ‌ترین نقاش دنیا» عرضه و به طرز زابلویی از تلویزیون خودمان ضبط شده بودند و در یکی از غرفه‌ها عرضه می‌شدند، جمعیت مشتاق را از شوق زیادی ترکاندند. گزارش‌ها حاکی است که پابلو پکاسو، لئوناردو داوینچی و ونسان ونگوگ شدیداً به رد صلاحیت توسط خبرگان نمایشگاه اعتراض کرده و خواستار حضور سی‌دی آموزش نقاشی خود در نمایشگاه شدند.
– آگهی میان‌برنامه: آوردن هر گونه ناهار از خارج به داخل ناهارشگاه ممنوع است چرا که ما بهترین غذا را با بهترین سزا به شما عرضه می‌کنم.
– بانیه پایانی: بدینوسیله (کدام وسیله؟) ما شرکت‌کنندگان دوازدهمین نمایشگاه الکترونیک، کامپیوتر، تجارت الکترونیک، موبایل، ساندویچ، سیب‌زمینی سرخ کرده، آب معدنی، نوشابه انرژی‌زا و خرده ریزهای دیگه از مسؤولان و برگزارکنندگان این بزرگ‌ترین اتفاق کامپیوتری کشور بابت اینترنت اینترنت‌لس InternetLess جهت استفاده از آن در طول نمایشگاه که با سرعت باورنکردنی نیم بیت در ثانیه عرضه شد و باعث مباهات و غرورمان به عنوان یک ایرانی گردید، تشکر می‌نماییم. در همین راستا (کدام راستا؟) پیشنهاد می‌شود تا دیش‌های مربوطه را به عنوان ماهی‌تابه در اختیار ارگان‌های ذی‌ربط قرار دهید تا هر ماه یک بار در آن املت درست کرده و در جهت برآورده شدن نذر اینترنت دوستان خیرات نمایند.

گفته‌ها و ناگفته‌های جشنواره وب

این روزها تماماً درگیر کارهای جشنواره بودم. و اما حالا که این جشنواره تموم شده و مراسم اختتامیه اون رو هم پشت سر گذاشتیم، لازم دیدم که حرف‌های زیادی رو که ناگفته مونده توی این روزها بگم.
تموم روزهای جشنواره، غرفه وبلاگ‌نویس‌ها گل سر سبد تموم غرفه‌ها بود بی اغراق. شلوغی این غرفه به حدی بود که شرکت‌ها و غرفه‌های حاضر در جشنواره رو متعجب کرده بود. حتی صدا و سیما که به نوعی متولی این جشنواره بود، بارها و بارها در این غرفه حضور پیدا کرد. شرکت‌های شرکت‌کننده هم غرفه‌های خودشون رو رها کرده بودن و به تبلیغ در غرفه ما رو آورده بودن. انواع و اقسام قرعه‌کشی بود که برای وبلاگ‌نویس‌ها و حضار در غرفه صورت می‌گرفت. ارائه سمینار در غرفه وبلاگ‌نویسان به دو یا سه مورد در روز می‌رسید و در مجموع بیشترین بازدیدکننده رو برای نمایشگاه همین غرفه بود که به ارمغان آورد و به نوعی اطلاع‌رسانی روزهای جشنواره رو همین غرفه بود که انجام می‌داد و اما مراسم اختتامیه…
توهین و توهین و نادیده انگاری بسیار در یک کلام. در این مراسم تعداد انگشت شماری از شرکت‌ها بودند که جایزه های ذی حقی رو کسب کردن. بسیاری از جوایز نصیب صدا و سیما و غرفه‌های وابسته به اون شد و البته سازمان فرهنگی-هنری شهرداری و شورای عالی اطلاع رسانی. پرشین بلاگ هم یک جایزه برد. سه مورد اخیر از اسپانسرهای مسابقه شمرده می‌شدند. من تا حالا ندیده بودم که اسپانسرهای یک مسابقه جوایز اون رو بگیرن که این بار دیدم. البته پرشین بلاگ از دیدگاه من همواره قابل تقدیره ( اون هم به خاطر این که اولین سرویس وبلاگ نویسی فارسی رو ایجاد کرده) اما این دوستان در جشنواره حضور نداشتن و غرفه خودشون رو پس گرفته بودن! حالا به چه علت، نمی‌دونم. تنها باری که از بلاگرها در مراسم اختتامیه اسم برده شد، یک بار بود و اون هم این بود که مجری برنامه گفت که بلاگرها چقدر شلوغ می‌کنن! و بار دیگر اِین که، بخش مسابقه وبلاگ‌ها به دلیل عدم توافق داوران، انجام نمی‌شه و البته به آینده (نامعلوم!) موکول خواهد شد. با این ترتیب، ادامه حضور در مراسم اختتامیه، ممکن بود به توهین‌های بیشتری منجر بشه. به همین خاطر بود که وبلاگ‌نویسان تصمیم به ترک مراسم گرفتن. بعد از خروج، مجری برنامه هم از سالن خارج شد و اصرار به بازگشت دوستان داشت تا به نوعی با معذرت‌خواهی از اونها دلجویی کنه و گفتن که تقدیرنامه‌های شما به پرینت کردن نرسیده! که البته به دلیل قانع نشدن، بعد از صحبت‌های محمدرضا طاهری به عنوان نماینده وبلاگ‌نویس‌ها و مسؤول غرفه، دوباره از سالن خارج شدیم. به طور کلی جوی که بر جلسه حاکم بود سعی در معرفی وبلاگ‌نویسان به صورت افرادی بیکار و علاف داشت که کاری بجز نوشتن مطالب بی‌سر و ته ندارند. در تیزر جشنواره هم که به صورت یک سی دی در اختیار عموم قرار گرفت تنها دو نما از غرفه بود، اون هم از کافه‌بلاگ و بخش کتاب وبلاگستان. حتی یک تصویر هم از شلوغی غرفه نبود! که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
لینک‌ها:
اخبار غرفه در سایت اختصاصی.
عکس‌های غرفه وبلاگ‌نویسان

جشنواره وب، وپ و نشریات الکترونیک

پنجشنبه عصر رفتیم به سالن میلاد، محل برگزاری اولین جشنواره وب، وپ و نشریات الکترونیک. محلی که برای غرفه وبلاگ‌نویسان تدارک دیده شده بود، فضایی بود به شکل یک مستطیل ۱۰ در ۱۵. اما هیچ خبری از در و دیوار غرفه نبود. ما مونده بودیم که چطور به نصاب‌های پارتیشن‌بند بگیم که دیوارهای غرفه رو واسمون بکارن. به هر کی هم که می‌گفتیم، جواب می‌داد که به من مربوط نیست (این هم از گرفتاری‌های یک غرفه رایگان).

بگذریم از اینکه رئیس و دبیر جشنواره واقعاً هر کاری که از دستشون بر‌می‌اومد برامون انجام دادن اما نهایتاً با تعدادی از بچه‌ها مجبور شدیم که تا ساعت ۴ صبح اونجا بمونیم، بلکه بتونیم یه سر و شکلی به غرفه بدیم. همون شب به چند تا از بچه‌ها زنگ زدیم تا بیان کمک و بر و بچه‌های کافه بلاگ رو هم خبر کردیم تا وسایلشون رو جمع و جور کنن و بیان. خلاصه حکایت گرفتن کامپیوتر برای غرفه و میز و صندلی هم حکایتی بود هفتاد من کاغذی.

از اونجا که رفتیم بیرون (یعنی تا وقتی که انداختنمون بیرون)، تازه اومدم خونه و دو، سه ساعتی خوابیدم. ساعت هشت و نیم صبح هم از خواب پا شدم تا برم نمایشگاه بلکه بتونیم با بچه‌ها یک خط اینترنت برای غرفه جور کنیم. خلاصه میز و صندلی‌ها رو چیدیم (تنها چیزی که برای پر کردن یه غرفه ۱۵۰ متری داشتیم، همین میز و صندلی بود).
روز جمعه هم یه سر بودیم و هزار سودا. باید حواسمون جمع می‌بود به همه جا. امروز هم نتونستم برم اونجا اما فردا اونجا خواهم بود.