تا حالا هیچ دقت کردین که بعضی از مردم به خاطر موقعیت شغلی خودشون، ناخودآگاه به طرز عجیبی به اصطلاح توی قیف هستن؟ من تقریباً تو تمام اقشار اینو دیدم اما توی قشر دانشجوهای هنر بیشتر دیدم. البته این رو خدای ناکرده اصلاً توهین تلقی نکنید خواهر خود من هم نمایش میخونه. اما با اینکه دوستان زیادی توی این رده دارم و خودم هم مدتی رو تو این زمینه فعالیت میکردم، این درد بیدرمون رو توی این بچهها زیادتر دیدم.
من میگم که اصلاً شکل و قیافه و خلاصه تریپ هر کسی ربط به خودش داره اما تعداد موهای بلند و ریشای دراز و لباسهای عجق وجق توی این دسته از مردم بیشتره. قبول ندارین؟ خب یه روز برین سر بزنید به دو جور دانشگاه. یکیش هنر یکیش هم هر چی که دلتون خواست. اون وقت تفاوتش رو حس میکنین. تا این جای کار هیچ مسأله آزاردهندهای وجود نداره اما مشکل زمانی ایجاد میشه که این دوستان توی حس تافته جدا بافته بودن میرن. یا به عبارتی همون مسأله خاص بودن. یعنی تا به افرادی خارج از اکیپ خودشون برخورد میکنن، حتی زحمت سلام کردن هم به خودشون نمیدن.
حالا چی شد که سر این درد دل ما وا شد. دیشب جاتون خالی یه پارتی دعوت بودم که همشون از بچههای یکی از دانشگاههای هنر بودند. با این که صاحب مهمونی از دوستان بسیار نزدیکم بود و نیمی از جمعیت حاضر با من آشنا بودن، اما باز بقیه یه جورایی انرژی جدابافتگی رو انتقال میدادن. این اخلاق عصیانزده بی در و پیکر ما هم تا زمانی اِرور نمیده که روراست باشن بقیه، داشت قاطی پاطی میکرد که خوشبختانه با یکی دو تا لیوان نوشیدنی شکلات و شیر داغ و لیموناد (به سبک دوبله سیمای لاریجانی) حالمون بهتر شد و همه چیز به خیر گذشت.
مسأله جالب دیگهای که پیش اومد، اعتراض همسایهها بود که آخر شبی اومدن و حال همه رو تخته کردن. که آیییی ما چرا آسایش نداریم این شب قتلی!!! والله من نمیتونم بفهمم اگه قراره قتلی در میون باشه، اونم روز شنبه، اولاً این چه رسمیه که عزاداریش از شب قبلش شروع میشه… ثانیاً این مسأله چه ربطی به دو شب قبلش داره. بعدشم چطوره که وسط عزاداری، هر گونه جشن و خوشی شنیعه اما وسط هر شادی مثل عید هر گونه عزاداری عزیزه؟ فکر میکنم جواب یه جورایی ربط داشته باشه به تأثیر رنگ مشکی به رنگ سفید. یعنی اگه سفید و سیاه رو با هم قاطی کنی، محصول هم رنگی تیره داره. یا این که حاصل ضرب هر عدد بزرگ مثبت در هر عدد کوچک منفی، بازم یه عدد منفیه. به هر حال تا جایی که من اطلاع دارم، این همسایه محترم بعضاً روضههایی رو از صبح تا شب برگزار کرده که روح و روان تمامی مردههای عالم میتونن تا ابد در آسایش باشن.
اما نکته آخر درباره یک دوست… آقا اگه جنبهاش رو نداری مگه مجبوری اینقدر نوشیدنی شکلاتی بخوری تا دل درد بگیری؟ آخیشششششششش خلاصه متلکم رو پروندم.
بدون دیدگاه! نخستین کسی باشید که دیدگاهی مینویسد.